به گزارش خبرگزاری ایمنا، دوره دانشجویی یکی از مهمترین و حساسترین مراحل زندگی هر فرد است. شاید سطحیترین تعریف برای دانشجو منحصر شدن در کسب موفقیت این دوران و فقط با اخذ نمره و گذراندن واحدهای درسی باشد، اما تجربه نشان میدهد رشد واقعی دانشجو زمانی شکل میگیرد که او وارد فضای فعالیتهای اجتماعی، فرهنگی و هنری شود. حضور در کانونها، انجمنها و تشکلهای دانشجویی، علاوه بر فراهم کردن فرصتی برای تعامل با دیگران، مهارتهای نرم مانند کار گروهی، مدیریت زمان، برنامهریزی و حل مساله را به او میآموزد و این تعریفی است که دانشجو را به فردی جریان ساز تبدیل میکند.
محدود شدن به کلاس درس و امتحان، یکی از اولویتهای مهم دانشجویان است اما دانشجو باید در نظر داشته باشد که در کنار تحصیل فرصتهای مهم یادگیری اجتماعی و مهارتآموزی را از دست ندهد و از فرصت جوانی برای اثرگذاری بیشتر بر جامعه استفاده ویژه کند. دانشجویی که به این فرصتها توجه میکند، میتواند در آینده به یک کنشگر آگاه و اثرگذار تبدیل شود و نقشی محوری در بهبود جامعه ایفا کند؛ کنشگری که اندوختهای بزرگ از دوران دانشجویی خود بسته است؛ اندوختهای که اگر درست برداشت شود محصول آن تا پایان عمر مثمر ثمر خواهد بود.
دانشجویان همواره در همه جوامع از اقشار مطالبه گر و تأثیرگذار جامعه بودهاند و همانطور که شهید بهشتی هشدار میدهد، غفلت و خواب دانشجو، به معنای از دست رفتن فرصتهای حیاتی برای جامعه است. بر این اساس دانشگاه باید جایی باشد که دانشجو بتواند همزمان با تحصیل، تجربه مسئولیت، کار گروهی و مواجهه با چالشهای زیست اجتماعی را نیز تجربه کند.
چالشهای کار فرهنگی؛ جایی که میفهمی چقدر رشد نکردهای!
در همین راستا سنا محضب، فعال فرهنگی در مرکز فرهنگی شهید مدرس اصفهان در گفتوگو با خبرنگار ایمنا اظهار میکند: از سال ۱۴۰۰ وارد دانشگاه شدم و همیشه با خودم تصور میکردم که زندگی دانشجویی چه تفاوتی با زندگی دانشآموزی دارد. بعد از ورود به دانشگاه فهمیدم مسئله فقط خواندن چند واحد درسی و گرفتن مدرک نیست؛ هرچند بعضیها چنین هدفی دارند، اما برای من اینگونه نبود.
وی میافزاید: همانطور که شهید بهشتی میگوید: «دانشجو مؤذن جامعه است و اگر خواب بماند، نماز امت قضا میشود»، من این معنا را بهطور واقعی لمس کردم و احساس کردم مسئولیت بیشتری روی دوشم قرار گرفته است. همین نگاه باعث شد وارد مرکز فرهنگی شهید مدرس شوم؛ فکر میکنم سال ۱۴۰۰ بود. مرکز مدرس هر سال برای شاخه نوجوانان دوره تربیت مربی برگزار میکند و من ابتدا شرکتکننده بودم، سپس برای مصاحبه دعوت شدم و مراحل را طی کردم و بهعنوان مربی پذیرفته شدم.
این دانشجو و فعال فرهنگی ادامه میدهد: در واحد خواهرانِ مرکز، دختران نوجوان از تابستان قبل از پایه هشتم ثبتنام میکنند و برایشان برنامههای هفتگی و ماهانه در چند ترم برگزار میشود. ترم تابستان معمولاً پرمحتواترین ترم است؛ زیرا علاوه بر جلسات تفکرانه، کلاسهای مهارتی مانند فن بیان، نویسندگی، هنری و… نیز برگزار میشود. در طول تابستان اردوها هم بیشتر است، چون سال تحصیلی برای بچهها محدودیت دارد.

