به گزارش خبرگزاری ایمنا، گذار از دانشگاه به صنعت یکی از مهمترین نقاط عطف در مسیر حرفهای هر دانشجو یا پژوهشگر به شمار میآید، سالهای حضور در دانشگاه بهطورمعمول با یادگیری نظری، پژوهشهای عمیق و تمرکز بر مفاهیم علمی سپری میشود؛ در حالی که محیط صنعت بر اساس نتایج ملموس، زمانبندی فشرده و حل مسائل واقعی شکل گرفته است. همین تفاوتهای بنیادین موجب میشود که بسیاری از فارغالتحصیلان در نخستین مواجهه با فضای کاری احساس شکاف یا حتی بیکفایتی کنند، در حقیقت این مسیر نه یک انتقال ساده، بلکه یک فرایند پیچیده از تغییر نگرش، یادگیری مهارتهای جدید و انطباق با فرهنگی متفاوت است.
یکی از نخستین گامها در این فرایند، تلاش برای ورود به پروژههای کاربردی یا کارآموزیهای صنعتی پیش از پایان تحصیل است، این تجربههای عملی نهتنها امکان آشنایی با نیازها و ساختار واقعی بازار را فراهم میکنند، بلکه به دانشجو کمک میکنند تا دانستههای نظری خود را در بستر واقعی محک بزند. به همین اندازه، شبکهسازی حرفهای نیز اهمیتی حیاتی دارد. ارتباط با فارغالتحصیلان موفق، شرکت در رویدادهای تخصصی یا گفتوگو با متخصصان صنعت میتواند مسیرهای پنهان و فرصتهای شغلی تازهای را آشکار سازد؛ فرصتهایی که صرفاً با اتکا به رزومه یا مدرک دانشگاهی به دست نمیآیند.
با این حال، چالشهای اساسی در این گذار اجتنابناپذیرند. یکی از مهمترین آنها سازگاری با فرهنگ سریع و تیممحور صنعت است. در دانشگاه، پژوهشگر بیشتر بهصورت مستقل و با تأکید بر عمق علمی کار میکند، اما در صنعت، ارزش بر نتایج عملی و قابل اجرا گذاشته میشود. این تفاوت گاهی منجر به احساس «بیکفایتی» یا همان Imposter Syndrome در فارغالتحصیلان میشود؛ چرا که محیط کاری جدید، شفافتر و نتیجهمحورتر از فضای پژوهشی به نظر میرسد، علاوه بر این مسئله بازنویسی رزومه و معرفی توانمندیها با زبان صنعت نیز یک مانع مهم محسوب میشود، بسیاری از دانشجویان بر نشریات علمی و فعالیتهای تخصصی خود تمرکز میکنند، در حالی که کارفرمایان بیشتر به مهارتهای قابل انتقال، توانایی حل مسئله و تجربههای عملی توجه نشان میدهند.
تجربههای واقعی افراد این نکات را تأیید میکند. گزارشهای غیررسمی (for example از انجمنهای آنلاین همچون Reddit)نشان میدهد که بسیاری از کسانی که از محیط دانشگاه به صنعت مهاجرت کردهاند، با وجود اضطراب اولیه، بهمرور اعتمادبهنفس بیشتری پیدا کرده و از مزایایی چون تعادل بهتر زندگی کاری و دستمزدهای بالاتر احساس رضایت کردهاند. این نشان میدهد که با آمادگی و نگرش درست، میتوان از چالشهای این مسیر عبور کرد.
با نگاهی به گذشته، بسیاری بر این باورند که میتوانستند این مسیر را هموارتر سازند اگر برخی تصمیمها را زودتر میگرفتند، از جمله شروع زودهنگام شبکهسازی، تقویت مهارتهای نرم همچون مدیریت پروژه و کار تیمی، یا یادگیری نحوه ارائه پژوهشها به زبان ساده و کاربردی. این اقدامات نهتنها موجب پذیرش سریعتر در محیط صنعت میشوند، بلکه پلی میان دو جهان متفاوت علم و عمل میسازند.

