به گزارش خبرگزاری ایمنا، سلمان فارسی یکی از برجستهترین شخصیتهای تاریخ اسلام، نمادی از جستوجوی حقیقت، پایداری و تحول معنوی به شمار میآید، او در اصل ایرانی بود و در سرزمین فارس به دنیا آمد، اما زندگی او بیش از یک داستان شخصی، روایت تلاش یک انسان برای یافتن نور و حقیقت است. سلمان پیش از آشنایی با اسلام، در جستوجوی دین و معرفتی بود که بتواند پاسخگوی پرسشهای عمیق روحش باشد، این جستوجوی طولانی و پرماجرا، از دینهای مختلف و مذاهب گوناگون آغاز شد و در نهایت او را به پیامبر اسلام (ص) رساند.
سلمان فارسی از نخستین کسانی بود که به پیام اسلام گروید و از نخستین یاران پیامبر به شمار میرود. نقش او در شکلگیری نخستین جامعه اسلامی و در رویدادهای تاریخی مهم، همچون جنگ خندق، بیبدیل است، روایت شده که ایده حفر خندق که منجر به شکست دشمنان اسلام شد، از سوی سلمان مطرح شد، علاوهبر جایگاه سیاسی و نظامی وجه معنوی و معرفتی سلمان برجستهتر است؛ چهرهای که بیش از هر چیز با جستوجوی درونی، شجاعت در پذیرش حقیقت نو و تلاشی مداوم برای شناخت خداوند شناخته میشود.
با وجود این جایگاه برجسته، هنوز بسیاری از جوانب زندگی و شخصیت سلمان فارسی به درستی شناخته نشده است. در عصر کنونی که نسل جوان با حجم گستردهای از اطلاعات و پیچیدگیهای فرهنگی و معنوی روبهروست، شناخت و الگوگیری از شخصیتهایی همچون سلمان میتواند چراغ راهی باشد برای کسانی که در پی معنا، حقیقت و خودشناسی هستند؛ سلمان نه تنها یک شخصیت تاریخی، بلکه یک الگوی جستوجوگر است؛ شخصیتی که تحول، تغییر عقیده و آزادگی را به نمایش میگذارد.
در این زمینه، کتاب «رؤیای یک دیدار» نوشته سید ناصر هاشمزاده و منتشر شده توسط انتشارات عهد مانا، با نگاهی روایی و ادبی، تلاش کرده است تا زندگی سلمان فارسی را از منظری نو و متفاوت روایت کند، این کتاب فراتر از یک زندگینامه معمولی در پی واکاوی ابعاد معرفتی و انسانی سلمان است که میتواند مخاطب امروز را به چالش کشیده و الهامبخش باشد.

بر این اساس در گفتوگو با سید ناصر هاشمزاده، نویسنده کتاب رؤیای یک دیدار به بررسی این اثر و شخصیت سلمان میپردازیم؛ این گفتوگو را در ادامه میخوانید:
ایمنا: در جریان جستوجو برای دست یافتن به منابع موثق و روایات قابل اتکا درباره سلمان، به کتاب «رؤیای یک دیدار» نوشته شما برخوردیم. اثری که کوشیده با نگاهی ادبی، عرفانی و در عین حال مستند، روایتی تازه از زندگی سلمان ارائه دهد. به همین بهانه، مشتاق شدیم درباره روند نگارش این اثر، انگیزههای شما و نگاهتان به شخصیت سلمان بیشتر بدانیم. ایده نگارش این کتاب چگونه شکل گرفت و چه شد که تصمیم گرفتید درباره سلمان فارسی بنویسید؟
سید ناصر هاشمزاده: واقعیت این است که وقتی موضوعی برای انسان مهم، جذاب و درونی میشود، آدم را درگیر خودش میکند. برای من، سلمان چنین موضوعی بود؛ شخصیتی که نمیتوانستم ساده از کنارش عبور کنم. سلمان، سند مسلمانی ما ایرانیها است، من هم همچون بسیاری از مردم، تنها تصویری کلی از او در ذهن داشتم؛ همانطور که درباره بسیاری از بزرگانمان، شناخت ما به تعاریفی کلی، تکراری و گاه اغراقشده محدود میشود. اطلاعات ما اغلب از عمق فاصله دارد. درباره پیامبر یا ائمه وقتی سخن میگوئیم، معمولاً به صفاتی همچون «بهترین»، «بزرگترین» و «عالیترین» اکتفا میکنیم؛ تعاریفی که بیآنکه بخواهیم، ما را از فهم دقیق شخصیتها دور میکنند.
