به گزارش خبرگزاری ایمنا، در تابستان داغ سال ۱۳۶۷، درست چند روز پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸، عملیاتی در غرب کشور رقم خورد که نام آن تا همیشه در حافظه تاریخی ایران باقی ماند: عملیات مرصاد. نیروهای سازمان مجاهدین خلق که سالها در پناه صدام حسین علیه کشور خود فعالیت کرده بودند، با آرزوی فتح سهروزه تهران از مرزهای غربی وارد شدند، اما در گردنههای داغ و خونین غرب ایران، زمینگیر شدند. ارتش، سپاه، بسیج و مردم در عملیات مشترکی این هجمه را در هم شکستند و یکی از مهمترین برگهای دفاع ملی در سال پایانی جنگ را رقم زدند.
فیلم سینمایی «رد خون» به کارگردانی محمدحسین مهدویان، تلاش دارد این مقطع بحرانی و کمتر بازنماییشده از تاریخ معاصر ایران را از دریچهای امنیتی و اطلاعاتی روایت کند. این فیلم، ادامهای بر اثر قبلی همین کارگردان، یعنی «ماجرای نیمروز» است اما این بار با روایتی عمیقتر، در دل دهه شصت.

تلاقی تاریخ، ایدئولوژی و تردید
یکی از ویژگیهای مهم سینمایی رد خون، بازنمایی پیچیده نیروهای سیاسی و امنیتی در مقطعی پیچیده از تاریخ ایران است؛ فیلم، هم در نسبت با تاریخ و هم در نسبت با شخصیتهای اصلی خود، سعی میکند خاکستریتر عمل کند. نقش مأموران اطلاعاتی صرفاً قهرمانانه نیست؛ برخی از آنها خستهاند، دو دلاند و گاه نمیدانند حق با کیست. در نقطه مقابل، سازمان منافقین نیز با تمام جنایتهایش با عینک واقعگرایانه روایت میشود.
فیلم در بازنمایی بحرانهای درونی نیروهای امنیتی بهویژه شخصیت اصلی، یعنی کمال سعی دارد وجوهی از اضطراب اخلاقی را در دل واقعیت سیاسی ترسیم کند. کمال حالا دیگر آن مأمور جوان و شاداب «ماجرای نیمروز» نیست. رد خون، رد تردید و زخمهایی است که بر روان او نشسته است. این لایه روانشناختی، فیلم را از اثری صرفاً تاریخی یا تبلیغاتی فاصله میدهد و به آن عمق میبخشد.
قدرت در روایت؛ ضعف در انسجام
از منظر فنی سینمایی رد خون بهویژه در طراحی صحنه، بازسازی فضای دهه ۶۰ و خلق فضای ملتهب عملیات مرصاد قابلتوجه است. دوربین مهدویان بهویژه در سکانسهای تعقیب و گریز و نبردهای مرزی موفق میشود مخاطب را در میانه میدان جنگ و شک قرار دهد. طراحی لباس و چهرهپردازی نیز در ایجاد حس مستندگونگی مؤثر است.
اما در کنار این نقاط قوت، گاهی روایت دچار گسستهایی میشود که از ریتم و انسجام کلی فیلم میکاهد؛ شخصیتها در برخی موارد به خوبی پرداخته نشدهاند یا روند تغییراتشان به اندازه کافی باورپذیر نیست. شخصیت صادق، با آنکه از گذشتهای پرفراز و نشیب میآید، در این قسمت بیشتر به تیپ تبدیل شده و فرصتی برای تعمیق او فراهم نشده است. همچنین برخی دیالوگها، بهویژه در نیمه دوم فیلم، حالتی شعاری یا تکراری به خود میگیرند و از اثرگذاری داستان میکاهند.
محمدحسین مهدویان در سینمای خود بهدنبال زبان تازهای بوده است؛ ترکیبی از واقعگرایی مستندگونه و درام داستانی. در فیلم رد خون این زبان در سکانسهایی همچون جلسات بازجویی یا نبردهای مرزی به خوبی عمل میکند. دوربین متزلزل، نورپردازی خاکستری و قاببندیهای بسته، نوعی خفگی و اضطراب ایجاد میکند که با موضوع فیلم همخوان است. اما در برخی بخشها، همین سبک به دام خود میافتد؛ روایت کند میشود، حس تعلیق کاهش مییابد و برخی سکانسها به تکرار میافتند.

رد خون؛ تلاشی برای روایت ناگفتهها
سینمایی رد خون فیلمی جسورانه است که میخواهد بخشی از تاریخ معاصر را از زاویهای تازه بازخوانی کند. برخلاف بسیاری از آثار سینمایی که یا به قهرمانسازی افراطی یا به سیاهنمایی میافتند، این فیلم در پی آن است که تردید، تزلزل و تلخی واقعیت را نیز نشان دهد. گرچه از نظر روایت و پرداخت شخصیتها میتوانست عمیقتر و منسجمتر باشد، اما بهطور کلی اثری قابلتوجه در سینمای سیاسی و تاریخی ایران محسوب میشود؛ فیلمی که سعی دارد از میان خون و خاک و تاریخ، صدایی متفاوت را به گوش برساند.


نظر شما