به گزارش خبرگزاری ایمنا، سجاد زبرجدی، متولد نوزدهم بهمن ۱۳۷۰، جوانی از محله خانیآباد نو تهران است. او از همان نوجوانی پای ثابت مسجد و پایگاه بسیج بود و دوستانش او را با پاکدامنی، ایمان، روحیه ورزشی و احساس مسئولیت میشناختند.
پس از پایان سربازی، راهش به نیروی ویژه تیپ صابرین افتاد؛ جایی که توانایی و انضباطش او را به یک تکاور جوان و مطمئن تبدیل کرد. عشق به اهل بیت (ع) و خاطره داییهای شهیدش، انگیزه اصلی سجاد برای حضور در جمع مدافعان حرم شد. نخستین اعزامش به سوریه در اواخر خرداد ۱۳۹۵ انجام شد؛ اعزامی که خانواده تا مدتی نمیدانستند مقصدش کجاست، چون سجاد برای آرامش دلشان، نام «کردستان» را به زبان آورده بود.
اما حقیقت مسیرش همان بود که خودش باور داشت؛ حفاظت از حرم و مردم مظلوم. در دومین اعزامش که شهریور ۱۳۹۵ بود، داوطلبانه به خط مقدم رفت. تنها چند روز بعد، در هفتم مهر، در جنوبغربی حلب و در جریان تثبیت مواضع، ترکش خمپارهای که از میان بشکههای روی خاکریز عبور کرد، به صورت و سمت چپ سرش اصابت کرد و این جوان ۲۵ ساله را به قافله شهدا رساند.

پیکر او با حضور مردم تهران تشییع شد و در گلزار شهدای بهشت زهرا (س)، قطعه ۵۰، ردیف ۱۱۷، شماره ۱۴ آرام گرفت. امروز، مزارش به مکانی برای زیارت و گفتوگوهای دل بدل شده؛ همانگونه که خودش در وصیتنامهاش نوشته بود:
«اگر درد و دل داشتید یا خواستید مشورت بگیرید، بیایید سر مزارم… من منتظر همه شما هستم.»
سجاد در وصیتنامهاش بر نماز اول وقت، دائمالوضو بودن، زیارت عاشورا، سوره واقعه و نماز شب تأکید کرده بود؛ اعتقادی راسخ که میگفت: «شهادت، زندگی ابدی است.» امروز نام او، بهعنوان نخستین شهید مدافع حرم منطقه ۱۹ تهران، روی دیوارنگارهها و یادبودها دیده میشود.
از همان اوایل پس از شهادت سجاد زبرجدی، مزارش در قطعه ۵۰ گلزار «بهشت زهرا (س)» به مکانی شناخته شده برای مردم تبدیل شد. بهطوری که در این قطعه از گلزار شهدا همیشه زائرانی با حاجت و درد دل در کنار مزار او ایستادهاند.
کتاب «حواسم هست» زندگینامه داستانی شهید سجاد زبرجدی را با نثری روان، احساسی و در عین حال مستند روایت میکند. مؤلف این کتاب شیرین زارعپور است و اثر تحت نظارت خانواده و همرزمان شهید، بر پایه مصاحبه با ۵۵ شخصیت مختلف -شامل خانواده، دوستان، همرزمان و فرماندهان- شکل گرفته است.
کتاب از دوران کودکی زبرجدی آغاز میشود، از کوچهها و محله خانیآباد نو تهران، از دوران نوجوانیاش در مسجد و بسیج، تا ورودش به تیپ صابرین سپاه، حضورش در میدان دفاع از حرم و آن لحظات سخت و روشن. روایت با استفاده از خاطرات دستاول، چالشهای زندگی، ایمان و تصمیم او برای دفاع از حرم، با صمیمیت و صداقت همراه است.
عنوان «حواسم هست» برگرفته از وصیت شهید است؛ جایی که نوشته بود: «اگر درد و دل داشتید یا خواستید مشورت بگیرید، بیایید سر مزارم… من منتظر همه شما هستم». این جمله موجب شد کتاب از یک زندگینامه فراتر رود و پیوندی برقرار کند میان خواننده و شهید.
در حقیقت «حواسم هست» تلاش دارد هم تصویر واضح و مستندی از یک رزمنده مدافع حرم بدهد -با تمام فداکاری، سختی، ایمان و انسانیتش- و هم مسیر ارتباط معنوی با او را باز نگه دارد؛ برای کسانی که با خواندن کتاب میخواهند با زندگی واقعی یک شهید آشنا شوند یا حتی با او حرف بزنند، درد دل کنند، دعایی بخوانند یا فقط یادش را مرور کنند.
خواهر شهید زبرجدی: سجاد بهخاطر زحمات مادرم، سجاد شد
فیروزه زبرجدی، خواهر شهید سجاد زبرجدی، در گفتوگو با خبرنگار ایمنا درباره مهمترین علت عاقبتبهخیری برادرش اظهار میکند: عاقبت بخیری سجاد زبرجدی به خاطر زحمت و شیر حلالی است که مادر به او داده است. مادرم همیشه به سجاد افتخار میکرد و او را جور دیگری دوست داشت.
وی به مشکل تکلم مادرش اشاره میکند و میافزاید: سجاد به خاطر همان زبان بیزبانی مادرم، به خاطر همان نان پاکی که خورد و شیری که از مادرم گرفت، به این درجه رسید. به شما پیشنهاد میکنم کتاب زندگی او را بخوانید… سختیهایی که مادرم کشید تا سجاد را به این مقام رساند. اگر هم امروز سجاد معروف شده، به خاطر زحمات مادر است که خیلی زحمت کشید.
خواهر شهید زبرجدی تأکید کرد: همان بچههایی که زمانی در دوران حیات سجاد با او دوستی و رفاقت داشتند همانها امروز فرزندان مادرم هستند و بعد از شهادت، همان بچهها آمدند و بسیار مادرم را مورد احترام قرار دادند.
«حواسم هست»؛ روایت کرامات و معجزه نیست
امیر اسماعیلی، مشاور طرح و تولید کتاب «حواسم هست» در گفتوگو با خبرنگار ایمنا، درباره روند تهیه و تولید این اثر اظهار میکند: مسئله کتاب این بود که چندین نفر از جاهای مختلف برای مصاحبه رفته بودند و همه مصاحبهها را نصفهکاره رها کرده بودند. وقتی خانم زارعپور از طرف روایت فتح به سراغ خانواد شهید زبرجدی رفت، خانواده زیاد میلی برای روایت او و نگارش کتاب نداشتند؛ به خاطر اینکه همه آن مصاحبهها نصفه رها شده بود و میگفتند: خب، مثلاً آنها ماند، این هم میماند، میشود؟

