درس‌هایی از یک مادر در تربیت یک نسل قرآنی

در دنیای امروز که تربیت فرزندان با چالش‌های متعدد اجتماعی، فرهنگی و اخلاقی روبه‌روست، تجربه‌های واقعی می‌توانند چراغ راه خانواده‌ها باشند. داستان زندگی مدیر جامعه‌القرآن اصفهان و دخترش نشان می‌دهد چگونه ترکیب ایمان، رفتار الگویی والدین و زمینه‌سازی معنوی می‌تواند مسیر یک خانواده را تغییر دهد.

به گزارش خبرگزاری ایمنا، در بسیاری از خانواده‌ها، تربیت فرزند به معنای آموزش دادن و ایجاد نظم و قانون است، اما واقعیت آن است که تربیت موفق فراتر از دستور و برنامه‌های روزمره است؛ ترکیبی است از محیط سالم، حضور فعال والدین، الگوسازی رفتاری و تأثیر معنویت. وقتی یک مادر، زندگی خود را با آموزه‌های دینی پیوند می‌دهد و در کنار مسئولیت‌های روزمره، حضور فعالانه‌ای در کنار فرزند دارد، مسیر رشد کودک به شکل طبیعی شکل می‌گیرد.

این مسیر فقط با درس و کلاس تکمیل نمی‌شود و باید با تجربه‌های واقعی زندگی و مشاهده رفتار والدین طی شود. کودکانی که از همان دوران خردسالی با قرآن، نماز، احترام متقابل و رعایت اخلاق در محیط خانواده آشنا می‌شوند، اصول انسانی و معنوی را درونی می‌کنند. حضور در محیط‌های فرهنگی و مذهبی، مشارکت در مراسم‌ها و ارتباط با جامعه قرآنی، فرزند را در مسیری قرار می‌دهد که نه تنها دانش دینی بلکه رفتار و منش اخلاقی او را شکل می‌دهد.

اما تجربه‌های زندگی نشان می‌دهد تربیت تنها در روزهای خوش و محیط آرام شکل نمی‌گیرد؛ آزمون‌های واقعی و بحران‌ها، مانند مواجهه با حادثه یا دشواری، شخصیت کودک و خانواده را محک می‌زند. ایمان و اعتماد به خداوند، ستون محکم خانواده را در شرایط سخت می‌سازد و به کودکان نشان می‌دهد که قدرت معنوی می‌تواند فراتر از توان انسانی عمل کند. این تجربه‌ها، کودک را به فردی بخشنده، مسئول و بااخلاق تبدیل می‌کنند، فردی که تصمیم‌هایش ریشه در تربیت عمیق و معنوی دارد.

زنان با قدرت روانی و احساسی خود، می‌توانند ستون خانواده و الگوی رشد نسل‌های بعدی باشند. وقتی مادران به خود و رفتارشان اهمیت می‌دهند و اصول اخلاقی و دینی را رعایت می‌کنند، این آموزه‌ها به طور مستقیم در ذهن و دل فرزندان نقش می‌بندد. بنابراین تربیت موفق، نتیجه ترکیبی از عشق، الگو بودن، ایجاد فرصت‌های معنوی و تکیه بر خداوند است.

در همین راستا با بتول شهشهانی، مسئول واحد خواهران جامعه‌القرآن فاطمه الزهرا و مادر مرحوم فاطمه پرورش، نخبه قرآنی گفت‌وگو کرده‌ایم؛

بتول شهشهانی | برنامه تلویزیونی محفل

ایمنا: لطفاً خودتان را معرفی کنید و کمی درباره پیشینه زندگی‌تان بگویید.

شهشهانی: مادر چهار فرزند، بازنشسته آموزش‌وپرورش و در حال حاضر مسئول جامعه‌القرآن فاطمةالزهرا در اصفهان هستم. خدا را شکر می‌کنم که در این سال‌ها فرصت مادری‌کردن، زندگی در کنار جوانان و همراهی با بچه‌های دیگر را به من داد. این نعمت برای من لطف و فضلی الهی بوده و امیدوارم شکرگزار آن باشم.

