به گزارش خبرگزاری ایمنا، رسانههای آزاد، روزنامهها و مطبوعات در هر جامعهای از ارکان توسعه و دموکراسی بهشمار میآید، بر این اساس خبرگزاری ایمنا، مرور عناوین مطبوعات کشور را بهصورت روزانه در دستور کار خود دارد.
روزنامه ایران در صفحه نخست امروز خود با تیتر «دوئل ترکیه و اسرائیل برای شام» نوشت: «با سقوط بشار اسد و به قدرت رسیدن ابومحمد الجولانی که با حمایت ترکیه انجام گرفت، سوریه از عضو جداییناپذیر محور مقاومت به زمین نزاع میان پروژههای منطقهای رقیب تبدیل شد. از این میان، دو طرح بیرون آمد که یکی «جاده توسعه» ترکیه و دیگری «خط صلح» اسرائیل نام دارند. جاده توسعه کریدوری ترانزیتی بوده که بصره را به ترکیه و سپس به اروپا وصل میکند. اما هدف خط صلح احداث مسیری از خلیج فارس به دریای مدیترانه از طریق اردن و حیفای اشغالی است.
نبرد منطقهای برای دروازه جنوبی سوریه
این کریدورهای زیربنایی به ابتکارهای اقتصادی خلاصه نمیشوند؛ بلکه میدان نظم جدید منطقهای به شمار میروند. سویدا که مدتها حاشیهای تلقی میشد، اکنون نقطهای استراتژیک در این جنگ لجستیکی محسوب میشود. این استان با اکثریت دروزی به دروازه جنگ منطقهای بر سر کریدورهای تجاری و ترانزیتی تبدیل شده است. این طرحها به لبنان نیز گسترش مییابند.
اهمیت استراتژیک سویدا از موقعیت آن در تقاطع پروژههای رقیب ناشی میشود. این استان میتواند شریانی حیاتی برای جاهطلبیهای زمینی آنکارا یا گلوگاهی برای تهدید نقشههای تلآویو جهت دورزدن سرزمین ترکیه و ایران باشد. بنابراین اکنون استان جنوبی سویدا ناگهان خود را در خط مقدم میبیند که نه به دلیل مناقشه محلی، بلکه به دلیل اهمیت کلیدی و استراتژیک آن در نبرد کریدورهاست؛ جایی که جادهها به مرزها و خطوط لوله به جبههها تبدیل میشوند.
در نوامبر ۲۰۱۸، ئیسرائیل کاتز، وزیر حملونقل وقت و وزیر جنگ کنونی رژیم صهیونیستی در کنفرانس بینالمللی حملونقل در عمان از پروژه «راهآهن صلح» رونمایی کرد که هدفش اتصال کشورهای خلیجفارس به سرزمینهای اشغالی از طریق اردن بود. این کریدور بخشی از طرحی استراتژیک برای تقویت یکپارچگی اقتصادی و اتصال بازارهای غرب آسیا به بنادر مدیترانهای سرزمینهای اشغالی محسوب میشود.
کاتز این پروژه را پروژه زیرساختی عظیمی شامل خطوط راهآهنی خواند که بندر حیفا در شمال اراضی اشغالی را از طریق پایتخت اردن به شهرهای خلیجفارس متصل میکند.
کاتز در این کنفرانس مدعی شد: «این پروژه نهتنها پلی برای حملونقل، بلکه پلی برای صلح و اقتصاد میان مردمان منطقه است. ما هدفمان حملونقلی سریعتر، ارزانتر و ایمنتر بوده که افقهای جدیدی برای همکاری اقتصادی و سیاسی باز میکند.»
اهمیت این پروژه جایگزین از آن جهت برجسته بوده که به کشورهای خلیجفارس امکان میدهد تنگه هرمز و بابالمندب را دور بزنند و مسیر زمینی ایمنتر و ارزانتری برای حمل کالا فراهم کنند. این مسیر همچنین مزایای اقتصادی قابلتوجه برای همه کشورهای مشارکتکننده، از جمله اردن، عربستان سعودی، امارات، دیگر کشورهای خلیج فارس و احتمالاً عراق و سوریه نیز به همراه دارد.
در کنار رقابت ترکیه و اسرائیل بر سر کریدورهای جنوب سوریه، پروژه جاهطلبانه نئوم عربستان سعودی به همراه سیستم زیرساختی مرتبط با طرح العین ۲۰۳۰ امارات بازیگر سوم این ماجرا هستند که بازی ژئوپلیتیک را شکل میدهند.