دانشگاهها؛ پل ارتباطی میان آموزش و صنعت
محسن کزازی کار آفرین و دانش آموخته دکتری شیمی در گفتوگو با خبرنگار ایمنا اظهار کرد: مسیر انتقال از فضای دانشگاهی به صنعت بهطورمعمول با تلاش برای انجام پروژههای کاربردی یا کارآموزی صنعتی پیش از پایان تحصیل شروع میشود که آشنایی اولیه با ساختار و نیازهای واقعی بازار را فراهم میکند؛ همچنین شبکهسازی مؤثر (از طریق حضور در رویدادها، گفتگو با فارغالتحصیلان موفق یا ارتباط با متخصصان صنعت) نقش حیاتی در آشکار شدن فرصتها دارد،
وی افزود: چالشهای متداول در این مسیر عبارتند از: انطباق با فرهنگ سریع و تیممحور صنعت که در آن کار روی نتایج ملموس و معنادار متمرکز است، بر خلاف استقلال و عمق نظری پژوهش دانشگاهی؛ همچنین حس «بیکفایتی» یا Imposter Syndrome که در محیطی با ساختار روشنتر احساس نااطمینانی ایجاد میکند؛ و نیاز به بازنویسی رزومه با زبان صنعت و تأکید بر مهارتهای قابل انتقال، به جای تمرکز صرف بر نشریات و پژوهشهای تخصصی، تجربه واقعی از افراد نیز این نکات را تأیید میکند؛ کاربران Reddit اشاره کردهاند که با وجود اضطراب ابتدایی، بهتدریج اعتماد به نفس پیدا کردهاند و از توازن بهتر زندگی کاری و درآمد قابلتوجه در صنعت رضایت داشتهاند.
کار آفرین حوزه شیمی گفت: اگر به گذشته برمیگشتم، تصمیمهای زیر را متفاوت میگرفتم؛ شبکهسازی حرفهای را زودتر شروع میکردم، حتی در دوران تحصیل؛ مهارتهای نرم مثل مدیریت پروژه، ارتباط بینرشتهای و کار تیمی را تقویت میکردم تا برای محیط سریع و ساختاری صنعت آمادهتر باشم؛ رزومه و ارائه کاری را بهسمت زبانی ساده، کمواژگان تخصصی و مبتنی بر اثر و کاربرد سوق میدادم؛ و بیش از بهصرف تولید مقاله، به انتقال نتایج پژوهشی به زبان قابل فهم برای ذینفعان توجه میکردم، بهعلاوه بر تجربیات کاربردی همچون کارآموزیهای صنعتی یا دورههای بینرشتهای تأکید بیشتری داشتم تا مسیر انتقال را هموارتر سازم.
شکاف میان دانشگاه و صنعت ریشه در تفاوتهای بنیادین ساختاری، فرهنگی و عملی دارند: دانشگاهها بیشتر به آموزش نظری و پژوهش علمی با دورههای بلندمدت میپردازند، در حالی که صنعت به دنبال راهحلهای سریع، اقتصادی و قابل اجرا است، بهعنوان نمونه، بیهنجاریهای در تطابق برنامههای درسی با نیازهای بازار، منجر به کمبود مهارتهای عملی در دانشجویان میشود؛ یادگیری بیشتر تئوریمحور و یادگیری توسط حفظکردن است، نه حل مسئله واقعی یا تجربه عملی، از سوی دیگر، صنایع همواره با فناوریهای نوین در حال تحول روبرو هستند (اما دانشگاهها توان بروزرسانی سریع برنامههای خود را ندارن) در نتیجه فضای دانشگاهی عقبتر از تحولات عملیاتی باقی میماند،
کزازی بیان کرد: کمبود اعتماد متقابل و سیستمهای ناکارآمد انتقال دانش مثل دفاتر انتقال فناوری (TTO)، مشکلات دیگری هستند؛ این دفاتر بیشتر از نظر مالی پایدار نیستند و در بسیاری موارد منجر به تعارضی بین فرهنگ علم آزاد دانشگاهی و صفات تجاریسازی میشوند. همین طور، تعارضاتی در اهداف و انگیزهها (همچون فشار به دانشگاهها برای تولید مقالات و پتنت بهجای حل مشکلات واقعی) موجب میشود پژوهشها کمتر به نیازهای صنعت نزدیک باشند، در بررسی مدل سهگانه نوآوری (Triple Helix)، مشخص میشود که تعامل دانشگاه، صنعت و دولت به شدت لازم است،
وی ادامه داد: ولی در جوامع با ساختارهای مستقل یا با فرایندهای پیچیده، همکاری مستمر و کاربردی رخ نمیدهد، همچنین ارتباطات ضعیف و سبک گزارشدهی ناهماهنگ بین پژوهشگران و مدیران صنعتی (دانشجویان گرایش به گزارشهای مفصل و تخصصی دارند، در حالی که افراد صنعت نیاز به خلاصههای عملی و تصمیممحور دارند) عامل دیگری است که پروژههای مشترک را به دشواری میکشاند. مجموع این عوامل موجب میشوند انتظارات دانشگاه و صنعت بهطورکامل جابهجا باشد؛ دانشگاه، تئوری و تولید دانش را اولویت میدهد، اما صنعت خواهان خروجی ملموس، کاربردی و سودده است، که این نداشتن تقارن اهداف، شکاف را تقویت میکند.