محضب مطرح میکند: تمرکز اصلی ما تربیت است. برخلاف برخی مراکز فرهنگی یا تشکلها که فعالیت مذهبی، اجتماعی یا سیاسی محور کارشان است، مخاطب ما نوجواناناند و اساس فعالیتها تربیت است؛ تربیتی که کمک کند، استعدادها شکوفا شود و نوجوان بتواند از دوره حساس هویتیابی عبور کند. هویت فردی با هویت گروهی گره میخورد و نوجوان نیاز دارد احساس پذیرش و تعلق داشته باشد؛ خوشبختانه در مرکز مدرس این بستر فراهم است، بستری که کمک میکند دانشجو برای ورود به دوران دانشجویی و فضای باز جامعه آگاهتر و مسلحتر شود.
وی تصریح میکند: چون تربیت کاری ظریف و پیچیده است، مربیان دائم با چالش مواجهاند که «آیا رفتار یا صحبت ما درست و اثرگذار است؟» از طرفی نسلها پیوسته تغییر میکنند و همقدم ماندن با دنیای ذهنی و علایق بچهها خودش چالش بزرگی است؛ به همین دلیل طراحی برنامهها، زمان و فکر زیادی نیاز دارد و اینجا است که کار فرهنگی معنا پیدا میکند و با وجود این چالشها در کنار گذرندان دوران تحصیل دانشجویی من از حضور در چنین فضایی لذت می برم و احساس میکنم در مؤثر و مفیدم.
این فعال فرهنگی بیان میکند: کسی که وارد کار فرهنگی میشود، فقط اثرگذار نیست؛ خودش هم به طور عمیق اثر میپذیرد. بسیاری از دوستانم میگفتند رشد اصلیشان در همین مسئولیتهایی بوده که در مرکز یا تشکلهای دیگر به آنها سپرده شده است و تشکیلات بیش از آنکه از ما بهره ببرد، به ما کمک کرده تا رشد کنیم و همینجا است که خودسازی اتفاق میافتد؛ هم برای نوجوان و هم برای مربی.
کسی که وارد کار فرهنگی میشود، فقط اثرگذار نیست؛ خودش هم به طور عمیق اثر میپذیرد. بسیاری از دوستانم میگفتند رشد اصلیشان در همین مسئولیتهایی بوده که در مرکز یا تشکلهای دیگر به آنها سپرده شده است و تشکیلات بیش از آنکه از ما بهره ببرد، به ما کمک کرده تا رشد کنیم و همینجا است که خودسازی اتفاق میافتد
محضب ادامه میدهد: کار فرهنگی ظرفیت بالایی برای خودشناسی دارد. تا زمانی که فرد در موقعیت قرار نگیرد، نمیفهمد چقدر زود عصبانی میشود، چقدر در کنترل هیجان ضعف دارد یا در برقراری ارتباط مشکل دارد. گاهی ممکن است تازه بفهمد استعداد اجرا یا مدیریت دارد و همان استعداد مسیر زندگی آیندهاش را شکل بدهد.
وی میافزاید: دانشجو علاوه بر تقویت بعد تحصیلی، در میدان فعالیت فرهنگی و اجتماعی احساس مفید بودن پیدا میکند و در فرآیند خودسازی تبدیل به نسخه بهتری از خود میشود. آرزوی همه ما این است که حتی به اندازه یک قدم، زمینهساز ظهور باشیم و در کار فرهنگی چنین فرصتهایی فراوان است.