ایمنا: از شروع فعالیتتان در جامعه القرآن بگویید.

شهشهانی: یک‌بار همراه یک گروه به مشهد رفتیم. چند نفر از همراهان حافظ قرآن بودند و من حسرت آن‌ها را می‌خوردم. همان سفر، یکی از دعاهای من از امام رضا (ع) این بود که توفیق حفظ قرآن را به من بدهند. جالب است که همان روزی که از مشهد برگشتیم، تلفنی به من شد و دعوت شدم برای همکاری. داستان طولانی است، اما نتیجه این شد که یک مؤسسه قرآنی در حال تأسیس بود و پس از مصاحبه پذیرفته شدم.

از سال ۷۹، در کنار کار آموزش‌وپرورش، مدیریت جامع‌القرآن خواهران اصفهان را هم برعهده گرفتم و تا سال ۹۵ ادامه دادم؛ یعنی حدود ۱۷ سال. همیشه می‌گفتم: «یا امام رضا، من از شما حفظ قرآن خواستم، اما شما خدمت به قرآن را به من عطا کردید.» با اینکه سال‌ها خدمت قرآنی داشتم، اما در دل هنوز حس می‌کردم کار اصلی‌ام انجام نشده. معجزه الهی این بود که با وجود سن، شرایط، مشغله زیاد و وقت کم، در نهایت خودم هم توفیق حفظ قرآن یافتم.

ایمنا: با غم دخترتان چطور کنار آمدید؟

شهشهانی: بعد از درگذشت فاطمه، بیشتر احساس می‌کردم که خداوند نوع دیگری از عنایت را شامل حالمان کرده است؛ مخصوصاً در زیارت‌ها. من همیشه سالی سه بار کربلا می‌رفتم، اما بعد از فاطمه، این سفرها برایم رنگ و حال دیگری پیدا کرد. توفیق حفظ قرآن هم حقیقتاً از عنایت امام حسین (ع) بود. اولین اربعینی که بعد از فاطمه رفتم، تازه مسیرهای بزرگ اربعین هم شکل نگرفته بود، حدود ۱۲ سال پیش. وقتی برگشتیم، به من گفتند: «شما که می‌گفتید حتی یک آیه هم نمی‌توانید حفظ کنید، چطور در مسیر این آیات را حفظ کردید؟» واقعاً هم همین‌طور بود؛ من بارها یک آیه را می‌نوشتم و کنار جانمازم می‌گذاشتم اما حفظ نمی‌شدم. شوخی‌جدی رفتم کلاس و به برکت زیارت کربلا، این راه برایم باز شد.

ایمنا: درباره تولد فاطمه هم کمی بگویید.

شهشهانی: ما سه پسر داشتیم و اصلاً فکر نمی‌کردیم خدا دختری به ما بدهد. من و همسرم عاشق دختر بودیم. بعد از حدود ده سال فاصله با بچه آخر، دوباره باردار شدم و خدا در آخرین فرزندم لطف بزرگی به ما کرد.

من از خانواده مذهبی هستم و پدربزرگم روحانی بود. پیش از تولد فاطمه، خداوند سبب آشنایی من با استاد فولادگر شد و من تحت تربیت معنوی و دینی ایشان قرار گرفتم. وقتی فهمیدند باردار هستم، سفارش‌هایی برای دوران بارداری دادند؛ مثل خواندن نماز شب، ذکرها، سوره‌های لازم و اینکه دائم با وضو باشم. این‌ها مقدمه‌هایی بود که خدا برای آمدن «فاطمه» چیده بود.

برای اسمش فکرهای زیادی کردیم، اما در نهایت پدر و دایی‌اش گفتند: «زیباتر از نام فاطمه نداریم.» جالب است که من تا حدود دو سال اصلاً نمی‌توانستم اسم فاطمه را صدا بزنم. کافی بود بگویم «فا…» تا گریه‌ام بگیرد. قلبم خیلی رقیق شده بود و نمی‌توانستم نام حضرت زهرا (س) را بر زبان بیاورم.