کارآفرین حوزه شیمی تاکید کرد: دانشگاهها میتوانند دانشجویان را با ترکیبی از یادگیری تجربی، آموزش مهارتهای نرم و دیجیتال، شبکهسازی حرفهای، و همکاریهای نزدیک با صنعت برای بازار کار آمادهتر کنند؛ در این چارچوب، برنامههایی همچون co-op یا internship که دانشجو را در دورههای منظم بین تحصیل و کسب تجربه واقعی قرار میدهند، بهطور مؤثری آمادگی حرفهای او را افزایش میدهند. بهرهگیری از پروژههای پایاننامههای صنعتی یا capstone که با مشارکت مستقیم شرکتهای واقعی اجرا میشوند،
کزازی بیان کرد: شرایط حل مسئله در محیط واقعی را برای دانشجو فراهم میکند، همچنین دانشگاههایی همچون Northumbria، با گنجاندن کلینیک کسبوکار و پروژههای واقعی در برنامه درسی و ارائه فرصتهایی همچون دفتر حقوقی دانشجویی، مهارتهای حرفهای و انعطافپذیری را از طریق تجربه عملی تقویت میکنند. در عین حال، تربیت مهارتهایی که انسان را از هوش مصنوعی متمایز میکنند (همچون تفکر انتقادی، خلاقیت، هوش هیجانی و توانایی همکاری ) ضروری است.
وی بیان کرد: در زمانی که تواناییهای فنی ممکن است توسط هوش مصنوعی بهراحتی انجام شود، این مهارتها کانون تمایز انسانی خواهند بود. از سوی دیگر، تاکید اقتصاددان Tyler Cowen بر تخصیص بخشی از برنامه دانشگاهی به آموزش بهرهبرداری مؤثر از هوش مصنوعی (و نه آموزش امور روتین) نیز نشان میدهد که آموزش برای کار با فناوری و نهتنها دانستن آن، آیندهنگرانه است. دانشگاهها همچنین باید خدمات مشاوره شغلی، رزومهسازی، شبیهسازی مصاحبه و دورههای مهارتافزایی را در دسترس دانشجویان بگذارند.
کارآفرین حوزه شیمی تصریح کرد: تشکیل شبکههای راهنمایی با فارغالتحصیلان و متخصصان صنعت، و فراهم کردن فرصتهایی برای گفتگو و انتقال تجربیات واقعی، مسیر شغلی را شفافتر و قابل پیمایشتر میسازد. افزون بر این، همکاری مؤسسه با نهادهای صنعتی برای طراحی مشترک دورهها، دعوت از سخنرانان حرفهای، و تعریف هیئتهای مشورتی صنعتی، تضمین میکند که محتوای درسی مرتبط با نیازهای واقعی بازار باشد، دانشگاهها میتوانند با گسترش تنظیمات منعطف همچون دورههای کوتاهمدت، گواهینامههای مینی (micro-credentials) و یادگیری مادامالعمر، امکان تطبیق دائمی با تحولات شغلی را فراهم آورند، این ترکیب از یادگیری عملی، مهارتهای ارتباطی، آشنایی با فناوریهای جدید، و پیوند مستمر با صنعت، در مجموع شرایط را طوری میسازد که فارغالتحصیل نهتنها دارای دانش باشد، بلکه آماده، قابل تطبیق و آیندهنگر برای ورود به بازار کار باشد.

آمادهسازی دانشجویان برای بازار کار واقعی
به گزارش ایمنا، در دنیای امروز، دانشگاهها مسئولیت بزرگی در آمادهسازی دانشجویان برای ورود به بازار کار دارند، این مسئولیت فراتر از ارائه دانش تئوری است و شامل تجهیز دانشجویان به مهارتهای عملی، تواناییهای ارتباطی و آمادگی برای مواجهه با چالشهای دنیای واقعی میشود. برنامههایی همچون کارآموزی، دورههای کارآموزی مشترک (Co-op)، مشاوره شغلی و گواهیهای مهارتی، دانشجویان را قادر میسازد تا تجربه عملی کسب کنند و با محیطهای کاری آشنا شوند، این تجربیات به دانشجویان کمک میکند تا مهارتهای فنی و نرم خود را تقویت کنند و آمادگی بیشتری برای ورود به بازار کار داشته باشند، علاوه بر این دانشگاهها باید با صنایع همکاری نزدیکتری داشته باشند تا اطمینان حاصل کنند که برنامههای درسی با نیازهای واقعی بازار کار همراستا هستند، این همکاریها میتواند شامل پروژههای مشترک، سخنرانیهای صنعتی و ایجاد فرصتهای شغلی برای دانشجویان باشد، با این رویکرد دانشگاهها میتوانند فارغالتحصیلانی تربیت کنند که نهتنها از دانش تئوری برخوردارند، بلکه تواناییهای عملی و آمادگی لازم برای موفقیت در محیطهای کاری را نیز دارند.


نظر شما