تمنای آب؛ نسل‌کشی با گرسنگی

مهم‌ترین عناوین روزنامه‌های امروز _سه‌شنبه سی‌ویکم تیر_ را در ادامه می‌خوانید.

به گزارش خبرگزاری ایمنا، رسانه‌های آزاد، روزنامه‌ها و مطبوعات در هر جامعه‌ای از ارکان توسعه و دموکراسی به‌شمار می‌آید، بر این اساس خبرگزاری ایمنا، مرور عناوین مطبوعات کشور را به‌صورت روزانه در دستور کار خود دارد.

روزنامه ایران در صفحه نخست امروز خود با تیتر «مکانیسم ماشه در دست ناقضان تعهد» نوشت: «در پی تهدیدهای اخیر تروئیکای اروپایی مبنی بر فعال‌سازی سازوکار موسوم به «مکانیسم ماشه» و بازگرداندن تحریم‌های شورای امنیت علیه ایران، سیدعباس عراقچی، وزیر امور خارجه در نامه‌ای سرگشاده و تفصیلی خطاب به آنتونیو گوترش، دبیرکل سازمان ملل متحد و اعضای شورای امنیت با رد صلاحیت حقوقی، اخلاقی و سیاسی سه کشور اروپایی برای بهره‌برداری از مفاد قطعنامه ۲۲۳۱ از تلاش آنان برای سوءاستفاده از سازوکارهای توافق هسته‌ای ابراز نگرانی عمیق کرد و نسبت به پیامدهای چنین رفتارهایی در تضعیف اعتبار نهادهای بین‌المللی هشدار داد. عراقچی در این نامه به طور صریح و مستند، نه تنها ادعاهای طرف‌های اروپایی مبنی بر مشروعیت بازگشت به مفاد برجام و احیای قطعنامه‌های لغوشده را بی‌پایه و فاقد وجاهت دانست، بلکه تصریح کرد که این کشورها با استمرار نقض تعهدات خود در چهارچوب برجام، حمایت مستقیم و غیرمستقیم از اقدامات متجاوزانه اسرائیل و آمریکا علیه ایران و شرکت فعال در سیاست فشار حداکثری، عملاً جایگاه خود به‌عنوان «شرکت‌کننده برجامی» را از دست داده‌اند؛ وضعیتی که به‌وضوح، عدم صلاحیت حقوقی آنها را برای پیگیری مکانیسم‌های توافق به نمایش می‌گذارد.

این واکنش درحالی صورت گرفته است که ایران برخلاف آمریکا که به طور یکجانبه از توافق خارج شد، کلیه مراحل حل وفصل اختلافات در درون سازوکارهای داخلی برجام را طی کرده و تنها پس از آن، به صورت تدریجی و طبق بند ۳۶ توافق هسته‌ای، دست به اقدامات جبرانی زده است. این مسیر، نه تنها با حسن‌نیت و خویشتن‌داری دیپلماتیک همراه بوده، بلکه ایران کوشیده است از طریق تعامل مستمر با اعضای باقی‌مانده توافق، زمینه‌های بازگشت آنان به مسیر تعهداتشان را نیز فراهم آورد؛ اما در مقابل، سه کشور اروپایی نه‌تنها هیچ گامی در جهت جبران قصور خود برنداشته‌اند، بلکه با مشارکت در اعمال فشارهای ثانویه و اخیراً همراهی با عملیات نظامی علیه ایران، مسیر تنش‌آفرینی را دنبال کرده‌اند.

عراقچی هشدار داده است که چنین بازیگرانی، به لحاظ اخلاقی نمی‌توانند مدعی حسن نیت باشند وهرگونه تلاش آنها برای بازگرداندن قطعنامه‌های لغوشده شورای امنیت، نه تنها از منظر حقوقی فاقد وجاهت است، بلکه از حیث سیاسی نیز عاملی برای تضعیف نظم بین‌المللی و اعتبار تصمیمات شورای امنیت محسوب می‌شود. او با اشاره به نامه‌ای که تروئیکای اروپایی در اوت ۲۰۲۰ خطاب به آمریکا نوشته بودند- نامه‌ای که در آن کشورهای اروپایی خود را از هرگونه اقدام منجر به شکاف در شورای امنیت برحذر می‌داشتند - از رویکرد دوگانه و متناقض آنان انتقاد کرده و خواستار پایبندی به همان اصولی شده که خود بر آن تأکید داشتند.

این تحولات، تنها یک هفته پس از آن رخ داده که کشورهای بریتانیا، فرانسه و آلمان اعلام کردند چنانچه ایران در مسیر توافقی جدید گام برندارد، فرآیند احیای تحریم‌های سازمان ملل متحد را تا پایان ماه اوت آغاز خواهند کرد؛ تهدیدی که با واکنش قاطع مقامات ایرانی مواجه شده و به گفته اسماعیل بقایی، سخنگوی وزارت امور خارجه، فاقد هرگونه مبنای حقوقی و اخلاقی است و ایران نیز در پاسخ، مواضع روشن خود را در تعاملات دیپلماتیک آینده به طرف‌های اروپایی منتقل خواهد کرد. در همین زمینه، کارشناسان و صاحبنظران سیاسی و حقوقی در یادداشت‌هایی تحلیلی که برای «ایران» نوشته‌اند، ابعاد حقوقی، دیپلماتیک و سیاسی نامه عراقچی را مورد واکاوی قرار داده و نسبت به عواقب استمرار رفتارهای متناقض کشورهای اروپایی هشدار داده‌اند.

بازتعریف راهبرد دیپلماتیک ایران برای مهار اروپا

به نظر می‌رسد تلاش اخیر سه کشور اروپایی برای فعال‌سازی مکانیزم ماشه در قبال ایران، فراتر از صرفاً پایان یافتن محدودیت‌های فنی در برجام باشد. در واقع، این اقدام بیش از آن‌که واکنشی صرف به فعالیت‌های هسته‌ای ایران باشد، بخشی از راهبرد گسترده‌تر اروپا برای احیای سیاست مشترک دفاعی و خارجی اتحادیه اروپاست؛ راهبردی که ریشه در تحولات ژئوپلیتیک پس از حمله روسیه به اوکراین و پیروزی مجدد دونالد ترامپ در ایالات متحده دارد.

