ماه خدا همراه با یاران خدا (۲)

همزمان با ماه مبارک رمضان مروری بر خاطرات شهدای ۸ سال جنگ تحمیلی در این ماه مبارک خواهیم داشت.

به گزارش گروه پایداری خبرگزاری ایمنا: با توجه به فرارسیدن ماه مبارک رمضان و زنده نگاه داشتن یاد و خاطره شهدای هشت سال جنگ تحمیلی در ادامه مروری خواهیم داشت به تعدادی از خاطرات شهدا از ماه مبارک رمضان:

در عملیات رمضان، بچه‌ها پشت خاکریز زمین‌گیر شده بودند. پنجاه ـ شصت نفر در انتهای سمت راست خاکریز نمی‌توانستند سرشان را بالا بیاورند. با ماشین رفتم جلو تا آخر خاکریز، یک نفر که بغل دستم بود گفت «دیگه تکون نخور، اگه ماشین رو تکون بدی، سوراخ سوراخش می‌کنن.» روبه‌رو را نگاه کردم. چند تانک عراقی داشتند به خاکریزمان نزدیک می‌شدند. فاصله‌شان هر لحظه کم‌تر می‌شد. اولین تانک به سی ـ چهل متری‌مان رسیده بود. نفسم بند آمده بود. احساس می‌کردیم چند دقیقه‌ی دیگر اسیرمان می‌کنند. بدنم سُست شده بود. با رنگ پریده منتظر رسیدن عراقی‌ها بودم. با ناامیدی سرم را به طرف انتهای خاکریز چرخاندم. یک‌هو دیدم یک نفر، سوار بر یک موتور تریل قرمز رنگ با سرعت زیاد، گرد و خاک‌کنان به طرف‌مان می‌آید. حاج‌احمد بود. از موتور پایین پرید و آرپی‌جی را از دست آرپی‌جی‌زن گرفت و رفت آن‌طرف خاکریز؛ روبه‌روی تانک‌ها نشانه رفت، چند ثانیه بعد گلوله آرپی‌جی روی برجک، اولین تانک در حال حرکت نشست. تانک در دم آتش گرفت و دودش پیچید توی آسمان منطقه. بعد حاج‌احمد با فریادهای بلند به نیروها گفت که شروع کنند. بچه‌ها شروع کردند. حاج‌احمد سوار موتور شد و رفت تا بقیه جاها را سامان بدهد/ یادگاران ۱۴: احمد کاظمی، نویسنده: عباس رمضانی

/////////

ماه رمضان بود و اول ترم. برنامه ریخته بود عصر از یزد حرکت کند تا نزدیک‌های صبح برسد اهواز دانشگاه، که روزه‌اش خراب نشود.

آن روز خیلی اذیت شد. اهواز هوا گرم بود. همین طوری طاقت آدم طاق می‌شد، چه برسد به این‌که یک شب تا صبح هم توی اتوبوس بوده باشد. افطار یک خرده هندوانه خورد و خوابید. فردا سحر هم خواب ماند/ یادگاران ۱۶: محمدعلی رهنمون، نویسنده: محمد رضاپور

کد خبر 304687

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.