هر کجا ماندید در کل امور/ رو به سوی حضرت زهرا(س) کنید

یکی از جوانانی که با شهید تورجی رابطه دوستانه برقرار کرده است و به واسطه این رابطه بسیاری از مشکلات زندگیش حل شده به بیان چند خاطره در این خصوص می پردازد.

به گزارش گروه پایداری خبرگزاری ایمنا،حمید مراد زاده یکی از کسانی است که به واسطه دوستی با شهدا توانسته به بسیاری از مشکلات زندگیش فایق بیاید وی در این خصوص چند خاطره از هم نشینی با شهید تورجی را تعریف می کند:

 از پایان سربازی من چند ماه گذشت. به دنبال کار بودم، اما هرجا می رفتم بی فایده بود. می گفتند: فرم را تکمیل کن و برو! بعدا خبر میدهیم.

دیگر خسته شده بودم. هرچه بیشتر تلاش می کردم کمتر نتیجه می گرفتم. البته خودم مذهبی و بسیجی و... نبودم، فقط به نمازم اهمیت می دادم. ولی خیلی شهید تورجی را دوست داشته و دارم.

من از طریق یکی از بستگان که در جبهه همرزم شهید تورجی بود با او آشنا شدم. نمی دانم چرا ولی علاقه قلبی شدیدی به او دارم.

بعد از آشنایی با او در همه مشکلات، خدا را به آبروی او قسم میدادم. رفاقت با او باعث شد به اعمالم دقت بیشتری داشته باشم.

هرهفته حتما به سراغ او می رفتم. مواظب بودم گناهی از من سر نزند. من به واسطه این شهید بزرگوار عشق و علاقه خاصی به حضرت زهرا(س) پیدا کردم. یکبار به سر مزار شهید تورجی رفتم. وضو گرفتم. شنیده بودم شهید تورجی به نماز شب اهمیت می داد. من هم نماز شب خواندم، بعد هم نماز صبح وخوابیدم. در خواب چند نفر را دیدم که به صف ایستاده اند. شخصی هم در کنار صف بود.

بلافاصله شهید تورجی از پشت سر آمد و به من گفت: برو انتهای صف!

شخصی که در کنار صف ایستاده بود به من نگاهی کرد، اما به احترام تورجی چیزی نگفت.

از خواب پریدم. همان روز از گزینش شرکت آب اصفهان تماس گرفتند. یکی از دوستانم آنجا شاغل بود. گفت: سریع بیا اتاق مسئول گزینش!

وقتی رفتم دوستم گفت: چرا اینطوری اومدی؟ چرا کت و شلوار سفید پوشیدی؟!

وارد دفتر مسئول گزینش شدم. یکدفعه رنگم پرید!

این همان آقایی بود که ساعاتی قبل در خواب دیده بودم، کنار صف استاده بود.

فرم را از من گرفت، نگاهی کرد و پرسید: مجردی؟!

کمی نگاهش کردم. گفتم: اگر اینجا مشغول به کار شوم حتما متاهل می شوم. نگاهی به من کرد و گفت: واقعا اگر مشکل کار تو برطرف شد زن میگیری؟

من هم که خیالم از استخدام راحت شده بود شوخی کردم و گفتم: نه، دختر می گیرم! خندید و پایین فرم مرا امضا کرد. فرم را به مسئول مربوطه تحویل دادم. باورش نمی شد، گفت: صد تا لیسانس تو نوبت هستند، چطور برگه شما رو امضا کردند؟!

مشکل کار برطرف شد. با عنایت خدا مشکل ازدواج هم برطرف گردید. با دختر یکی از بستگان ازدواج کردم. وقتی مراسم عقد تمام شد با همسرم رفتیم بیرون. گفتم: خانم می خوام شما رو ببرم پیش بهترین دوستم!

خیلی تعجب کرد. ما همان شب رفتیم گلستان شهدا کنار مزار شهید تورجی.

عروسی ما شب ولادت حضرت زهرا(س) بود. رفتم سر مزار محمد. گفتم: تا اینجای کار همه اش عنایت خدا و لطف شما بوده.

شما مرا با حضرت زهرا(س) آشنا کردی. از این به بعد هم ما را یاری کن. بعد هم کارت عروسی را سفارش دادم.

علی رغم مخالفت برخی از بستگان روی کارت نوشتم:

سرمایه محبت زهراست(س) دین من من دین خویش را به دو دنیا نمی دهم

گر مهر و ماه را به دو دستم نهد فلک یک ذره از محبت زهرا(س) نمی دهم

آخرین روزهای سال 88 فرزند ما به دنیا آمد. قرار شد اگر پسر بود نامش را من انتخاب کنم. اگر هم دختر بود همسرم.

فرزند ما دختر بود. همسرم پس از جستجو در کتابهای اسم و... نام عجیبی را انتخاب کرد. اسم دختر ما را گذاشت: دیانا

خیلی ناراحت شدم ولی چیزی نگفتم. وقتی همه رفتند شروع به صحبت کردیم. خیلی حرف زدم. از هر روشی استفاده کردم اما بی فایده بود، به هیچ وجه کوتاه نمی آمد.

گفتم: آخه اسم قحطی بود. تو که خودت مذهبی هستی! لااقل یه اسم ایرانی انتخاب کن. دیانا که انتخاب کردی یعنی الهه عشق رُم!

وقتی هیچ راه چاره ای نداشتم سراغ دوست عزیزم رفتم. به تصویر محمد خیره شدم و گفتم:

محمد جان اینطور نگاه نکن! این مشکل رو هم باید خودت حل کنی!

صبح روز بعد محل کار بودم. همسرم تماس گرفت. با صدایی بغض آلود گفت: حمید، بچه ام!

رنگم پریده بود. گفتم: چی شده؟ خودت سالمی؟! اتفاقی افتاده؟!

همسرم گفت: چی می گی؟! بچه حالش خوبه. اگه تونستی سریع بیا!

منزل که رفتم همسرم گفت خواب عجیبی دیدم  گفت خواب خانم فاطمه الزهرا را دیدم  

در خواب به من فرمودند: شما ما را دوست دارید؟ گفتم: خانم جان، این حرف را نزنید. همه زندگی ما با محبت شما خانواده بنا شده.

بعد گفتند: این دختر شماست؟

برگشتم و نگاه کردم: شما و شهید تورجی در کنار دخترم نشسته بودند. با هم صحبت می کردید.

آن خانم مجلله پرسید: اسم فرزندت چیست؟

من یکدفعه مکثی کردم و گفتم: فاطمه

بعد هم از خواب پریدم! حالا این شناسنامه را بگیر و برو! اسم فرزندم را درست کن.

کد خبر 311074

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.