این دانشجو بیان میکند: حضور در فضای فرهنگی نهتنها به نوجوانان کمک میکند، بلکه برای ما مربیان هم فرصتی برای رشد، یادگیری و تجربهکردن مسئولیتهای واقعی زندگی است؛ مسئولیتهایی که خارج از این فضا شاید هیچوقت تجربهشان نمیکردیم.
برای ادبیات آمده بودیم، اما خودمان دوباره ساخته شدیم
در ادامه الهام فرخوندی، دبیر اسبق کانون قند پارسی دانشگاه اصفهان و فعال دانشجویی در گفتوگو با خبرنگار ایمنا اظهار میکند: آشنایی من با کانون اتفاقی بود. دقیق یادم نیست چطور، اما یکبار کانالی را دیدم که پوستر یکی از جلسات شعر را منتشر کرده بود. چون از قبل در انجمنهای ادبی زیادی شرکت میکردم و علاقه جدی به ادبیات داشتم، همیشه دنبال جایی میگشتم که بتوانم در دانشگاه همان تجربه را داشته باشم. تصورم این بود که دانشگاه یک فضای خیلی جدی ادبی دارد و قرار است با آدمهای خیلی قوی آشنا شوم. این باعث شده بود از این جهت خیلی خوشحال باشم. میگفتم درست است که رشتهام چیز دیگری است، اما همین که در دانشگاه اصفهان هستم و وارد شهر اصفهان شدهام، برایم فرصتی است که به یک جمع ادبی قوی راه پیدا کنم.
وی میافزاید: اما باید بگویم که اینطور نبود. چون اولین روزی که در جلسه شعر شرکت کردم، فقط هفت نفر بودیم؛ یکیشان هم همورودی خودم، بود. انگار ما چند نفر هم که آنجا جمع شده بودیم، با همین تصور وارد شده بودیم و در عمل با چیزی که انتظار داشتیم مواجه نشدیم. همانجا بود که کمکم خودمان سعی کردیم آن جمع را بسازیم، بهخاطر چیزی که به دنبالش بودیم و پیدا نکرده بودیم.
دبیر اسبق کانون قند پارسی دانشگاه اصفهان ادامه میدهد: اولش خیلی سخت بود، چون اصلاً نمیدانستیم داریم در دانشگاه چه کار میکنیم؛ چه برسد به اینکه بخواهیم یک مجموعه نیمهمرده را سرپا نگه داریم. کانون در یک گوشه افتاده بود؛ ساختمان جذابی هم نداشت و هنوز هم ندارد. البته ما بعدها خیلی تلاش کردیم بهترش کنیم، اما در آن زمان واقعاً جای جالبی نبود. تازه، کرونا هم آمده بود. درست است که قند پارسی پیشینه دارد و واقعاً کانونی با سابقه است، اما در چند سال قبل از ما در واقع هیچکس فعالی در این کانون نبود و هیچ حرکتی نمیشد. ما انگار داشتیم دوباره چیزی را میساختیم که در گذشته وجود داشته، اما فقط یک ایده مبهم از آن در ذهنمان بود. مثلاً وقتی کمدها را باز میکردیم، چند پوستر از دورههای قبلی پیدا میکردیم؛ در همین حد از پیشینه میدانستیم.
فرخوندی مطرح میکند: بعدها افرادی را پیدا کردیم که هم خیلی راهنماییهاییمان کردند و هم برای پیشرفت در این مسیر کمک کردند. با کمک همین افراد ما فهمیدیم باید چه کار کنیم تا کانون دوباره سرپا شود. ما هم شروع کردیم به گذاشتن جلسات شعر، جلسات داستان و تلاش کردیم با افراد مختلف ارتباط بگیریم. در این مسیر بچههای با تجربه افرادی را به ما معرفی کردند که کمک بزرگی به کانون بود چون توانستیم شبکه ارتباطی کانون را گسترش بدهیم.