ایمنا: خلق‌وخوی دخترتان چطور بود؟ شنیده‌ایم که خیلی بین دوستان و معلمانش عزیز بوده است.

شهشهانی: از همان ابتدا وجودی متفاوت داشت. من معلم فعالی بودم؛ مربی پیشاهنگی، طبیعت‌گردی و… و تصمیم گرفتم هیچ‌یک از فعالیت‌هایم را بعد از تولد او تعطیل نکنم. هر کاری قبل انجام می‌دادم، بعد از تولد او نیز ادامه دادم و فاطمه همیشه همراه من بود؛ در مراسم‌ها، دعاها، عرفه، ام‌داوود و همه برنامه‌ها. هیچ سالی نبود که عرفه بگذرد و فاطمه در مراسم نباشد و فاطمه در همین محیط‌ها بزرگ شد.

وقتی بعدها دست‌نوشته‌هایش را می‌خواندم، تازه می‌فهمیدم چه روح بزرگی داشته، بعد از فاطمه یک نفر به من گفت: «فاطمه را باید سال‌ها بعد شناخت.» واقعاً همین‌طور بود. هرچه سواد خودم بیشتر می‌شد، تازه می‌فهمیدم چه گفته است. سراسر نوشته‌هایش عشق، عرفان و زیبایی بود.

او هیچ‌وقت چادرش را از سر برنمی‌داشت. در بازی‌ها، سخنرانی‌ها، برنامه‌ها حاضر بود، اما حجابش لحظه‌ای سستی نداشت. یکپارچه حیا بود. مهربان، مؤدب، بااخلاق. بارها در اردوها که می‌رفتم دنبالش، همه از او تعریف می‌کردند. گاهی می‌گفتم: «دیگر بس است، پدر و مادر بقیه بچه‌ها هم دل دارند.» اما آن‌قدر تعریف می‌شنیدم که حد نداشت.

فاطمه با همه دوست بود، اما اگر یک ساعت با کسی می‌نشست، روزها درباره خوبی‌هایش صحبت می‌کرد. هرگز غیبت نمی‌کرد. مشورت‌هایش برای من خیلی کمک بود؛ چون می‌دانستم حرفی که می‌زند از دل قرآن است.

رنگ خدا بر زندگی کوتاه فاطمه

ایمنا: مسیر قرآنی فاطمه چگونه شکل گرفت؟

شهشهانی: سه‌سال‌ونیمه بود که او را به دارالقرآن بردیم. گفتند چهار ساله می‌پذیرند. آزمایشی چند سوره کوچک را خواند و گفتند خیلی خوب است. از همان‌جا وارد مسیر قرآن شد. من سال ۷۹ مسئول جامع‌القرآن شدم و فاطمه سال ۷۴ به‌دنیا آمده بود؛ یعنی پنج‌سالگی‌اش. این هم زمینه‌ای برای ورود فاطمه به عرصه قرآن بود.

فاطمه در دبستان امام هادی درس خواند. آن‌جا هر سال یک مقدار از قرآن را حفظ می‌کردند و فاطمه تا کلاس پنجم، ده جز اول را حفظ شد. بعد که به راهنمایی و مدرسه تیزهوشان رفت. در آن سن از طرف جامه القرآن سفری با بچه‌های حافظ به مشهد داشتیم. آن شب دیدم تا صبح بیدار است و با حافظ‌ها صحبت می‌کند. بعد از بازگشت، تصمیم گرفت دوره حفظ یک‌ساله برود. ما اول مخالفت می‌کردیم تا تصمیمش محکم‌تر شود، اما او مصمم بود. دوم راهنمایی که بود، مرخصی گرفت و سراغ حفظ قرآن رفت؛ در حدی که قرآن با پوست و گوشتش آمیخته شد.