این پروژه قصد دارد شمال غربی عربستان سعودی را به یک مرکز اقتصادی و لجستیکی جهانی تبدیل کند. طرح عربستان شامل خطوط راهآهن و شبکههای حملونقل میشود که از قلب شبهجزیره تا دریای سرخ امتداد مییابد و مسیرهای تجاری منطقهای را تغییر میدهد. این تغییر مستقیماً به طرحهای اسرائیل برای ساخت خط راهآهنی از ایلات (مجاور نئوم) به عقبه، سپس به جنوب سوریه و در نهایت به بیروت یا طرابلس مرتبط است.
کریدور عربستان دنباله زمینی نئوم به شمار میرود و مکملی استراتژیک برای جاهطلبی ریاض جهت دورزدن گلوگاههایی مانند تنگه هرمز با اتصال خلیج فارس به مدیترانه است.
پیش از تمرکز بر سویدا، قدرتگرفتن جولانی با اقدامات بیرحمانه در منطقه ساحلی همراه بود، از جمله قتلعام جوامع علوی که فضا را برای تسلط ترکیه باز کرد. با تکمیل این عملیاتها، توجه به جنوب و پایگاه دروزیها معطوف شد. در خلأ پس از اسد، جولانی، سویدا را پایگاهی برای تثبیت قدرت و پیشبرد پروژه ترکیه برگزید. هدف این پایگاه تأمین گذرگاههای مرزی جنوبی سوریه و ایجاد عمق استراتژیک و گسترش نفوذ به سمت لبنان و اردن است.
جولانی بخشی از این نقشه را بر اساس تفاهمهای محرمانهای که در باکو با حضور شخصیتهای سوری و اسرائیلی تحت حمایت غیررسمی ترکیه شکل گرفت، پایهگذاری کرد. این تفاهمها تأییدی ضمنی برای پیشروی او به سمت جنوب در ازای تضمینهایی علیه بازگشت نفوذ ایران و تعهدات ترکیه برای رفع تهدید اسرائیل تفسیر شد.
اما این جاهطلبی به مذاق صهیونیستها خوش نیامد. کاتز مدعی شد که اسرائیل دروزیها را در برابر جولانی تنها نخواهد گذاشت و از آمادگی برای مداخله خبر داد. اندکی بعد، جنگندههای اسرائیلی دمشق و واحدهای همسو با جولانی را که به سمت مناطق جنوبی دروزینشین پیش میرفتند، هدف قرار دادند.
در همین حال، آنکارا علناً خطوط قرمز خود را بازتأکید کرده است. رجب طیب اردوغان، رئیسجمهوری ترکیه پس از جلسه ۱۷ جولای کابینه اظهار داشت: «ما دیروز به تجزیه سوریه رضایت ندادیم، امروز هم رضایت نمیدهیم و فردا هم قاطعانه رضایت نخواهیم داد. کسانی که با طناب اسرائیل به چاه میروند، دیر یا زود متوجه اشتباه جدی خود خواهند شد.»
در واقعیت، شاید هیچ رویارویی آشکاری بین ترکیه و اسرائیل در سوریه رخ ندهد، بلکه موضوع به تقسیم غنایم مربوط میشود. هر یک جاهطلبیهای کریدوری خود را دنبال کرده و درگیری را از طریق نیروهای نیابتی و کانالهای غیررسمی مدیریت میکنند.
البته ظاهراً انفجاری که جرقه درگیری سویدا را زد، از تصمیم سیاسی آشکار ناشی نشد، بلکه به دلیل حادثهای ظاهراً جزئی بود. اطلاعات بعدی نشان داد که این حادثه به بهانهای برای درگیری گسترده بین گروههای دروزی محلی و گروههای تحت رهبری جولانی و قبایل عرب سنی تبدیل شد.»

روزنامه کیهان در صفحه نخست امروز خود با تیتر «براندازی زیر پوست وحدت ملی!» نوشت: «بعضی جملات را باید به خاطر سپرد؛ درست مانند جملهای که «دیک چنی» پس از تجربه سفرش به ایران و دیدار با برخی چهرهها و جریانهای سیاسی داخل ایران بیان کرد: «در ایران کسانی هستند که منتظر یک اشاره ما هستند تا علیه نظام شلیک کنند». سال ۱۳۷۹ سومین سال دولت اصلاحات بود که شرکت نفتی هالیبرتون با یک تبانی کثیف دفترش را در تهران تأسیس کرد. «دیک چنی» آن روزها در قامت رئیس هیئتمدیره و مدیرعامل اجرایی این شرکت به ایران آمده بود و البته فقط چند ماه بعد در پایان همان سال معاون رئیسجمهور آمریکا شد. ارزیابی معاون رئیسجمهور وقت آمریکا از ایران کاملاً صحیح به نظر میرسید؛ چنین افراد و گروههایی در ایران وجود داشتند و هنوز هم وجود دارند.