تا پیش از این، امنیت اروپا عمدتاً بر توان دفاعی ایالات متحده و ناتو استوار بود؛ اما تحولات سال‌های اخیر، بویژه بازگشت ترامپ، این اتکا را با تردیدهای جدی مواجه کرده است. برای اروپایی‌ها اکنون مسجل شده که بی‌میلی واشنگتن به تعهدات امنیتی‌اش در قبال اروپا، صرفاً یک نوسان موقت نیست.

از همین رو، زمزمه‌هایی جدی درباره بازتعریف استقلال راهبردی اروپا از جمله احیای ایده «چتر هسته‌ای فرانسه برای قاره سبز»، بار دیگر در دستورکار پاریس، برلین و حتی لندن قرار گرفته است. در این فضا، شاهد نزدیکی بی‌سابقه دوجانبه میان فرانسه، آلمان و بریتانیا هستیم که همکاری‌های امنیتی را هدف گرفته‌اند.

تقویت این پیوندها نه‌تنها واکنشی به بحران‌های جهانی، بلکه تلاشی برای بازسازی انسجام درونی اتحادیه اروپا نیز به حساب می‌آید؛ انسجامی که حالا بر محور چالش ایران صورت‌بندی می‌شود.

در ادامه همین سیاست، موضوع ایران به عنوان صحنه‌ای تازه برای نمایش قدرت اروپا مطرح شده است. اروپایی‌ها که در جریان جنگ اوکراین موفق شدند از توافق زودهنگام میان ترامپ و پوتین جلوگیری کنند، اکنون تلاش می‌کنند که در پرونده ایران نیز ابتکار عمل را به دست گیرند. نارضایتی بی‌سابقه اروپا از تهران، از جمله در جریان جنگ ۱۲ روزه، نمود عینی همین تغییر رویکرد است؛ چنان‌که صدراعظم آلمان در اظهارنظری کم‌سابقه گفت: «اسرائیل همان کار کثیفی را انجام می‌دهد که ما نمی‌خواهیم خودمان انجام دهیم.» این جمله، به‌خوبی گویای جابه‌جایی گفتمانی در نگاه اروپا به ایران است. در چهارچوب همین سیاست بود که فشارها بر رافائل گروسی، مدیرکل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی نیز افزایش یافت تا گزارش خود درباره ایران را زودتر منتشر کند.

اظهارات مقاماتی چون دکتر عراقچی درباره کاهش قدرت دیپلماتیک اروپا و بی‌اثر بودن فشارهایش نشان می‌دهد که استراتژی تهران بر این پایه استوار شده که فشار اروپا را نه با عقب‌نشینی، بلکه با ایجاد موازنه در قبال ایالات متحده پاسخ دهد. به این معنا که اگر امتیازی قرار است داده شود، این امتیاز به آمریکا داده خواهد شد تا اروپا در عمل وادار به همراهی شود. این سیاست البته ممکن است تبعاتی نیز در پی داشته باشد؛ از جمله احتمال تشدید مانع‌تراشی اروپا در روند هرگونه توافق. تجربه جلوگیری اروپا از صلح زودهنگام میان ترامپ و پوتین درباره اوکراین، نشان می‌دهد که اروپا توان اثرگذاری جدی در مسیرهای دیپلماتیک را دارد و نباید این بازیگر را دست‌کم گرفت.

اما در عین حال، اروپا باید مراقب باشد که در مسیر مواجهه با ایران، همان نظمی را که پس از جنگ جهانی دوم با ایالات متحده بنا نهاده، به مخاطره نیندازد. استفاده ابزاری از مکانیزم‌های بین‌المللی برای اهداف امنیتی، اگر بدون توجه به اصول بنیادین حقوق بین‌الملل انجام شود، نه‌تنها اعتبار اروپا، بلکه نظم هسته‌ای جهانی را نیز تهدید خواهد کرد.»

تمنای آب؛ نسل‌کشی با گرسنگی

روزنامه کیهان در صفحه نخست امروز خود با تیتر «۷ پیام روشن جنگ ۱۲ روزه» نوشت: «جنگ ۱۲ روزه اخیر که در یک سوی آن جمهوری اسلامی ایران و در سوی مقابل، آمریکا، رژیم صهیونیستی (در نقش سگ زنجیری آمریکا) و برخی دولت‌های اروپایی قرار داشتند، نتایج بسیار مهمی در پی داشت. این جنگ یک‌بار دیگر قدرت بازدارندگی ایران را به رخ جهان کشید. اتحاد ملی و همبستگی اجتماعی مردم ایران، اهمیت اعتماد به توان داخلی و لزوم توسعه روزافزون توان دفاعی و نظامی، از دیگر نتایج جنگ تحمیلی ۱۲ روزه بود. در این وجیزه، تلاش می‌کنیم به برخی از نتایج جنگ ۱۲ روزه اشاره کنیم:

۱- قدرت بازدارندگی یک کشور به توانایی آن در جلوگیری از حمله دشمنان به‌وسیله تهدید متقابل بستگی دارد. در جنگ اخیر، ایران به‌وضوح نشان داد که توانایی لازم برای پاسخ به هرگونه تهدیدی را دارد. به عنوان مثال، استفاده از موشک‌های بالستیک و پهپاد در پاسخ به حملات، نشان‌دهنده این قدرت بازدارندگی بود. این در حالی است که به گفته مقامات کشورمان، ایران صرفاً کمتر از ۳۰ درصد توان نظامی خود را در این جنگ استفاده کرده و از بخش‌های مهم فناوری‌های پیشرفته نظامی خود رونمایی نکرده است.

«نیویورک تایمز» اخیراً با اشاره به قدرت نظامی ایران در جنگ اخیر نوشت: «ایران به عنوان یک قدرت نظامی در خاورمیانه (غرب آسیا)، توانسته است از فناوری‌های پیشرفته برای تقویت قدرت دفاعی خود بهره‌برداری کند.»

نکته دیگر اینکه برخلاف تبلیغات غرب، سامانه‌های گنبد آهنین و فلاخن داوود و تاد و… نتوانستند موج حملات پهپادی و موشکی ایران را دفع کنند. به گزارش منابع غربی، رژیم صهیونیستی برای اولین‌بار به تخلیه برخی مناطق مرکزی در تل‌آویو و حیفا مجبور شد؛ چیزی که قبلاً بی‌سابقه بود.