من با خودم فکر کردم: «اصلاً این سلمان که بوده؟ چه مسیری را طی کرده که توانسته به دینی که در سرزمینی دیگر ظهور کرده، ایمان آورد؟ چه شد که از قلب ایران برخاست، اما در مدینه، کنار پیامبر قرار گرفت؟» همین سوالات موجب شد تصمیم بگیرم دقیقتر و جدیتر دربارهاش تأمل و پژوهش کنم.
ایمنا: برای پاسخ به این پرسشها، به چه منابعی مراجعه کردید؟ آیا بیشتر از روایتهای تاریخی استفاده کردید یا منابع دینی؟
هاشمزاده: بیشتر به سراغ روایتهایی رفتم که خارج از تاریخ رسمی و کلاسیک بودند. روایتهایی که یا از زبان خود سلمان نقل شدهاند یا کسانی که از نزدیک با او در ارتباط بودهاند. منظورم تنها احادیث و روایات مذهبی نیست، بلکه روایتهایی است که در متون تاریخی آمده، اما جنبه انسانی و شخصی ماجرا را پررنگ میکنند، مثلاً جایی در متون هست که پیامبر به سلمان میگوید: «برای مردم تعریف کن چگونه مرا یافتی.» و سلمان هم شروع میکند به گفتن اینکه از کجا آمده، چه دیده، چه پشت سر گذاشته و چگونه به مدینه رسیده. چنین روایتهایی در منابع تاریخی فراوان است، تنها باید با نگاه جستوجوگر سراغشان رفت.
ایمنا: وقتی با این روایتها روبهرو شدید، چه ویژگیای از سلمان برایتان برجسته و متفاوت بود؟
هاشمزاده: مهمترین چیزی که در نگاه من برجسته شد، جستوجوگری سلمان بود. سلمان انسانی بود که آرام نمینشست. اگر انسان در این عالم حقیقتی را بجوید، آن حقیقت هم به سمت او میآید. به نظر من هستی از جستوجوگران خوشش میآید؛ کسانی که به دنبال معنا، نور و آگاهیاند. سلمان برای من، تجسم چنین انسانی بود. او کسی بود که آماده بود برای رسیدن به حقیقت، هر آنچه پیشتر به آن باور داشته، رها کند. این کار، جسارت میخواهد، جسارتی که کمتر در آدمها یافت میشود، اینکه شما بپذیرید چیزی که سالها به آن اعتقاد داشتید، اشتباه بوده، کار آسانی نیست. خیلیها انکار میکنند، اما اندک کسانی که مسیر را عوض میکنند و در جستوجوی حق، به راه تازهای میزنند، کمتر هستند.
این همان چیزی است که در سلمان برایم الهامبخش بود. او نه یک شخصیت نظامی صرف بود، نه یک چهره سیاسی صرف. حتی اگر در جنگها مشاوره میداد و نقش ایفا میکرد، روح او در جای دیگری در وادی معنا و معرفت پرسه میزد؛ به همین دلیل هم تصمیم گرفتم نگاه و روایت خودم را از این شخصیت در قالب داستان بیان کنم.