روزها را باید به خاطر سپرد؛ درست مانند ۲۸ شهریور ۱۳۸۸، آخرین جمعه ماه رمضان، روزی که مردم مثل هر سال برای شرکت در راهپیمایی روز قدس با هدف حمایت از مردم مظلوم فلسطین و محکوم کردن جنایات رژیم اسرائیل به خیابان آمده بودند. آنها اما این بار با صحنهای عجیب مواجه شدند؛ گروه اندکی که سنگ یک جریان سیاسی داخلی را به سینه میزدند با شعار «نه غزه، نه لبنان» قصد بر هم زدن راهپیمایی روز قدس را داشتند. آنها پشت نقاب دلسوزی برای ایران پنهان شده بودند و پروژه صهیونیستی خود را با این شعار پیش میبردند. سه ماه قبل از آن، سردمداران این جریان سیاسی داخلی به بهانه واهی تقلب در انتخابات ریاستجمهوری ایران، اردوکشیهای خیابانی را آغاز کرده بودند. اقدامی که برای مقامات رژیم صهیونیستی امیدبخش و دلگرمکننده بود. ۲۰ ژوئن ۲۰۰۹ (۳۰ خرداد ۱۳۸۸) یک هفته از آغاز آشوبها در ایران میگذشت که «بنیامین نتانیاهو»، نخستوزیر رژیم صهیونیستی در گفتوگو با شبکه ان. بی. سی از «شجاعت تظاهرکنندگان [!] ایرانی در خیابان» تمجید کرد و «کسانی را که سرکشیهایشان در خیابان و جاهای دیگر، جمهوری اسلامی را به لبه پرتگاه کشانده، ستود.» همان روز «موشه یعلون» وزیر وقت امور راهبردی رژیم صهیونیستی و رئیس سابق اطلاعات ارتش اشغالگر قدس با اشاره به آشوبها و اردوکشیهای خیابانی در تهران به روزنامه یدیعوتآحارانوت گفت: «اتفاقی که در آنجا در حال روی دادن است نشانههای دلگرم کنندهای برای غرب دارد.» و مدعی شد «[میرحسین] موسوی و همسرش روح جدیدی به آزادی بخشیدهاند.» پنج ماه بعد در ۲ نوامبر ۲۰۰۹ (۱۱ آبان ۱۳۸۸) «شیمون پرز»، رئیس وقت رژیم صهیونیستی نیز زبان به تحسین شجاعت آشوبگران خیابانی در تهران گشود و از این آشوب حمایت کرد.
با شکست آشوبهای ۱۳۸۸ جریان غربگرای مدعی اصلاحطلبی در داخل کشور، دیگر نه یک جریان سیاسی در چارچوب قانون اساسی که به عنوان «براندازان ناکام نظام جمهوری اسلامی ایران» دستهبندی میشدند. پس از این شکست، آنها که «نه غزه، نه لبنان» گفتنشان را با «جانم فدای ایران» میپوشاندند برای شستوشوی سابقه ننگین خود در همراهی با رژیم صهیونیستی و نفوذ مجدد در بدنه اجرایی کشور پشت شعار «آشتی ملی» پنهان شدند. «آشتی ملی» بازتابدهنده فضای واقعی جامعه ایران نبود و تنها برای سهیم کردن عناصر شکستخورده آشوبهای ۱۳۸۸ در مدیریت اجرایی کشور، لقلقه زبان غربگرایان مدعی اصلاحطلبی شد.