۲- یکی از دستاوردهای مهم جنگ اخیر، تقویت اتحاد و انسجام ملی در ایران بود. این جنگ با تقویت حس همبستگی میان مردم، به یک نقطه عطف در تاریخ کشور تبدیل شد. شبکه «بی‌بی‌سی جهانی» در همین زمینه در گزارشی تاکید کرد: «مردم ایران با همبستگی و حمایت از نیروهای نظامی، نشان دادند که در برابر تهدیدات خارجی متحد هستند.»

این اتحاد ملی نه‌تنها به افزایش روحیه نیروهای مسلح کمک کرد، بلکه موجب شد تا جامعه ایرانی بیش از پیش به اهمیت دفاع از کشور و حفظ استقلال خود پی ببرد.

مردم ایران در این جنگ به‌طور گسترده‌ای از نیروهای نظامی، انتظامی، امنیتی و اطلاعاتی حمایت کردند و خود را به عنوان یک واحد یکپارچه در برابر تهدیدات خارجی نشان دادند. این حمایت به‌ویژه در قالب برگزاری راهپیمایی‌ها، تجمعات و مراسم‌های بزرگ، نشان‌دهنده اراده ملی برای دفاع از کشور بود. ناگفته نماند که بخش قابل توجهی از رسانه‌های داخلی و در رأس آن، رسانه ملی و همچنین «انسان-رسانه‌ها» نقش مهمی در تقویت این اتحاد ایفا کردند و مردم را به همبستگی و اتحاد ملی تشویق کردند.

۳- درس مهم دیگری که از جنگ اخیر می‌توان گرفت، اهمیت اعتماد به توان داخلی است. جمهوری اسلامی ایران در دهه‌های اخیر به‌طور قابل توجهی توانسته است در زمینه تولید تجهیزات دفاعی و نظامی به خودکفایی برسد. این خودکفایی به ایران این امکان را می‌دهد که بدون وابستگی به کشورهای خارجی، نیازهای دفاعی خود را تأمین کند.

به عنوان مثال، در طول جنگ ۱۲ روزه، ایران به‌طور مؤثر از سیستم‌های موشکی بومی خود استفاده کرد. روزنامه «گاردین» در همین زمینه در مطلبی نوشت: «ایران با استفاده از فناوری‌های داخلی، توانسته است به‌طور قابل توجهی قدرت دفاعی خود را تقویت کند و به عنوان یک قدرت نظامی معتبر در منطقه شناخته شود.»

این تلاش‌ها به‌ویژه در شرایط تحریم‌های اقتصادی و فشارهای بین‌المللی، نشان‌دهنده عزم و اراده جمهوری اسلامی ایران برای حفظ استقلال و امنیت ملی است که موجب انفعال طرف مقابل شده است.

جنگ ۱۲ روزه اخیر تأثیرات عمیقی بر موقعیت سیاسی و بین‌المللی رژیم صهیونیستی گذاشت. این جنگ همچنین بر درک جامعه جهانی نسبت به حقانیت ایران نیز تأثیر بسزایی داشت. در این جنگ، رژیم صهیونیستی با انجام حملات به زیرساخت‌های غیرنظامی و مناطق مسکونی، یک‌بار دیگر خود را در معرض اعتراضات شدید بین‌المللی قرار داد. این در حالی است که ایران توانست موضع خود را به عنوان یک مدافع از حقوق خود و یک قدرت منطقه‌ای تقویت کند.

در دنیایی که به واسطه اقدامات مخرب و جنایتکارانه دولت‌ها و رژیم‌های جنایتکار، «قانون جنگل» بر آن حاکم است، این اقتدار نظامی و دیپلماسی عزتمندانه است که احترام می‌آورد.»

تمنای آب؛ نسل‌کشی با گرسنگی

روزنامه جوان در صفحه نخست امروز خود با تیتر «رژیم‌صهیونی از نسخه غزه برای ایران می‌گوید!» نوشت: «رژیم‌تروریستی صهیونی که با تمام قدرت به کشتار صدها هزار نفر در غزه ادامه می‌دهد و استراتژی چمن‌زنی خود را برای پاک‌سازی نژادی با نسل‌کشی پیش می‌برد، به یک‌باره نگران وضعیت مردم ایران شده است! الی کوهن، وزیر انرژی کابینه نتانیاهو یک‌شنبه شب در پست ایکس خود برای مردم ایران پیام فرستاده و با ادعای بی‌آبی در کشور به دلایل هسته‌ای، برای ایرانی‌ها اظهار دلسوزی کرده است! در حالی این نمایش مضحک از سوی رژیم‌صهیونیستی رقم می‌خورد که آنها همچون یک قاتل حرفه‌ای در حملات تجاوزکارانه به کشورمان، تعداد زیادی از مردم را به خاک و خون کشیدند و به شهادت رساندند، هر چند آنها تبلیغات گسترده‌ای کرده بودند که در حملات موشکی خود جامعه هدف‌شان به مسئولان و نیروهای نظامی محدود می‌شود و شامل مردم عادی نمی‌شود، اما واقعیت‌های انکارناپذیر و به شهادت رسیدن عمدی مردم عادی موجب رسوایی آنها شد و این عملیات فریبکارانه را عقیم کرد.

آنچه اسناد و شواهد میدانی نشان می‌دهد هدف غایی رژیم‌صهیونیستی که سال‌هاست آن را در تریبون‌های رسمی بین‌المللی ترویج می‌دهند، نابودی ایران و معدوم کردن قدرت آن است. اکنون نیز حوادثی که در سوریه و لبنان می‌گذرد، نشان می‌دهد رژیم‌صهیونیستی به کمتر از فروپاشی دولت‌های اسلامی و تجزیه آنها راضی نمی‌شود، اما ملت ایران با همبستگی و خروشیدن بر رژیم‌صهیونیستی و آمریکا نشان دادند بسیار باهوش‌تر از این هستند که فریب این قبیل نمایش‌های جعلی و دروغین را بخورند.

