کتاب دلفین‌های اروند

  • زنانی که یک گردان رزمنده بودند!

    فرهنگزنانی که یک گردان رزمنده بودند!

    «آن روز که آمدند کارخانه نورد را که چسبیده به اینجاست بزنند، می‌شد، گفت: آسمان سیاه شد، سیاه سیاه. سی، چهل تا هواپیما آمدند و کارخانه را زدند. خیلی ترسناک بود. "پرسیدم: شما هم ترسیدید؟ گفت: "خدا همان‌طور که تحمل ماندن در اینجا را داده، دل و جرئتش را هم به ما داده."»

  • لاستیک تانکی که در دیگ برنج افتاد

    فرهنگلاستیک تانکی که در دیگ برنج افتاد

    «همان لحظه هم برایمان غذا آورده بودند و نشسته بودیم دور دیگ که یک‌دفعه، تانک منفجر شد و یکی از لاستیک‌های زیر زنجیرش پرت شد و مستقیم توی دیگ برنج افتاد. همه از جا پریدیم و فرار کردیم.»