همین سوءاستفاده شرورانه آنها از واژههای ملی، ۲۷ بهمن ۱۳۹۵ مورد تذکر رهبر انقلاب قرار گرفت: «ملّت ایران ایستادهاند، مجتمع هستند. حالا یک عدّهای یاد گرفتهاند تعبیرات «آشتی ملّی، آشتی ملّی» [را گفتن]؛ این حرفها به نظر من معنی ندارد؛ مردم مجتمعند، با هم متّحدند؛ آنجایی که پای اسلام در میان است، پای ایران در میان است، پای استقلال در میان است، پای ایستادگی در مقابل دشمن در میان است، مردم با همه وجودشان ایستادهاند. ممکن است در فلان مسئله سیاسی دو نفر با هم اختلاف نظر داشته باشند [امّا] تأثیری نمیگذارد. چرا میگوئید آشتی؟ مگر قهرند که بیایند با هم آشتی کنند؟ این تعبیرات را روزنامهها پَر و بال میدهند، متوجّه نیستند که اشکال ایجاد میکند. وقتی شما میگوئید آشتی، مثل این است که یک قهری وجود دارد؛ [درحالیکه] قهری وجود ندارد. بله، مردم ما با آن کسانی که به روز عاشورا اهانت کردند قهرند. ملّت با آنهائی که روز عاشورا، با قساوت، با لودگی، با بیحیایی آمدند جوان بسیجی را در خیابان لخت کردند و کتک زدند، قهر است. با اینها آشتی هم نمیکنیم.»
کارنامهها را باید به خاطر سپرد؛ نباید اجازه داد کارنامه جریانی که در تمام دهههای اخیر چسبندگی غیرقابل انکاری به رژیم صهیونیستی داشته است، فراموش شود. آنها در دهه هفتاد زمزمه دستکشیدن از فلسطین و پذیرش اسرائیل را برای اولینبار در فضای سیاسی و رسانهای کشور راه انداختند، در دهه هشتاد به مقامات آمریکایی پیشنهاد به رسمیت شناختن اسرائیل و خلع سلاح گروههای مقاومت را دادند و با آشوب ۸۸ سران رژیم صهیونیستی را دلگرم کردند، در دهه ۹۰ با تحقیر مدافعان حرم و تضعیف سیاست حضور مستشاری ایران در سوریه آب به آسیاب اسرائیل ریختند و سال ۱۴۰۱ در شورش مزورانه
«زن، زندگی، آزادی» با رژیم صهیونیستی همراه و همصدا شدند. آنها حتی پس از عملیات طوفانالاقصی و در اوج حملات ارتش صهیونیستی به غزه و کشتار مردان و زنان و کودکان فلسطینی، در نشریات و بیانیههای سیاسیشان راه برون رفت از این شرایط را به رسمیت شناختن اسرائیل عنوان کردند و کمتر از سه ماه پیش خواستار توقف حملات یمن به اسرائیل شدند و آن را حمله به منافع ایران در میز مذاکرات خواندند!
واژهها مظلومند، واژهها بی پناهند؛ جریان تحریف به واژهها تجاوز میکند تا مسیر تجاوز دشمن به کشور را باز کند. آنها حالا به سراغ واژه «وحدت ملی» آمدهاند. وحدت ملی یعنی در جمهوری اسلامی، مردم همدوش و همراه یکدیگرند، چه آنها که همیشه با همه وجود پای کار بودند و چه آنها که با تبلیغات دشمن لغزیدند، در مسیر مردد و حتی پشیمان شدند و اکنون پس از جنگ ۱۲ روزه صحنه برایشان آشکار شده و به مسیر بازگشتهاند. نباید فراموش کرد چه کسانی با انکار دشمن و شبههآفرینی در جامعه دو دستگی و چند دستگی ایجاد کردند. وحدت با عاملان تبلیغات دشمن و بانیان شک و تردید در افکار عمومی نقض غرض است، آنها هیچوقت با ملت ایران همراه نبودند و آغوش جمهوری اسلامی هرگز نباید به روی آنها باز باشد. غربگرایان مدعی اصلاحطلبی مثل سال ۱۳۸۸ که پس از شکست پروژهشان پشت واژه «آشتی ملی» سنگر گرفتند تا به صحنه برگردند، این روزها پس از شکست پروژه براندازی در جنگ ۱۲ روزه رژیم صهیونیستی علیه ایران، پشت «وحدت ملی» پنهان شدهاند تا در صفوف مردم رخنه کنند، وقتی تب و تاب حوادث افتاد آنها اولین کسانی خواهند بود که دوباره با تحریف واقعیات نسبت به دشمنی دشمن در افکار عمومی شک و شبهه ایجاد میکنند.»

