فائضه غفار حدادي
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۵)؛
فرهنگخداحافظی برای مدت نامعلوم!
«حسنآقا عازم تهران بود تا برای تیمش مترجم خوب و مطمئن پیدا کند. کلاسها قطعاً به زبان عربی بود و نباید به امید گرفتن مترجم از سوریه میماندند. با آن وضع جاسوسی شدیدی که آنجا دیده بود، نمیتوانست به کسی اطمینان کند. شناسنامه و عکس بچهها را هم با خودش برد...»
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۴)؛
فرهنگروپوش سفید!
«دنبال آدمهای هم فن حریف و رازداری میگشتند که نبودنشان غیرقابل جبران نباشد. جلوی بهداری بودند که ناصر جمالبافقی را دیدند درحالیکه روپوش سفید تنش بود. ناصر ابتدا نگاهی به چشمهای جستوجوگر حسنآقا و بعد هم نگاهی به کاغذ توی دست امیر انداخت که معلوم بود ستونی از اسمها تویش نوشته شده است.»
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۳)؛
فرهنگماموریت گروه حدید
« آقارحیم بدون این محدودیتها همه چیز را برایش توضیح داده و ریز مسئولیتهایش را به او ابلاغ کرده بود، تقریباً همان حرفهایی بودند که حسنآقا برایش گفته بود. اگر کسی غیر از حسنآقا چنین مسئولیت سنگینی را ازش خواسته بود، بعید بود قبول کند؛ ولی همیشه در لحن و صدای فرماندهش بود که هم مطمئنش میکرد.»
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران(۲)؛
فرهنگسوریه پر از جاسوسه!
«بهدلیل شرایط جنگی فعالی که با اسرائیل داریم، تمام کم و زیاد شدن سلاحها و آرایش نظامیمان تحت نظارت شوروی انجام میشود و با وجود اینکه علاقهمند به پیروزی شما در جنگ هستیم، ولی بههیچوجه امکان دادن موشک به شما را نداریم یعنی در اصل چنین اجازهای به ما داده نمیشود.»
-
روایتهایی از تشکیل یگان موشکی ایران؛
فرهنگموشک اسکادبی!
«حسنآقا، اوهومی کرد و سرش را به نشانه تأیید تکان داد، ولی معلوم بود کاملاً توی فکر رفته است. اتفاق عجیبی بود. درحالیکه فکرش را نمیکرد، داشت به برد سیصد کیلومتر نزدیک میشد، آن هم از طریق کشوری که گمان نمیکرد آبی از آن گرم بشود.»
-
فرهنگآبی؛ رنگ حسنآقای طهرانیمقدم
یکی از نویسندگان دفاع مقدس بهدنبال پرتاپ ماهوارهبر قائم، دلنوشتهای برای شهید حسن طهرانیمقدم، پدر موشکی ایران منتشر کرد.