اما دلیل اصلی این تحرکات از سوی رژیم‌صهیونیستی، هدف قرار دادن انسجام ملی و ایجاد انشقاق بین مردم و حاکمیت است. از منظر آنها، این شکاف می‌تواند از جنبه‌های مختلفی مؤثر واقع شود. نخست آنکه حاکمیت بدون پشتوانه مردمی نمی‌تواند در مقابل رژیم سفاک صهیونیستی ایستادگی کند و به دلیل تضعیف سیستم حکمرانی به راحتی مغلوب خواهد شد. از این طریق، رژیم به سادگی می‌تواند مدل شبیه غزه را در ایران بازسازی کند و با کشتار مردم عادی به اهداف شومش برسد، همانطور که در لبنان و سوریه با نابودی زیست مردم این راهبرد را به پیش می‌برد. از سوی دیگر، هنگامی که دیدگاه مردم از حاکمیت فاصله بگیرد، تبلیغات رسانه‌های دروغین کاراتر خواهد شد و میدان فریبکاری برای رژیم‌صهیونیستی و عمال داخلی و خارجی گسترده‌تر می‌شود. از این طریق، مردم به جای مقابله با رژیم‌صهیونیستی، رفتاری که دلخواه رژیم است را انجام می‌دهند. در گام دوم هم رژیم با خیال آسوده، با عملیات نظامی خود را به اهدافش می‌رساند.

آنچه مسلم است اینکه جبهه رژیم صهیونی- آمریکا از توان موشکی ایران و از آن مهم‌تر انسجام ملی ضربه کاری خوردند و حالا دنبال ایجاد شکاف بین ملت و حاکمیت هستند، اما در این زمینه هم سیلی سختی از ملت خواهند خورد.

یکی از راهبردهای اصلی آمریکا در جریان حملات خود و رژیم‌صهیونیستی به ایران، متشنج کردن و ناآرام کردن فضای کشور بود. این برنامه از قبل تعیین شده قرار بود در جریان حملات رژیم‌صهیونیستی به زندان اوین اجرایی و با مانورهای سیاسی و رسانه‌ای ربع پهلوی شکست‌خورده و دیگر اپوزیسیون خارج‌نشین تکمیل شود، اما ناکامی آنها در این هدف، سبب شد شیوه‌های دیگری جایگزین شود که هجمه‌های رسانه‌ای برای تأثیرگذاری بر مردم و دستکاری دستگاه محاسباتی مسئولان از جمله آنهاست.

در حالی چنین اظهارات دروغینی از سوی مقامات رژیم سفاک صهیونی وجود دارد که اسرائیل با بمباران عمدی نیروگاه‌ها و قطع خطوط لوله، بحران آب غزه را به آستانه قحطی سیستماتیک رسانده است. طی ماه‌های اخیر، تشدید حملات ارتش تروریست اسرائیل به زیرساخت‌های آبی، چاره‌ای جز نوشیدن آب دریا و جیره‌بندی آب آلوده برای مردم غزه باقی نمانده است. یونیسف هشدار داده مسئله آب در نوار غزه به «سطح بحرانی» رسیده و خاطرنشان کرده است که در حال حاضر از هر ۱۰ نفر فقط یک نفر به آب آشامیدنی تمیز دسترسی دارد. در واقع، اسرائیل با از بین بردن تمام شریان‌های حیاتی و گرسنگی دادن و تشنه نگه داشتن مردمی که زیر بمباران فزاینده قرار دارند، همراه با محاصره مداوم و وخامت اوضاع پزشکی یک نسل‌کشی هدفمند و بی‌مانند در تاریخ را رقم زده، این در حالی است که بحران آب فقط به تشنگی منجر نمی‌شود، بلکه مستقیماً بر سلامت افراد و شیوع بیماری‌های همه‌گیر، پوستی و روده‌ای نیز تأثیر می‌گذارد.

سابقه رژیم‌صهیونیستی در سرقت و چپاول آب‌های منطقه غرب آسیا به کمک نفوذ آمریکا اثبات می‌کند که آنها از ابتدای تشکیل دولت جعلی برنامه بلندمدتی را به این منظور تهیه کرده بودند. در سال ۱۹۴۱، دیوید بن گوریون که بعدها اولین نخست وزیر اسرائیل شد، به وضوح اعلام کرد دولت آینده اسرائیل به رودخانه لیتانی چشم دارد و افزود: «ما باید به خاطر داشته باشیم که رودخانه لیتانی باید داخل مرزهای دولت یهود باشد»، پس از سال ۱۹۴۸، اسرائیل منابع آبی خود را ملی و پروژه‌های بلندپروازانه‌ای مانند حامل آب ملی را برای انتقال آب از شمال به جنوب خشک راه‌اندازی کرد.

در این راستا، تل‌آویو برنامه‌ریزی کرد که مسیر آب‌های رود اردن را به نفع خود منحرف کند و از سال ۱۹۵۳ اجرای این طرح‌ها را از طریق شرکت اسرائیلی مکوروت آغاز کرده است. این اقدامات شامل انحراف آب رود اردن و شاخه‌های آن به سمت دریای جلیل بود که به کاهش سطح آب دریای مرده و کوچک شدن مناطق آن به دلیل انحراف نهرهای شاخه‌ای آن منجر شد.

جنگ ۱۹۶۷ نقطه عطفی مهم بود، زیرا اسرائیل کنترل مناطق پرآب مانند کرانه باختری، غزه و بلندی‌های جولان را به دست آورد. این مناطق اکنون بخش قابل توجهی از آب اسرائیل را تأمین می‌کنند، با این حال این کنترل به ضرر کشورهای همسایه و فلسطینی‌ها تمام شده است که با محدودیت‌های شدید دسترسی به آب مواجه هستند. به عنوان مثال، مصرف سرانه آب فلسطینیان به طور متوسط تنها ۲۰ مترمکعب و اسرائیل ۶۰ مترمکعب بوده و رژیم حفر چاه‌های جدید را ممنوع کرده است و برای خارج از سهمیه‌ها جریمه اعمال می‌کند.»