روزنامه جوان در صفحه نخست امروز خود با تیتر «غذای امریکایی به شرط گلولههای مرگبار» نوشت: «درحالی که بیش از ۲۱ ماه از آغاز حملات همهجانبه ارتش رژیم صهیونیستی به غزه میگذرد، پیامدهای فاجعهبار انسانی این جنگ فرسایشی هر روز شکل تازهتری به خود میگیرد. اکنون دیگر نه تنها بمباران شبانه و محاصره همهجانبه غزه موضوع اصلی نیست بلکه آنچه امروز نگاه جهانیان را بهتزده کرده، شکلگیری یک «جهنم انسانی» در سایه ادعاهای بشردوستانهای است که نه برای نجات مردم، بلکه برای تحقیر و کنترل بیشتر آنان بهکار گرفته میشود. در این میان، صحنههایی دردناک که از غزه مخابره شده نشان میدهد افراد برای رسیدن به لقمهای نان، باید سینهخیز از میان میدان گلوله عبور کنند.
اگرچه مقامات صهیونیستی و امریکایی هر روز از احتمال قریبالوقوع آتشبس در غزه سخن میگویند، اما واقعیتهای این روزهای منطقه چهرهای تلخ و متفاوت نشان میدهد؛ جایی که انسانیت به سختی نفس میکشد و در حال خاموشی است. اکنون بیش از ۲ میلیون فلسطینی در غزه در محاصرهای مطلق گرفتار آمدهاند، دسترسی به آب، دارو، سرپناه و غذا در حداقلترین سطح ممکن قرار دارد به ویژه کمبود غذا، به بحرانی مرگبار بدل شده است و هزاران زن، کودک و سالمند بهدلیل سوءتغذیه شدید در معرض خطر جدی مرگ قرار دارند.
در میان این تاریکی مطلق، آنچه بیش از هر چیز وجدان جهانی را جریحهدار کرده، نقش مبهم و غیرقابل توجیه نهادهای به ظاهر بشردوستانه غربی، به ویژه «بنیاد بشردوستانه غزه» امریکایی است. بنیاد بشردوستانهای که ایالات متحده مسئولیت آن را در غزه برعهده گرفته و قرار بود وظیفه توزیع کمکهای غذایی را اجرا کند، اما اکنون خود به بخشی از مکانیسم فشار و تحقیر فلسطینیان تبدیل شده است. این بنیاد بهجای توزیع عادلانه و فوری مواد غذایی محدود وارد شده به غزه، مانع از آن میشود که حتی همین اقلام اندک نیز بهصورت منظم به دست مردم گرسنه برسد.
گزارشها و ویدئوهای میدانی که از مناطق مختلف غزه منتشر شده، گویای یک واقعیت دردناک است، فلسطینیان که برای نجات جان خانوادههای خود ناچارند به سوی مراکز توزیع غذا حرکت کنند، باید از میان بارانی از گلوله عبور کنند. سربازان صهیونیستی که همزمان در نقاط نزدیک به این مراکز حضور دارند با شلیک مستقیم به افراد در صف، آنها را از دسترسی به کمکها باز میدارند. به عبارت دیگر، راه رسیدن به لقمهای نان با مرگ سنگفرش شده است.
روزنامه فایننشالتایمز هفته گذشته در گزارشی در این باره به موردی اشاره کرد که یک مرد فلسطینی در مسیر رسیدن به مرکز توزیع غذا در غزه در خانیونس هدف گلوله قرار گرفت و جان خود را از دست داد. فردی به نام جهاد که شاهد این صحنه هولناک رژیم صهیونیستی بود، گفت: «خون و رودههایش روی من پاشید.» این گزارش تأکید کرد: «از زمان راهاندازی «بنیاد بشردوستانه غزه» در ماه میامریکا و اسرائیل از این طرح جنجالی به عنوان «راه نجات غزه» حمایت و ادعا کردند که این راهی برای کاهش گرسنگی شدید در این منطقه ویرانشده، دور زدن سازمان ملل و جلوگیری از رسیدن کمکها به حماس است». این درحالی است که اظهارات ساکنان غزه، تصاویر ماهوارهای و ویدئوهای منتشر شده نشان میدهد که چگونه این طرح برای بخش عمدهای از جمعیت ۱/۲ میلیونی غزه، تنها بر ناامیدی آنها افزوده و فلسطینیهای گرسنه را مجبور به انجام سفری خطرناک کرده است که بسیاری از آنها هرگز از آن باز نمیگردند. به گفته مقامات محلی، نیروهای صهیونیستی بارها به فلسطینیهایی که به مراکز «بنیاد بشردوستانه غزه» میرفتند، حمله کردهاند. وزارت بهداشت غزه اعلام کرده است که در این جنایات بیش از ۵۰۰ نفر کشته و هزاران نفر زخمی شدهاند.