وی بیان میکند: یادم هست کانال قند پارسی آن زمان شاید ۱۰۰ عضو بیشتر نداشت و حالا نزدیک ۳۰۰۰ نفر عضو دارد. این برای ما خبر خوبی بود، چون نشان میداد توانستهایم کمی این جمع را زنده کنیم. بعد از مدتی توانستیم یک روتین پیدا کنیم؛ جلسات شعر، جلسات داستان، برنامهریزی برای رویدادها از جمله فعالیتهای ما بود. کمکم یک خط فکری مشترک هم شکل گرفت؛ البته خیلی چیزها بر اساس سلیقه بود؛ سلیقه همان هسته اصلی و مغز متفکر کانون، اما به هر حال ما یک هدف مشترک داشتیم، فراتر از اهداف شخصی و این اصل شروع کار تشکیلاتی و گروهی است.
ما آدمهایی بودیم که حول یک نیاز مشترک و البته نیازهای متفاوت فردی جمع شده بودیم؛ هم میتوانستیم ایدهها و نیازهای خودمان را پرورش بدهیم، هم کاری مشترک انجام دهیم.
این دانشجو تصریح میکند: یادم هست یک روز جلسهای گذاشتیم و از هم پرسیدیم: «چرا اینجاییم؟ چرا داریم این کار را میکنیم؟» و آنجا فهمیدیم که هرکس دلیلی متفاوت دارد. با اینکه همه یک فعالیت مشترک انجام میدادیم، اما انگیزهها به طور کامل متنوع بود. همین نکته درباره قند پارسی هم صدق میکرد و اتفاقاً جذابیتش همین بود. ما آدمهایی بودیم که حول یک نیاز مشترک و البته نیازهای متفاوت فردی جمع شده بودیم؛ هم میتوانستیم ایدهها و نیازهای خودمان را پرورش بدهیم، هم کاری مشترک انجام دهیم.
فرخوندی ادامه میدهد: اهداف فردی بعضیها پررنگتر بود. برای من شخصاً حضور در آن فضا خیلی جنبه فردی داشت. برای بعضیها جنبه اجتماعی داشت؛ مثلاً کسی واقعاً آمده بود که تغییری ایجاد کند. یادم هست بعضی بچهها میگفتند میخواهیم ادبیات را گسترش دهیم. برای من مهم این بود که نیاز و ایده ذهنیام را بتوانم رشد بدهم.
وی میافزاید: فعالیتهای زیادی کردیم؛ برگزاری همایشهای مختلف، مانند برنامه «بوی عیدی» که شناسنامه قند پارسی بود و جشنواره شعر از جمله فعالیتهای قند پارسی در دوران ما بود. جلسات شعر و داستان که هفتگی برگزار میشد و هنوز هم برای خودمان عجیب است که چطور توانستیم آن مداومت را حفظ کنیم. یکی دو سال بعد، شاهنامهخوانی، کارگاه داستاننویسی، کارگاه نقد شعر، کلاس شعر کلاسیک و شعر سپید و برنامههای دیگر را هم برگزار کردیم.
این دانشجو مطرح میکند: ادبیات کلاسیک ایران به اندازه کافی شناخته شده است؛ یعنی اگر کسی دنبال ادبیات برود، حتماً سعدی و حافظ و بزرگان را پیدا میکند. نه اینکه کار روی آنها کافی باشد، اما به هر حال شناخته شدهاند. اما ادبیات معاصر یعنی ادبیات مدرن و پستمدرن جای خالی داشت. یکی از تصمیمات فکری و هدف ما این بود که این بخش را بیشتر معرفی کنیم. یادم هست در جلسات شعر هر هفته مجبور بودیم توضیح بدهیم شعر سپید چیست. و همین روند تکرار میشد و با این وجود حتی اگر یک نفر هم میفهمید که شعر سپید چیست، برای ما دستاورد بود.