تمنای آب؛ نسل‌کشی با گرسنگی

روزنامه وطن امروز در صفحه نخست امروز خود تیتر «نسل‌کشی با گرسنگی» را برگزید و نوشت: «در غزه، جنگ پایان نیافته اما چهره‌اش عوض شده است. حالا در کنار صدای بمباران بی‌وقفه ساختمان‌هایی که بی‌هدف و از سر سرگرمی توسط جنگنده‌های ارتش صهیونیست هدف گرفته می‌شوند، گرسنگی مجال نمی‌دهد بسیاری از وقایع در قاب دوربین‌ها ثبت شود. عکاسی روایت می‌کند که دوربینش را با چند کیلو آرد معاوضه کرده است. آنچه امروز جان می‌گیرد، صامت است: «گرسنگی»! در سایه آتش‌بس‌های ناتمام و مذاکرات بی‌ثمر، اسرائیل ابزار جدیدی برای تحمیل اراده خود یافته است؛ محاصره کامل غذا، دارو و سوخت با هدف شکستن اراده یک ملت.

آنچه امروز در غزه در جریان است، یک نسل‌کشی تدریجی است که در هیأت «فشار انسانی» بازتعریف شده است؛ کودکانی که در صف نان جان می‌دهند، خانواده‌هایی که میان مرگ تدریجی یا کوچ اجباری، مجبور به انتخاب هستند و این انتخاب نه ناشی از اختیار، بلکه حاصل ویرانی و فشار مداوم است. با این حال، حماس هنوز ابتکار میدان رزم را در دست دارد و گزارش‌های روزانه از تلفات ارتش اسرائیل در رسانه‌ها منتشر می‌شود.

در میانه این خشونت بی‌صدا، جامعه جهانی حتی از مرزهای انفعال عبور کرده و به بی‌تفاوتی عامدانه و ساختاریافته رسیده است؛ سکوتی که نتیجه‌اش تثبیت راهبرد اسرائیل است؛ حذف حماس نه از میدان نبرد، بلکه از حافظه مردم از طریق گرسنگی سیستماتیک. در حالی که ارتش اسرائیل در باتلاق جنگ فرسایشی زمینگیر شده، گرسنگی به آخرین سلاح قابل اتکای آن تبدیل شده؛ سلاحی که بی‌صدا اما کشنده است؛ آرام اما ویرانگر است.

این گزارش، کوششی است برای روایت این فاجعه آرام، تحلیل اهداف پنهان پشت آن، افشای چهره سیاست‌زده انفعال جهانی و در نهایت، بررسی تطبیقی توازن واقعی میدان؛ میدانی که برخلاف روایت رسمی غرب، هنوز به سود مقاومت پیش می‌رود.

در غزه، جنگ فقط یک عملیات نظامی نیست، یک معماری از فشار همه‌جانبه است که از زمین، آسمان و حالا از درون صف‌ها و بیمارستان‌های ویران‌شده پیشروی می‌کند. ارتش اسرائیل پس از شکست در تحقق اهداف نظامی اولیه، سراغ مؤثرترین ابزار برای درهم شکستن اراده اجتماعی رفته است؛ گرسنگی، بی پزشکی، بی‌خانمانی و قطع منابع حیاتی.

ورود کامیون‌های کمک‌رسانی، محدود و کنترل‌شده، فقط در نقش یک سوپاپ فشار عمل می‌کند؛ نه برای نجات، بلکه برای بازی با ضربان زنده‌ماندن. در حالی که سازمان‌های بشردوستانه فریاد می‌زنند گرسنگی در غزه به سطح «قحطی سازمان‌یافته» رسیده، ارتش اسرائیل صفوف توزیع نان و آب را هدف گلوله قرار می‌دهد. این اقدام صرفاً حمله به مردم نیست، پیامی است برای حماس: «یا تسلیم یا نسل‌کشی».

در کنار این، زیرساخت غزه (برق، آب، بیمارستان‌ها و مدارس) آگاهانه و از پیش تخریب شده است. نبود سوخت برای ژنراتورها، بیمارستان‌ها را به قبرستان‌های ساکت بدل کرده و کودکانی که در رحم مادران با سوءتغذیه رشد کرده‌اند، حالا باید در آغوش پدرانی دفن شوند که برای آرد صف می‌کشند.

در این وضعیت، رسانه‌های غربی هم وارد این معماری جنگ شده‌اند؛ با سکوت، با تطهیر تصویر اسرائیل، با بازی با واژگان. واژه «گرسنگی» حذف شده، «آوارگی» عادی‌سازی شده و «آتش‌بس» به معنای تسلیم حماس و توقف مقاومت جا زده می‌شود. این واژگان، سنگ بنای جنگ نرم برای شکست مقاومت است. در میدان واقعی اما مقاومت فرو نپاشیده است، بلکه خود را با شرایط تازه بازآرایی کرده است. حماس نه‌تنها توان خود را حفظ کرده، بلکه گزارش‌های منظم از کشته‌شدن نظامیان اسرائیلی در عملیات‌های مقاومت، این ادعا را تقویت می‌کند که در میدان نظامی، پیروزی برای اسرائیل محقق نشده است.

تصویر جنگ در غزه دیگر صرفاً به صحنه‌های آوار و خاک محدود نمی‌شود. این روزها دوربین‌ها از روی آوارها عبور می‌کنند تا به صفوف نان برسند؛ جایی که مردم غزه به امید دریافت چند لقمه غذا، در معرض گلوله ارتش اسرائیل قرار می‌گیرند. تصاویر متعدد در رسانه‌ها گویای این است که مردم غزه در صف غذا با تک‌تیراندازها و تانک هدف گرفته می‌شوند! چرا؟ چون صهیونیست‌ها در برابر مقاومت مردم به استیصال رسیده‌اند.

در یکی از روایت‌های تلخ، کودک خردسالی در مقابل کامیون کمک‌رسانی هدف تک‌تیرانداز صهیونیست قرار می‌گیرد، تنها به جرم گرسنگی. رسانه‌های فلسطینی این تصویر را به عنوان نماد «نسل‌کشی با گرسنگی» منتشر کرده‌اند؛ شعاری که از دل فاجعه بیرون آمده است.

بر اساس گزارش‌های بین‌المللی بیش از ۸۵ درصد ساکنان غزه در «گرسنگی بحرانی» هستند. برنامه جهانی غذا (WFP) نیز اعلام کرده سطح سوءتغذیه در غزه در تاریخ سازمان ملل بی‌سابقه است. آنها تصریح کرده‌اند اسرائیل عمداً اجازه ارسال مواد غذایی و دارویی را نمی‌دهد، حتی در شرایطی که این اقلام در مرزها انبار شده‌اند. «یک نفر از هر ۳ نفر در غزه برای چندین روز متوالی قادر به خوردن غذا نیست. بحران گرسنگی در نوار غزه به سطحی بی‌سابقه رسیده است، مردم از کمبود کمک‌ها می‌میرند»؛ این بخشی از اظهارات برنامه جهانی غذاست که همین اواخر اعلام شده است.