نکته تلختر ماجرا اینجاست که بنیادهای به ظاهر انساندوستانه غربی همزمان با این رفتارهای غیرانسانی در رسانهها از «تعهد به حقوق بشر» و «کمک به غیرنظامیان» سخن میگویند. این دوگانگی در گفتار و کردار، مشروعیت ادعاهای بشردوستانه غرب را بهشدت زیر سوال برده و باعث شده نهادهای بینالمللی و سازمانهای حقوق بشری خواستار تحقیق مستقل درباره عملکرد این بنیادها شوند. بسیاری از تحلیلگران معتقدند که این نوع از «بشردوستی کنترل شده» نهتنها کارکرد انسانی ندارد بلکه خود به ابزاری برای تکمیل پروژه محاصره و اعمال فشار روانی و جسمی مضاعف بر مردم غزه تبدیل شده است. گرسنگی و تحقیر، این بار نه از سوی ارتش رسمی، بلکه با دستهای به ظاهر نجاتبخش اجرا میشود.»

روزنامه وطن امروز در صفحه نخست امروز خود تیتر «جولان مرگ در سویدا» را برگزید و نوشت: «سویدا، استانی آرام با بافت مذهبی دروزی در جنوب سوریه، این روزها به کانونی از درگیریهای چندجانبه، ابهامهای سیاسی، دخالتهای خارجی و رنج انسانی بدل شده است. این استان کوهستانی که سالها در حاشیه نبردهای گسترده سوریه باقی مانده بود، حالا درگیر خشونتی افسارگسیخته است که مرز میان دوست و دشمن را در هم شکسته است.
این استان در ۴ روز گذشته، صحنه نبردی خونین و مبهم میان نیروهای دولت شورشیان سوریه، شبهنظامیان دروزی و عشایر مسلح بادیهنشین بوده است. دخالتهای نظامی اسرائیل، از جمله حملات هوایی گسترده و دیدارهای اعلامنشده با برخی گروهها، پیچیدگی معادله را دوچندان کرده است.
دیدبان حقوق بشر سوریه اعلام کرد در این مدت کوتاه درگیریها دستکم ۶۰۰ تا ۶۳۸ نفر کشته شدهاند؛ رقمی تکاندهنده که شامل نظامیان، غیرنظامیان و بویژه شمار زیادی از دروزیها میشود. از اعدامهای میدانی تا حملات تلافیجویانه، هر گوشهای از سویدا روایتگر خشونتی است که نه نقطه آغازش روشن است و نه پایانش قابل پیشبینی. همزمان، گزارشهایی از قتل دستکم ۳ غیرنظامی بادیهنشین در حملات انتقامجویانه توسط شبهنظامیان دروزی منتشر شده و مجموع کشتهها و زخمیها تاکنون به بیش از ۱۸۰۰ نفر رسیده است.
در پی شدت گرفتن بحران، ریاست جمهوری موقت سوریه آتشبس فوری و همهجانبه در استان سویدا اعلام کرد و به دنبال آن نیروهای امنیتی برای تضمین اجرای آن در مناطق مختلف مستقر شدند. دولت موقت سوریه هرگونه نقض آتشبس را «نقض حاکمیت ملی» عنوان کرده و نسبت به آن هشدار داده است. با این حال، درگیریهای پراکنده و موارد نقض آتشبس به گوش میرسد. دولت موقت سوریه از اجرای آتشبس خبر داده و برای ایجاد فرصتی جهت کاهش تنشها، نیروهای نظامی خود را از سویدا عقب کشیده است. با این حال اما عشایر نزدیک به جولانی، همچنین برخی گروههای مسلح همپیمان با جولانی بدون اعتنا به آتشبس، همچنان در محلههای سویدا حضور دارند. تصاویر منتشرشده حاکی از کشتار و جنایت از سوی هر ۲ گروه است.