ایمنا: چطور شد که مسیر روایت زندگی سلمان را به قالب داستانی بردید؟ چرا ادبیات و داستان را انتخاب کردید و نه یک روایت تاریخی صرف یا تحلیل فکری؟
هاشمزاده: من از گذشته به شعر و داستان علاقهمند بودم و مدتی هم در فضای سینما فعالیتهایی داشتم. همیشه مفاهیم فکری و فلسفی را نه در قالب بحثهای آکادمیک، بلکه از طریق قالبهای هنری دنبال میکردم. برایم روشن بود که سلمان را نمیتوان تنها با زبان تحلیل تاریخی یا علمی شناخت؛ او شخصیتی چندلایه و درونی است. به همین دلیل، تصمیم گرفتم از طریق روایت داستانی، زندگیاش را بازگو کنم. داستان این قابلیت را دارد که انسان و روحیاتش را از زاویههای مختلف به تصویر بکشد، آن هم نه تنها با داده و سند، بلکه با تجربه و تأمل.
ایمنا: در چنین روایتی، چقدر از متن کتاب بر پایه تخیل شماست و چقدر بر پایه مستندات تاریخی؟
هاشمزاده: نمیتوانم بگویم بهطور دقیق چند درصد تاریخی است و چند درصد خیال. وقتی با یک روح بزرگ آشنا میشوید، او وارد زندگیتان میشود؛ با شما شب و روز زندگی میکند. گاهی آنقدر با شما یکی میشود که مرز واقعیت و خیال را دیگر نمیتوانید بهوضوح تشخیص دهید. بهجای اینکه شما شخصیت را بسازید، شخصیت شما را میسازد؛ شما را با خود میبرد. اگر تلاش کنید که شخصیت را در قالب ذهن و سلیقه خودتان جا دهید، او را کوچک میکنید. اما اگر اجازه بدهید که آن شخصیت در وجودتان جریان پیدا کند، شما را به جاهایی میبرد که پیشتر نمیشناختید. به همین دلیل حتی خیال هم در این مسیر یک ابزار است؛ البته خیالی متصل به حقیقت، نه خیال بیریشه یا توهم.
ایمنا: فکر میکنید نسل امروز بهویژه جوانان دهه هشتادی که در میان حجم گستردهای از اطلاعات پراکنده بهنوعی دچار سرگشتگی هستند، چگونه میتوانند با شخصیتی همچون سلمان ارتباط برقرار کنند؟
هاشمزاده: من بهطور معمول اهل توصیه نیستم. نمیگویم بروید سلمان را بشناسید تا فلان نتیجه را بگیرید. به نظر من، ذات انسان جستوجوگر است؛ این ویژگی در سرشت ماست، تنها بعضیها به این جستوجوگری بها میدهند و در مسیر آن رشد میکنند، و بعضی نه. اما در نسل شما چیزی هست که به نظر من بسیار باارزش است و آن آزادگی است، حتی اگر این آزادگی هنوز خام باشد یا به عمق نرسیده باشد، باز هم نجاتبخش است. همین روح آزاد و جستوجوگر میتواند شما را به حقیقتهایی که باید کشف شوند برساند.
اگر انسانی واقعاً تشنه باشد، خودِ تشنگی او را به سوی چشمهها میکشاند. چشمهها در سراسر جهان هستند، حقیقت در انحصار هیچ قوم یا سرزمینی نیست. ستارههای راهنما در همه جای آسمان پراکندهاند، تنها باید آن ستاره را جدی بگیریم، ندانستهها را بشناسیم و پی آنها برویم. آنوقت اتفاقهای خوبی خواهد افتاد.
سلمان برای انسان امروز، بهویژه نسل جوان، یک شخصیت درونی، عمیق، معنوی و الهامبخش است. کسی که نهتنها در کتابها، بلکه در زندگی و ذهن ما باید زنده شود.
به گزارش ایمنا، سلمان فارسی، نماد پویندگی، حقیقتجویی و شجاعت است. او نشان میدهد که میتوان در دل تاریکیها، حقیقت را جُست و در روشنترین نقطه تاریخ ایستاد؛ نسل امروز اگرچه سرشار از تردید و پراکندگی است، اما همچون سلمان، اگر تشنه باشد، چشمه را خواهد یافت.


نظر شما