این همان حرف پیامبر است که «فرزندان خود را قبل از آنکه دل و جانشان را دیگران اشغال کنند، تربیت کنید.» وقتی بچه از کودکی با سرچشمه همه خوبی‌ها یعنی قرآن آشنا می‌شود، مسیرش شکل می‌گیرد. فاطمه واقعاً فاطمه‌وار زندگی کرد. مطمئن بودم اگر جایی می‌رود، نماز اول وقتش را خوانده. این‌ها درون او نهادینه شده بود.

ایمنا: اخلاق، حیا و شخصیت معنوی او چگونه بود؟

شهشهانی: با تولد فاطمه، ما در خانه احساس می‌کردیم او یک مهمان با کرامت پیش ماست. حتی نحوه صدا زدنش متفاوت بود. برادرش می‌گفت: «با اینکه یک نفر است، اما وقتی حرف می‌زند، انگار با چند نفر صحبت می‌کند.» در همه چیز ادب را رعایت می‌کرد؛ از فعل و ضمیر گرفته تا احترام.یک‌بار هم نشد که جلوی ما پا دراز کند یا از اتاق بدون سلام وارد شود. اگر پدرش چندبار رفت‌وآمد می‌کرد، هر بار استقبال و بدرقه‌اش می‌کرد

منفعل و دنباله‌رو نبود؛ بسیار خلاق، ایده‌پرداز و اهل مشورت بود. اما اگر چیزی برخلاف نظر ما بود و ما مخالفت می‌کردیم، بدون ناراحتی می‌پذیرفت.

ایمنا: رابطه شما با فاطمه چگونه بود؟

شهشهانی: یک‌بار یکی از دبیرانش آمد و پرسید: «شما چه کردید که فاطمه این‌گونه شده؟» گفتم: «ما عاشق فاطمه هستیم.» نه یک محبتِ معمولی مادر و فرزندی؛ عشقی عمیق. آن‌قدر از او عکس می‌گرفتم که حالا بیشترشان از بین رفته، اما همین باقی‌مانده‌ها هم گواه‌اند. او از محبت سیراب بود.

همیشه به او احترام می‌گذاشتیم. اگر از راه می‌رسید، انگار احترامِ بین ما یک زبان مشترک شده بود.

ایمنا: از ویژگی‌های خاص او بگویید.

شهشهانی: فاطمه همیشه روحیه‌ای بخشنده داشت و به دیگران اهمیت می‌داد. حتی در مسائلی مانند اهدای اعضای بدنش، پیش از حادثه، خودش رضایت داده بود و ما فقط به عنوان والدین این کار را عملی کردیم.

محبت و بخشندگی او نسبت به دوستان و هم‌مدرسه‌ای‌ها، همیشه الگوی من بود و این روحیه در سخت‌ترین لحظات، دلگرمی و قوت قلب ما شد.

هرچند زندگی مادی ما پس از حادثه آسیب دید؛ اما متوجه شدم که هیچ چیز دنیوی ارزش نگرانی ندارد. همه این‌ها گذراست و آنچه مهم است، ایمان، صبر و رفتار درست است.

ایمنا: در مسیر تربیت و رشد فرزندان، چه نقشی برای قرآن و ائمه قائل هستید؟

شهشهانی: قرآن و رفتار ائمه بهترین راهنما هستند. ما ممکن است دسترسی مستقیم به ایشان نداشته باشیم، اما آموزه‌های قرآن و احادیث، همه راهنمایی‌های لازم را در اختیار ما می‌گذارد. شناخت دین و عمل به آن، ما را در مسیر درست قرار می‌دهد و در موقعیت‌های دشوار، چراغ راه ما خواهد بود.

ایمنا: پیام نهایی شما برای خانواده‌ها و مادران چیست؟

شهشهانی: وظیفه ما این است که با توان و امکاناتی که داریم، رسالت خود را به خوبی انجام دهیم و در هر موقعیتی، رضایت خداوند و امام زمان علیه‌السلام را در نظر بگیریم. باید از قرآن و آموزه‌های دینی استفاده کنیم تا در مسیر درست قرار بگیریم و بتوانیم مسئولیت‌هایمان را به نحو احسن انجام دهیم.

کد خبر 927424

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.