بنا بر گزارشها نیروهای وابسته به «جولانی» مسیرهای ارتباطی سویدا را بستهاند. منابع محلی میگویند طی روزهای اخیر، ارتباطاتی میان مقامات جولانی و اسرائیل برقرار شده که گمانهزنیهایی درباره عادیسازی روابط پنهان میان ۲ طرف را تقویت کرده است. همزمان، اسرائیل هفته گذشته دست به حملات بیسابقهای علیه جنوب سوریه زد؛ از جمله حمله به ساختمان وزارت دفاع سوریه و همینطور به محوطه کاخ ریاست جمهوری این کشور. تلآویو این حملات را در چارچوب «دفاع از دروزیها» توجیه کرده اما تحلیلگران بر این باورند هدف اصلی رژیم صهیونیستی، تضعیف ساختار نظامی دمشق و تغییر توازن منطقهای است.
در این میان، اقلیت دروزی که پرجمعیتترین گروه مذهبی در سویداست، نقش کلیدی اما پرمخاطرهای را در تحولات دارند. دروزیها نهتنها به شکل مستقیم درگیر نبرد با عشایر مسلح بادیهنشین بودهاند، بلکه در میان ادعاهای متضاد دمشق و تلآویو نیز گیر افتادهاند. دروزیها، اگرچه از سوی رژیم سوریه و اسرائیل «دفاعشده» معرفی میشوند اما در واقعیت، بیشترین قربانیان غیرنظامی همین اقلیتند. برخی چهرههای دروزی حتی حملات اسرائیل به سوریه را محکوم کرده و آن را پوششی برای منافع استراتژیک میدانند، نه اقدامی انساندوستانه.
مجموعه این عوامل، سویدا را به صحنه تودرتویی از تضادهای محلی، قومی، ایدئولوژیک و ژئوپلیتیک در سوریه تبدیل کرده است. آتشبس اگرچه اعلام شده اما شکنندهتر از آن است که ضامن بازگشت آرامش باشد. در حالی که اسرائیل به دنبال نفوذ بیشتر در مرزهای جنوب سوریه است، دمشق میکوشد سلطه خود را حفظ کند و بازیگرانی چون جولانی بر طبل تفرقه و انحصار قدرت میکوبند. سویدا اکنون بیش از هر زمان دیگری نیازمند صلح واقعی است؛ صلحی نه بر پایه ائتلافهای موقت که بر پایه بازسازی اعتماد، احترام به اقلیتها و مهار بازیگران منطقهای و فرامنطقهای اما این رؤیا در سایه خون و گلوله، بسیار دور به نظر میرسد.
وضعیت سوریه اکنون به مراتب بدتر از دوران اسد است. در دوره حکومت اسد، امنیت تا حدودی بر مرزهای این کشور حکمفرما بود اما اکنون هر گوشه سوریه صحنه درگیری گروههای مختلف با گروههای تروریست وابسته به جولانی است. سوریه حالا بیشتر از هر زمانی با ناامنی و تجزیه دست به گریبان است.»

روزنامه شرق در صفحه نخست امروز خود تیتر «شطرنج هستهای؛ حرکت تهران در برابر تروئیکا» را برگزید و نوشت: «تنشهای فزاینده بر سر برنامه هستهای ایران، اروپا را در موقعیتی پیچیده و حساس قرار داده است. تروئیکای اروپا (فرانسه، بریتانیا، آلمان) و اتحادیه اروپا با تهدید فعالسازی مکانیسم ماشه (اسنپبک) و پیشنهاد مذاکرات جدید، به نام احیای توافق هستهای ۲۰۱۵ (برجام)، عملاً بخشی از پروسه فشار سیاسی به تهران با توجه به ازسرگیری مذاکرت احتمالی ایران و آمریکا را بر عهده گرفتهاند. اما موضع مکرر ایران، که خواستار مذاکراتی عادلانه، جبران خسارات ناشی از حملات اخیر و تضمین برای عدم تجاوز مجدد در میانه مذاکرات است، همراه با محدودیتهای دیپلماتیک اروپا و سیاستهای تهاجمی دولت دونالد ترامپ، چشمانداز دیپلماسی را مبهم کرده است. جنگ ۱۲ روزه ژوئن ۲۰۲۵ اسرائیل علیه ایران که با دخالت مستقیم آمریکا همراه بود، شکاف میان تهران و غرب را عمیقتر کرد. بمباران تأسیسات هستهای ایران نهتنها اعتماد تهران به غرب را کاهش داد، بلکه اروپا را به حاشیه راند.
در حالی که اروپا برای تمدید ضربالاجل اسنپبک تا اکتبر فشار میآورد، ایران با تأکید بر عدم مشروعیت تهدیدات، مسیر سختی را پیشرو دارد. از این منظر است که واکاوی ابعاد مختلف این چالشها، از مذاکرات احتمالی تا نقش محدود اروپا و نیز بررسی پیامدهای احتمالی تحولات پیشرو ضروری به نظر میرسد.