فرخوندی میگوید: چالشها هم که واقعاً زیاد بودند. اینکه اجازه اجرای برنامهها به سختی داده میشد یا برای کوچکترین چیزها باید پاسخگو میبودیم و…. شرایط گاهی آنقدر غیرقابل تحمل میشد اما حضور در این جمعها هم تجربه بود و هم شبکه ارتباطی برایمان تشکیل میداد و باعث میشد چالشها را به جان بخریم و برای حلش به دنبال راه حل باشیم و این خیلی مهم است.
جایی که دانشجویان امید ساختند و بچهها به رؤیاهایشان نزدیکتر شدند
در ادامه فاطمه سادات بیدگلی، فعال دانشجویی و فعال اردوهای جهادی در گفتوگو با خبرنگار ایمنا اظهار میکند: فکر میکنم سال اول یا دوم دانشجویی بود که در یکی از گروهها پیامی گذاشتند مبنی بر اینکه کسانی که مایلاند به دانش آموزان محروم کمک کنند، اعلام آمادگی کنند. من همان موقع پیام دادم و مصاحبه شدم.
وی میافزاید: در ابتدا من یک مشاور بودم و برای تعدادی از دانشآموزانی که به من معرفی شده بودند مشاوره میدادم؛ اما بعد که جلوتر رفتیم تصمیم گرفتم همکاریام گستردهتر شود. بیشتر در زمینه کارهای اجرایی به مجموعه کمک میکردم. جلساتی با مسئولان مختلف داشتیم تا به ما اطلاعاتی بدهند درباره دانشآموزان محروم؛ اینکه چطور مناطق هدف را شناسایی کنیم، مناطقی که هم دانشآموز محروم بیشتری دارند و هم امکان حضور و فعالیت برای ما فراهم باشد.
این فعال دانشجویی و فرهنگی ادامه میدهد: بعد از پیگیریهای زیاد و شناساییها، نهایتاً در یکی از مدارس پاکدشت تهران فعالیتمان را شروع کردیم. در آنجا بهصورت حضوری کار کردیم؛ در حالی که قبل از آن فعالیت ما مجازی بود. کمکم فعالیت حضوری شروع شد و ارتباط مستقیم با بچهها شکل گرفت. فعالیت ما در پاکدشت با عنوان جمعههای کنکوری برگزار میشد.
بیدگلی تصریح میکند: برای ادامه کار، در مدارس تبلیغات شد و افراد دیگری رفتند و با مدارس صحبت کردند. دانشآموزانی انتخاب شدند که از نظر معدل درسخوان بودند و از نظر مالی نیز شرایطی داشتند که با معیارهای ما همخوانی داشت؛ یعنی وضعیت مالی مناسبی نداشتند اما انگیزه کافی داشتند. در پاکدشت، جمعهها از صبح تا عصر کلاس داشتیم و در کنارش تلاش میکردیم برنامههای فرهنگی، ورزشی و تفریحی هم برایشان فراهم کنیم.

وی بیان میکند: خوبی این جریان این بود که بچههایی که در چنین فضاهایی هستند معمولاً در یک اتاق محدود زندگی میکنند؛ به این معنا که درهای جهان بیرون برایشان باز نشده و بسیاری از امکانات را تجربه نکردهاند. احساس میکنم این روند برایشان مفید بود. از دل جمعههای کنکوری توانستیم چند رتبه خوب هم بگیریم که با یکی از آنها هنوز در ارتباطم و میدانم دانشگاه فرهنگیان قبول شده است. از این جهت خیلی خوشحالکننده بود که بچهها توانستند کمی به رؤیاهایشان نزدیکتر شوند. اگر این کارها بهصورت مستمر انجام شود، قطعاً نتایج خیلی بهتری خواهد داشت.
این فعال دانشجویی و فرهنگی مطرح میکند: به نظرم تأثیر فعالیت جهادی در شیوههای مختلف متفاوت است. مثلاً در قالب اردوهای جهادی که با همین گروه رفتیم، تجربه متفاوتی داشتیم. آنجا شرایط زمانی خیلی فشرده بود، اما احساس میکنم اگر بچهها جدا از مشکلاتی که داشتند و گاهی ادامه حضورشان را محدود میکرد شرایط و انگیزه لازم را داشتند، میتوانستند نتایج خیلی خوبی بگیرند.