اگر پیش‌تر «فشار نظامی» ابزار اصلی اسرائیل برای درهم‌شکستن مقاومت بود، اکنون «گرسنگی» به جای گلوله نشسته است اما این گرسنگی، صرفاً یک بحران انسانی ناخواسته یا محصول جنگ نیست، بلکه یک راهبرد مهندسی‌شده است با هدفی دقیق: «شکستن انسجام مردمی، فروپاشی اراده جمعی و تحمیل یک آتش‌بس تحقیرآمیز به حماس، بدون اینکه نام شکست نظامی بر آن بخورد».

در همین راستا، سازمان دیده‌بان حقوق بشر (HRW) رسماً اعلام کرده جلوگیری عامدانه از ارسال غذا و دارو به مناطق غیرنظامی، مصداق «سلاح‌سازی از گرسنگی» است و می‌تواند مشمول تعقیب بین‌المللی به عنوان جنایت جنگی و نسل‌کشی شود.

در سطح راهبردی، گرسنگی برای اسرائیل ۲ کارکرد دارد.

۱- جایگزینی برای شکست نظامی: پس از ناتوانی ارتش اسرائیل در حذف میدانی حماس، حالا فشار بر مردم برای ایجاد شکاف بین جامعه و مقاومت در اولویت قرار گرفته است. رژیم صهیونیستی امیدوار است مردم غزه در یک دوگانه ساختگی گرفتار شوند: «آتش‌بس در ازای نان» یا «مقاومت در ازای مرگ».

۲- تثبیت پروژه کوچ اجباری: با ویران‌سازی گسترده زیرساخت‌ها، محروم‌سازی از غذا و ایجاد رعب روانی، مهاجرت اجباری از غزه تبدیل به یک روند طبیعی‌سازی‌شده می‌شود. به بیان دقیق‌تر؛ کوچ بدون اسلحه اما با نان خشک.

اگر گرسنگی مردم غزه یک سلاح است، انفعال جامعه جهانی حکم سکوت در برابر شلیک را دارد اما این سکوت حاصل ناتوانی نیست، بلکه ترکیبی از مصلحت‌سنجی سیاسی، بازی‌های دیپلماتیک و شکست اخلاقی ساختارهای بین‌المللی است. سازمان ملل به عنوان متولی اصلی حقوق بشر، بارها هشدار داده وضعیت غزه «بزرگ‌ترین بحران انسانی قرن» است اما فراتر از بیانیه، گامی مؤثر برنداشته است. شورای امنیت درگیر بازی وتوی آمریکاست و نشست‌های اضطراری به جای توقف کشتار، به سکون بی‌نتیجه ختم می‌شود.

فرانچسکا آلبانیز، گزارشگر ویژه سازمان ملل در امور اراضی اشغالی صراحتاً اعلام می‌کند «اسرائیل از گرسنگی به عنوان سلاح استفاده می‌کند و این سیاست، بخشی از راهبرد نسل‌کشی است» اما این موضع‌گیری‌های فردی، در سطح سیستماتیک تبدیل به اقدام نمی‌شود. سازمان‌ها از هلال‌احمر تا یونیسف، هشدار می‌دهند اما حتی مجوز ارسال بسته‌های امدادی هم با تأخیر مواجه می‌شود.

آنچه امروز در غزه جریان دارد، نه صرفاً یک درگیری نظامی، بلکه ترکیبی از جنگ روانی، اقتصادی، جمعیتی و اطلاعاتی است. اسرائیل پس از ناتوانی در حذف نظامی حماس، سلاحی بی‌صدا اما مهلک‌تر را به میدان آورده: «گرسنگی، محاصره و تخریب تدریجی زندگی». هدف نه فقط آتش‌بس با شرایط تحقیرآمیز، بلکه تغییر ترکیب جمعیتی، پاکسازی جغرافیایی و شکستن حافظه تاریخی مقاومت است.

با وجود روایت‌سازی‌های رسمی تل‌آویو درباره «پایان جنگ» یا «پیشرفت عملیات‌ها»، واقعیت میدانی چیز دیگری می‌گوید: مقاومت هنوز زنده است، نظامیان صهیونیست آسیب‌پذیرتر از همیشه‌اند و درگیری وارد مرحله‌ای شده که هر گلوله‌اش بر روان جامعه اسرائیل آوار می‌شود اما بیرون از میدان، همین جنگ در جبهه روایت ادامه دارد؛ جایی که رسانه‌ها، نهادهای بین‌المللی و دولت‌های منطقه‌ای باید آزمون صداقت و انسانیت پس دهند.

در این مسیر، ۳ وظیفه کلیدی بر عهده جریان‌های رسانه‌ای مستقل و آگاه است:

۱- افشای پروژه خاموش نسل‌کشی که با گرسنگی، کوچ اجباری و کنترل روایت، آرام آرام پیش می‌رود.

۲- برجسته‌سازی پایداری و انسجام اجتماعی درون غزه به عنوان قلب تپنده مقاومت

۳- تغییر میدان نبرد از نظامی به اقتصادی و روایت‌محور، با تمرکز بر راهبردهای بایکوت و قطع شریان مالی رژیم صهیونیستی

گزارش‌های رسمی، اگرچه مملو از آمار و تحلیلند اما بدون روایت انسانی، ناتوان از جلب افکار عمومی‌اند. این گزارش تلاش کرد از دل گرسنگی، زندگی را روایت کند؛ از پشت دیوارهای خاک و خون، فریاد مقاومت را ترجمه کند و از لابه‌لای سکوت دولت‌ها، صدای مردم را بیرون بکشد. غزه امروز، نه فقط جغرافیای یک جنگ، بلکه آیینه‌ای از بی‌عملی جهان، وجدان در خواب منطقه و ضرورت بیداری روایت‌سازان است. اینجا دیگر فقط مساله نان نیست، مساله ساکت نماندن است.»

