نیمایوشیج؛ چوب آتشین اجاق شعر فارسی

روزی در روستای یوش، کودکی متولد شد که بعدها شعر فارسی را از وزن عادت و قافیه‌ تکرار رها کرد، نامش نیما یوشیج بود؛ شاعری که از زبان مادری تا شعر نو، همه‌چیز را دوباره تعریف کرد.

به گزارش خبرگزاری ایمنا از مازندران، در دل کوه‌های مه‌آلود مازندران در روستای خاموش اما زنده یوش، کودکی به دنیا آمد که تقدیرش با سرنوشت شعر فارسی گره خورد، سال ۱۲۷۶ شمسی بود و نامش علی اسفندیاری، کودکی که بعدها با نام نیما یوشیج، نه‌فقط شاعر که بنیان‌گذار عصری تازه در ادبیات ایران شد، طبیعت سخت و صمیمی یوش، صدای باد در جنگل، برف، کوه و سکوت روستا، نخستین آموزگاران او بودند و همین طبیعت، بعدها به زبان شعرش جان بخشید.

نیما از خاندانی اصیل و کهن برخاسته بود، خاندان اسفندیاری که ریشه در اسپهبدان پادوسبانی طبرستان داشتند، او به این تبار تاریخی می‌بالید، اما بارها تأکید می‌کرد که آنچه نامش را ماندگار می‌کند، نه نسب و نژاد، بلکه هنر اوست، خودش در دوبیتی مازندرانی‌اش می‌گوید که شهرتش از هنر می‌آید، نه از خاکستر گذشته؛ او «چوب آتشین اجاق» است، زنده و اثرگذار.

کودکی نیما در روستا با آموزش‌های پدرش در تیراندازی و اسب‌سواری و با زندگی در دل طبیعت گذشت. خواندن و نوشتن را نزد ملای ده آموخت، اما روح حساس و سرکش او با روش‌های خشن آموزش سنتی کنار نمی‌آمد، مهاجرت خانواده به تهران، نقطه عطف زندگی‌اش شد.

تحصیل در مدرسه سن‌لویی، آشنایی با زبان فرانسه و تشویق معلمی روشن‌اندیش به نام نظام وفا، او را به سوی شعر کشاند، نیما ابتدا در قالب‌های کلاسیک و به سبک خراسانی شعر گفت، اما این قالب‌ها برای ذهن جست‌وجوگرش کافی نبودند.

منظومه «افسانه» نخستین شکاف جدی او در دیوار سنت بود؛ شعری متفاوت که عشق را نه عارفانه و ایستا، بلکه انسانی، زنده و پویا می‌دید. انتشار این شعر، فضای ادبی آن روزگار را به آشوب کشاند، شاعران سنت‌گرا به مخالفت برخاستند، اما نیما راهی را آغاز کرده بود که بازگشتی نداشت.

در سال ۱۳۰۰ شمسی، علی اسفندیاری نام نیما را برای خود برگزید، نامی برگرفته از اسپهبدان طبرستان و به معنای «کمان بزرگ»، این نام، نمادی از اراده او برای پرتاب تیری تازه به سوی شعر فارسی بود، زندگی نیما هم‌زمان با تحولات بزرگ سیاسی و اجتماعی از انقلاب مشروطه تا جنبش جنگل، سپری شد، او شاعری منزوی و بی‌خبر از زمانه نبود؛ درد جامعه را می‌فهمید، با جریان‌های فکری چپ‌گرایانه همدل بود و باور داشت شعر باید صدای انسان و رنج‌های او باشد.

نیمایوشیج؛ چوب آتشین اجاق شعر فارسی

نیما، زبان مادری و هویت بومی

در کنار تحول در شعر فارسی، یکی از جنبه‌های مهم و کمتر شناخته‌شده نیما، توجه آگاهانه او به زبان مادری‌اش است، در همین زمینه، عادل جهان‌آرای، نیماپژوه و روزنامه‌نگار مازندرانی در گفت‌وگویی تحلیلی با خبرنگارایمنا به نکته‌ای مهم درباره اشعار تبری نیما اشاره می‌کند.

وی توضیح می‌دهد که برای فهم این پرسش که چرا نیما در یادداشت «می‌اِتاگِپ» در ابتدای مجموعه اشعار تبری خود با نام «روجا» می‌گوید «من شاعر زبان تاتی هستم» و نه شاعر زبان تبری، باید به طور مستقیم به نوشته‌ها و اندیشه‌های خود نیما رجوع کرد.