وی با بیان اینکه کار مصاحبههای ما در زمانی شکل گرفت که شهید زبرجدی در بین مردم مطرح بود، میافزاید: خانواده شهید وقتی جدیت خانم زارعپور نویسنده کتاب را دیدند و مصاحبهها را مشاهده کردند، خود خانواده هم دلگرم شدند.
مشاور طرح و تولید کتاب «حواسم هست» ادامه داد: ما برای این کتاب چندین اصلاح داشتیم؛ دو سال و نیم رفت و برگشت کار کتاب طول کشید. یک جاهایی هم خود آقا سجاد وسط بود؛ اینکه چه چیزهایی باشد، چه چیزهایی نباشد، در این ۲۰ روزی که کتاب منتشر شده، چاپ پنجم آن زیر چاپ رفته است.
اسماعیلی در پاسخ به اینکه وصیتنامه شهید زبرجدی درباره دعا برای مردم چگونه قابل تفسیر است، اضافه کرد: طبق وعده الهی تمام شهدا دارای درجات و توفیقاتی هستند که توان دستگیری دارند؛ به نظرم همه شهدا این فضا را دارند، اما اینکه سجاد این عزت و آبرو و این «دستِ باز» را دارد، به خاطر همین مسئله است که خودش گفته: «حواسم هست». از آن طرف هم حواسش هست، دست خالی برنگردی؛ به خاطر اینکه دستش در این قضیه باز است. این ریسمان است که برای کسانی که کاسه «چه کنم، چه کنم» دستشان است، میگیرد. سجاد بلد است، چه کار بکند.
وی تصریح کرد: در کتاب قصد مقدسسازی و امامزادهسازی نداشتیم. روایت کرامات و معجزه در آن نیست. زندگی شهید از تولد تا شهادت روایت شده؛ همان سختیهایی که کشیده، همان فضایی که داشته. ضریح نساختیم و خانواده بهطور کامل در جریان بودند. خط اصلی را با خانواده پیش بردیم و تنها وصیتنامهای که هفته پیش منتشر شد، همان وصیت بود.
مشاور طرح و تولید کتاب «حواسم هست» گفت: طرحی به نام «نذر کتاب» داریم؛ آدمهای مختلف میآیند و نذر میکنند، مثلاً یک جلد، ده هزار تومان. به واسطه این کمکها، مناطق کمبرخوردار شناسایی و کتابها برای کتابخانههای بیبضاعت ارسال میشود. تاکنون چندین جلد فرستادیم.

اسماعیلی در پاسخ به سوالی درباره متوسل شدن مخاطبان از سراسر ایران و حتی آمریکا افزود: کسانی که با صفای باطنشان با شهید ارتباط میگیرند به واسطه آبروی شهید حاجت خود را میگیرند. نهتنها سجاد، همه شهدای ما این باب را دارند، تنها ما سراغشان نمیرویم. چندین نفر تا حالا تماس گرفتهاند: «از راه دور حاجتم را گرفتم و در نذر کتاب میخواهم مشارکت کنم.» یا گفته است: «من در آمریکا زندگی میکنم، نمیآیم، اما کتاب را از طرف من بفرستید آن جایی که باید برود.» این اتفاق بارها رخ داده است.
وی گفت: برای جلد کتاب متوسل به شهید شدیم، یک شب بهطور شخصی بر مزار شهید حاضر شدم و از فضای مزار شهید عکسی گرفتم و عکسها را با رعایت حریم افراد مقداری تغییر جزئی دادیم که خیلی خوب جواب داد و اولین اتود مورد تأیید قرار گرفت و چاپ شد.
به گزارش ایمنا، هر یک از شهدای ما به قدر خود روایتهایی به اندازه تاریخی رقم زدند که از دل هر کدام میتوان هزارها هزار صفحه کتاب نوشت؛ کتابهایی که هر کدامشان انسانهای زیادی را با منش قهرمانانه شهدا آشنا میکنند. «حواسم هست» یکی از همین کتاب هاست که گوشهای از روایتهای زندگی شهید زبرجدی را در خود جای داده است.


نظر شما