تمنای آب؛ نسل‌کشی با گرسنگی

روزنامه شرق در صفحه نخست امروز خود تیتر «سیاست دوگانه آمریکا و اسرائیل در قبال حاکمان جدید سوریه» را برگزید و نوشت: «تصاویر هولناک خشونت که در روزهای گذشته از سوریه مخابره می‌شد؛ اجساد روی هم انباشته‌شده در راهروهای بیمارستان‌ها و مردان مسلحی که در خیابان‌ها بر پیکرهای بی‌جان غیرنظامیان می‌تازند و فریاد توهین سر می‌دهند. این تازه‌ترین موج قتل‌های فرقه‌ای در هفت ماه پرتلاطم پس از سقوط حکومت بشار اسد است؛ اما این بار ماجرا فقط به همین خشونت‌ها محدود نمی‌شود و پای درگیری‌های خونین تازه‌ای را به میان کشیده که پیامدهای ژئوپلیتیک گسترده‌تری به‌همراه داشته است. خشونت‌های اخیر که جان نزدیک به ۶۰۰ نفر را در استان سویدای سوریه گرفته، شکاف عمیقی میان ایالات متحده و اسرائیل بر سر ماهیت دولت آینده سوریه نمایان کرده است. واشنگتن بر لزوم ایجاد یک دولت مرکزی قدرتمند در دمشق تأکید می‌کند، حال آنکه متحد نزدیکش، اسرائیل، به رهبران جدید سوریه که پیش از این از تروریست‌هایی بودند که در لیست سیاه قرار داشتند، بی‌اعتماد است و رقیبان داخلی آنها را تقویت می‌کند. آغاز این کشتارها فقط چند روز پس از آن بود که توماس باراک، نماینده ویژه رئیس‌جمهور آمریکا، دیدگاه خود درباره یک سوریه متمرکز را آشکارا بیان کرد.

به باور او، تجربه فدرالیسم شکست خورده و تنها راه نجات سوریه گذر از مسیر دمشق است؛ موضوعی که به‌وضوح، فشار برای کاهش استقلال اقلیت‌هایی مانند کردها و دروزی‌ها را به همراه داشته است. در مقابل، اسرائیل نه‌تنها از سرنگونی اسد خرسند بود، بلکه به احمد الجولانی، رئیس‌جمهور جدید سوریه نیز اعتماد چندانی ندارد؛ کسی که پیش‌تر رهبری شاخه القاعده سوریه را برعهده داشته و حالا با حمایت مالی و سیاسی اعراب و ترکیه و در همسایگی اسرائیل قدرت را در دست گرفته است. اسرائیلی‌ها زمانی بیشتر احساس امنیت می‌کنند که همسایگان عربشان ضعیف و چندپاره باشند. به همین دلیل، خواستار آن شده‌اند که جنوب سوریه به منطقه‌ای غیرنظامی تبدیل شود؛ خصوصاً به دلیل ارتباط تاریخی با جامعه دروز که در سوریه و اسرائیل ریشه‌های عمیقی دارد.

باراک، در دیدار با جولانی، گویا چراغ سبزی برای مهار اقلیت‌های «سرکش» نشان داد؛ اما این محاسبه اشتباه از آب درآمد. با شعله‌ورشدن تنش‌ها میان بدوی‌ها و دروزی‌ها در سویدا، جولانی نیرویی قابل توجه را از دمشق به جنوب اعزام کرد تا به زعم خود نظم را برقرار کند. با این حال، رهبران نظامی دروزی معتقد بودند هدف واقعی جولانی، سرکوب و کنترل کامل سویداست. تنش‌ها به‌سرعت به خشونت عریان تبدیل شد؛ درست مانند دو دوره قبلی قتل‌های فرقه‌ای در بهار سال جاری. جولانی توانست با اتکا به ائتلافی از شبه‌نظامیان اسلام‌گرا، از جمله تندروهای قدیمی، حکومت اسد را سرنگون کند؛ اما حضور همین افراطیون باعث شد اقلیت‌های مذهبی سوریه، از جمله علوی‌ها، مسیحیان، کردها و به‌ویژه دروزها، همواره در معرض تهدید و تکفیر قرار گیرند.

هم‌زمان با شدت‌گرفتن درگیری‌ها، صدها جوان مسلح از سراسر سوریه راهی جنوب شدند و در پیام‌های منتشرشده در شبکه‌های اجتماعی، به‌صراحت خواستار قتل «مرتدان» شدند. عملیات پاک‌سازی جولانی در سویدا به تقابل خونین میان شبه‌نظامیان سنی و دروزی انجامید. یکی از اهالی دروز در تماس با خبرنگاران گفت گلوله‌باران‌های سنگین پایتخت استانی را دربرگرفته و آدم‌ربایی و نبردهای پراکنده سراسر منطقه را فراگرفته است. در این میان، شیخ حکمات الحاجری، از رهبران معنوی برجسته دروز، در پیامی ویدئویی خطاب به جامعه جهانی گفت: «ما هدف یک جنگ تمام‌عیار برای نابودی قرار گرفته‌ایم» و از اسرائیل و دیگر قدرت‌ها خواست به یاری دروزها بشتابند. در پی درخواست‌های کمک، برخی مردان دروزی ساکن اسرائیل تلاش کردند خود را به مرز برسانند تا به هم‌کیشانشان یاری دهند؛ موضوعی که بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل را واداشت تا در پیامی ویدئویی از دروزهای اسرائیلی بخواهد به سوریه وارد نشوند و تأکید کند نیروهای اسرائیلی برای «نجات برادران دروزی و نابودی گروه‌های رژیم» اقدام خواهند کرد.

ارتش اسرائیل نیز به تهدید خود جامه عمل پوشاند و ده‌ها حمله هوایی در سویدا و حتی مناطق مرکزی دمشق، از جمله اطراف کاخ ریاست‌جمهوری و وزارت دفاع، انجام داد. این حملات نگاه همه را به خود جلب کرد؛ به‌ویژه زمانی که وزیر خارجه آمریکا اعلام کرد بمباران‌ها ناشی از «سوءتفاهمی» میان اسرائیل و سوریه بوده است.