به گفته جهان‌آرای، نیما به‌خوبی با تعریف و ویژگی‌های زبان‌هایی چون فارسی، تبری و تاتی آشنا بود و این تعبیر را آگاهانه و از روی شناخت به کار برد، نیما در همان یادداشت تصریح می‌کند که «تات به معنی جاویدان، اسم علم شده برای تپوری‌های قدیم است»؛ جمله‌ای که نشان می‌دهد او به طور دقیق می‌دانست از کدام زبان با چه گستره و چه پیشینه تاریخی سخن می‌گوید. هرچند زبان تاتی در دسته زبان‌های شمال‌غرب ایران قرار می‌گیرد و با زبان‌هایی همچون گیلکی، تبری، تالشی، لری و کردی پیوند دارد، اما واقعیت این است که مازندرانی‌های قدیم به‌ویژه کوه‌نشینان، زبان خود را «تاتی» می‌نامیدند؛ امری که در مناطقی همچون سوادکوه و آلاشت نیز رواج داشته است.

جهان‌آرای، نویسنده کتاب «۵۰۰ روز با نیما» بر این باور است که نیما خود نیز به این نتیجه رسیده بود که زبان مازندرانی‌ها تاتی است و آنان «تات» هستند، شاهد این ادعا، استفاده مستقیم نیما از واژه‌ی «تات» در اشعار تبری‌اش است؛ از جمله در دوبیتی معروفی که می‌گوید: «شاعِرمُ تاتی مِ زِبونُ / ‏‬ اَلماسمُ کو کِرِ دِلَه نَهونُ / ‏‬ گَنج گُنُ نَهونِ کَس کی دونُ / ‏‬می یار دونُّ کی هَسُّ وی مَجنونُ»

نیمایوشیج؛ چوب آتشین اجاق شعر فارسی

اشعار تبری نیما به گفته جهان‌آرای، بازتابی روشن از زبان، طبیعت و فرهنگ روستای یوش و نواحی پیرامون آن است، نیما در این شعرها، شاعری بومی اما اندیشمند است، کسی که فرهنگ و سنت‌های مازندران را نه تنها برای ثبت، بلکه برای اندیشیدن و معنا بخشیدن به زندگی به کار می‌گیرد، از همین رو، ضرورت دارد این اشعار برای نسل جدید بازخوانی و تبیین شوند.

در همین راستا، چاپ جدید مجموعه‌ی «روجا» که با تلاش شراگیم یوشیج، فرزند نیما، منتشر شده، اهمیت ویژه‌ای دارد، جهان‌آرای توضیح می‌دهد که در این چاپ، اشعار نه بازنویسی، بلکه بازبینی و اصلاح شده‌اند؛ اِعراب‌هایی که نیما خود در دست‌نوشته‌ها گذاشته بود، در جای درست قرار گرفته و متن‌ها دقیقاً مطابق نسخه‌های خطی پدرش منتشر شده‌اند.

به باور شراگیم، هیچ‌کس حق ندارد اشعار تبری نیما را برخلاف دست‌نوشته‌های او دچار تغییر کند، همه مراحل تصحیح و تطبیق نهایی این مجموعه، با دقت و امانت‌داری کامل انجام شده و متن نهایی به تأیید مستقیم او رسیده است.

انقلاب نیما در شعر فارسی

اوج تحول نیما در شعر فارسی با انتشار شعرهای «ققنوس» و «غراب» رقم خورد. او در این آثار، معیارهای هزارساله شعر فارسی را دگرگون کرد؛ وزن و قافیه را از قید تکرار رها ساخت و موسیقی درونی کلام را جایگزین نظم خشک بیرونی کرد. در نگاه نیما، شعر پیش از آنکه قالب باشد، نگاه است؛ نگاهی تازه به جهان، به انسان و به زندگی.

نیما تنها یک شاعر نبود؛ او آموزگار نسلی تازه شد، با شعرها، مقاله‌ها و نامه‌هایش، راهی نو پیش پای شعر معاصر گشود و نشان داد که شعر می‌تواند هم بومی باشد و هم جهانی، هم ریشه در خاک داشته باشد و هم افق‌های تازه را فتح کند.

سرانجام، نیمایوشیج در سیزدهم دی ۱۳۳۸ چشم از جهان فروبست، پیکرش سال‌ها بعد، طبق وصیتش، به خانه‌اش در یوش بازگردانده شد؛ همان‌جا که داستان زندگی‌اش آغاز شده بود. امروز، نام نیما نه فقط نام یک شاعر، بلکه نام آغاز عصری نو در شعر فارسی است؛ عصری که در آن شعر، جرئت کرد زبان، فرم و جهان خود را از نو بسازد.

گزارش از کبریا مقدس، خبرنگار ایمنا در مازندران

کد خبر 930535

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.