بیدگلی ادامه میدهد: یکی از محدودیتهای این کار این بود که چون بچهها کاملاً جهادی کار میکردند و هیچ منفعت مادی دریافت نمیکردند و در عین حال انرژی و وقت زیادی میگذاشتند، نباید کار به سمتی میرفت که احساس کنند زحماتشان دیده نشده است یا اگر همکاری کردند، بهدرستی قدردانی نشدهاند. قدردانی نه فقط از بعد مادی، بلکه اینکه اطرافیان بدانند این فرد چقدر زحمت کشیده و چقدر خودش را پای کار گذاشته است.
وی میگوید: این موضوع در هر گروه یا سازمان فرهنگی و جهادی بسیار مهم است. این که فعالیت جهادی از بیرون به یک وظیفه تبدیل نشود و مجموعهها و دستگاههای مختلف به بچههای جهادی به چشم کارگر یا کارمندشان نگاه نکنند و بدانند ای افراد با خلوص نیت و فداکاری وارد این فعالیتها شدهاند.
این فعال دانشجویی و فرهنگی بیان میکند: نکته مهم در چنین فعالیتهایی تیمسازی و کار تشکیلاتی است. بسیار مهم است که کارها روی دوش یک نفر نیفتد؛ چون این باعث فشار زیاد و ایجاد احساس منفی نسبت به حضور در مجموعه میشود. هر فرد باید در همان وظیفهای که به او محول شده کار کند. در چنین فعالیتهایی بچهها باید یاد بگیرند در گروه به گونهای کار کنند که عملکردشان نه تنها کاهش پیدا نکند بلکه با حضور در گروه عملکرد بهتری داشته باشند. در تشکل باید تربیت نسبت به نتیجه اولویت باشد.
بیدگلی ادامه میدهد: یکی دیگر از فعالیتهای گروه جهادی، حضور در جشنوارههای مختلف بود. یکی از جشنوارههایی که خودم تجربه کردم، جشنواره جهادگران بود. در آنجا این امکان فراهم بود که گروههای جهادی مختلف خودشان را معرفی کنند، توضیح بدهند و با فعالیتهای یکدیگر آشنا شوند. این آشنایی بین گروهها خیلی مفید بود. بعد از آن نیز در جشنواره «الف تا» شرکت کردیم؛ هرچند من حضور کمتری داشتم، اما آنجا هم بیشتر بحث فعالیت آموزشی و نوآوری مطرح بود.
وی میگوید: در مجموع، این تعاملات و جلسات فرصت خوبی فراهم میکرد تا گروههای جهادی یکدیگر را بشناسند و ارتباط و تعامل مؤثر داشته باشند و این تعاملات برای دانشجویانی که در ابتدای جوانی بودند بسیار مفید بود. شاید رشد و تأثیری که از حضور در چنین فضاهایی دریافت کرده بودم را همان زمان متوجه نمیشدم، اما بعد از این که در فضاهای مختلفی در جامعه حاضر شدم متوجه شدم که تجربه و طرز فکر من با بسیاری از هم سالانم متفاوت است. تجربهای که در زندگی شخصیام بسیار مؤثر بود.
به گزارش ایمنا، روز دانشجو یادآوری میکند که این دوره فرصتی طلایی است برای رشد فردی و اجتماعی. دانشجو نه تنها باید دانش خود را بسازد، بلکه باید به عنوان «مؤذن جامعه»، با هوشیاری و حضور فعال، مسیر پیشرفت و سلامت جامعه را رقم بزند. دوره دانشجویی، سکوی پرتابی است که فرد میتواند با آن به نسخهای بهتر از خود و جامعهای توانمند تبدیل شود.




نظر شما