درحالی‌که ترامپ در ماه‌های نخست ریاست‌جمهوری خود توجه چندانی به سوریه نشان نمی‌داد، اما پس از دیدار با جولانی در ریاض و تحت فشار رهبران ترکیه و کشورهای عربی حوزه خلیج فارس، به‌سرعت رویکردی حمایت‌گرانه اتخاذ کرد و تحریم‌ها علیه سوریه را کاهش داد. رئیس‌جمهور آمریکا بدون توجه به سابقه خطرناک و ایدئولوژی مرگ‌بار حاکمان جدید سوریه، جولانی را «رهبر قوی و جذاب» با «گذشته‌ای محکم» توصیف کرد و باراک نیز مدام این پیام را تکرار کرده است. مقایسه جولانی با جرج واشنگتن و حتی تهدید تلویحی به ضمیمه‌شدن لبنان به سوریه، نشان می‌دهد دولت جدید آمریکا روی اقتدارگرایی حاکمان جدید سوریه حساب باز کرده است؛ هرچند سوریه هنوز کشوری است جنگ‌زده و دولت با کمبود منابع و نیروی انسانی روبه‌روست.

گرچه وحدت سوریه خواست اکثریت سنی و قدرت‌های منطقه‌ای است، اما تحقق این هدف مستلزم انعطاف جولانی و رهبران اقلیت‌ها درباره سهم‌خواهی‌های محلی و فدرالی است. اسرائیل نیز باید راه مصالحه را پیش گیرد؛ چراکه تداوم بمباران‌ها امید به صلح و دیپلماسی پشت پرده را به باد می‌دهد. در تازه‌ترین موضع‌گیری، جولانی برای نخستین‌بار از زمان روی کار آمدنش، در سخنرانی تلویزیونی به‌شدت از اسرائیل انتقاد کرد.

در شرایطی که سه موج خونین از خشونت‌های فرقه‌ای اقلیت‌ها را وادار به ترک کشور کرده، آینده سوریه‌ای که جولانی وعده داده، برای بسیاری از این اقلیت‌ها نگران‌کننده و تاریک به نظر می‌رسد؛ حتی اگر آمریکا و متحدانش او را قهرمان بنامند، تا زمانی که اقدامات قاطع برای مهار شبه‌نظامیان فرقه‌گرا انجام نشود، او بیشتر به یک صدام حسین دیگر شبیه خواهد بود تا جرج واشنگتن.»

تمنای آب؛ نسل‌کشی با گرسنگی

روزنامه دنیای اقتصاد در صفحه نخست امروز خود تیتر «رزمایش سه‌روزه ایران و روسیه در خزر» را برگزید و نوشت: «در فضای انتقادات داخلی از رویکرد روسیه در جریان تجاوز نظامی رژیم صهیونیستی به ایران، رزمایش CASAREX ۲۰۲۵ با حضور نیروهای دریایی ارتش و سپاه، فرماندهی انتظامی جمهوری اسلامی ایران، فدراتیو روسیه و ناظرانی از کشورهای حاشیه دریای خزر، از روز دوشنبه به مدت سه روز به میزبانی ناوگان شمال و منطقه چهارم دریایی امام رضا (ع) نیروی دریایی ارتش رسماً آغاز به کار کرد.

در این خصوص شناور «SB۷۳۸» متعلق به کشور فدراتیو روسیه، برای مشارکت در رزمایش مرکب امداد و نجات «دریای خزر ۲۰۲۵» (CASAREX ۲۰۲۵) وارد منطقه عمومی رزمایش در آب‌های ایران شد.

این رزمایش به میزبانی نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران و با حضور نمایندگانی از نیروهای دریایی کشورهای ساحلی خزر در حال برگزاری است و با هدف ارتقای هماهنگی‌های میدانی، تعاملات عملیاتی و همکاری‌های چندجانبه در حوزه امداد و نجات دریایی طراحی شده است.

شناور روسی SB۷۳۸ پس از ورود به منطقه رزمایش، توسط یگان‌های نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران مورد استقبال قرار گرفت. مرحله اصلی این رزمایش پس از برگزاری جلسات هماهنگی مشترک میان نیروهای دریایی ایران و روسیه و همچنین با حضور ناظرانی از سایر کشورهای حاشیه دریای خزر، در منطقه چهارم دریایی امام رضا (ع) نداجا اجرا خواهد شد.

رزمایش مرکب امداد و نجات خزر ۲۰۲۵ گامی در راستای تحکیم صلح، امنیت و همکاری‌های میدانی کشورهای منطقه در حوزه دریایی به‌شمار می‌رود.

ناخدا دوم ماکسیم گلود روز یکشنبه در حاشیه برگزاری رزمایش مرکب امداد و نجات دریایی ۲۰۲۵ دریای خزر در جمع خبرنگاران ابراز امیدواری کرد: با برگزاری این رزمایش سطح همکاری‌ها بین دو کشور ارتقا یابد و بتوانیم به صورت مستمر این تمرین‌ها و رزمایش‌ها را برای تقویت نیروها ادامه دهیم. رزمایش مرکب امداد و نجات دریایی ۲۰۲۵ با هدف ارتقای ایمنی و امنیت دریایی، و همچنین افزایش تعاملات دریایی نیروهای دریایی کشورهای حاشیه دریای خزر برگزار می‌شود.

همزمان با برگزاری این همایش، نشریه آمریکایی «نیوزویک» در مطلبی به آغاز رزمایش ایران و روسیه در دریای خزر پرداخت و آن را با هدف ارسال پیام به آمریکا در مورد همکاری تهران - مسکو دانست.

تحلیلگر نیوزویک در ادامه به سفر هفته گذشته عباس عراقچی وزیر امور خارجه کشورمان برای شرکت در مجمع امنیتی سازمان همکاری شانگهای (SCO) اشاره کرده است که وی در آنجا در دیدار با مقامات روسیه و چین، خواستار مخالفت واحد با اقدامات نظامی واشنگتن و همکاری راهبردی بیشتر شد.

این نشریه در پایان یادآور شده است که ایران و روسیه اوایل امسال روابط خود را تحت یک توافق‌نامه دفاعی که شامل رزمایش‌های مشترک، به اشتراک گذاشتن فناوری و هماهنگی در برابر تهدیدهای مشترک است، افزایش دادند.»

تمنای آب؛ نسل‌کشی با گرسنگی

کد خبر 886954

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.