در پیوست آنچه گفته شد و در چنین فضای مبهمی، خبرگزاری آکسیوس به نقل از یک منبع مطلع گزارش داد که دیپلماتهای ارشد ایران، از جمله کاظم غریبآبادی، معاون حقوقی و بینالملل وزارت خارجه و مجید تختروانچی، معاون سیاسی وزیر خارجه، احتمالاً هفته آینده با نمایندگان تروئیکای اروپا (فرانسه، بریتانیا، آلمان) در وین یا ژنو دیدار خواهند کرد. گفته میشود هدف این دیدار، احیای مذاکرات هستهای و بررسی پیشنهاد تمدید ضربالاجل مکانیسم ماشه تا اکتبر ۲۰۲۵ است. والاستریتژورنال هم گزارش داد که در تماس تصویری پنجشنبه گذشته وزرای خارجه تروئیکای اروپا و کایا کالاس، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا، با سیدعباس عراقچی، وزیر امور خارجه ایران، از تهران خواسته شد گفتوگوهای هستهای با آمریکا و اروپا را از سر بگیرد، همکاری با آژانس بینالمللی انرژی اتمی را تقویت و ذخایر اورانیوم غنیشده خود را محدود کند. با این حال، جزئیات این پیشنهادات، از جمله میزان و نحوه محدودسازی ذخایر اورانیوم، همچنان مبهم است و منابع تأکید دارند که شرایط دقیق باید مشخص شود.
حمایت احتمالی روسیه و چین، متحدان ایران در شورای امنیت، میتواند تمدید ضربالاجل را تسهیل کند، اما اختلافات عمیق میان تهران و غرب، از جمله بیاعتمادی ناشی از حملات اخیر به تأسیسات هستهای ایران، مذاکرات را پیچیده کرده است. موفقیت این دیدار به توانایی طرفین در توافق بر سر شرایط دقیق، اجتناب از اقدامات تقابلی و ایجاد اعتماد متقابل بستگی دارد، اما سایه تهدید اسنپبک و فشارهای آمریکا چشمانداز را شکننده نگه داشته است.
در سایه نکات یادشده، نیویورکتایمز گزارش داد که دولت دونالد ترامپ، در هماهنگی با تروئیکای اروپا، از تهدید مکانیسم ماشه (اسنپبک) به عنوان اهرمی برای بازگرداندن ایران به میز مذاکره استفاده میکند. این مکانیسم، که تا اواخر آگوست ۲۰۲۵ فعال میشود، تحریمهای سازمان ملل، از جمله محدودیتهای تسلیحاتی، موشکی، مالی و غنیسازی اورانیوم، را بدون امکان وتو بازمیگرداند. اروپا، نگران به دست گرفتن ریاست شورای امنیت توسط روسیه در اکتبر، به دنبال تسریع این فرایند است. مارکو روبیو، وزیر خارجه آمریکا، بر جلوگیری از دسترسی ایران به تسلیحات هستهای و رایزنی با وزرای خارجه تروئیکا را تأیید کرده است.
ایران هشدار داده که در صورت اعمال تحریمهای اسنپبک، از پیمان منع اشاعه هستهای (NPT) خارج میشود که میتواند سه ماه زمان برای مذاکرات فراهم کند. عراقچی مذاکرات را مشروط به تضمین عدم حمله مجدد دانست و تهدیدات را غیرقانونی خواند. نیویورکتایمز مینویسد که اروپا، حتی بدون تأیید آمریکا، میتواند اسنپبک را فعال کند، اما وابستگی به واشنگتن و روابط ضعیف با تهران، اهرم اروپا را محدود کرده است. تحریمها شامل مسدودسازی داراییهای افراد کلیدی، ممنوعیت فعالیتهای هستهای و محدودیتهای بانکی است. این استراتژی فشار، اگرچه ممکن است ایران را به مذاکره وادارد، خطر تشدید تنشها و خروج ایران از NPT را افزایش میدهد که میتواند بحران را به سطحی بیسابقه بکشاند.
اروپا که در مذاکرات برجام ۲۰۱۵ نقش کلیدی داشت، پس از خروج یکجانبه آمریکا در ۲۰۱۸ نتوانست تحریمهای ثانویه را خنثی کند که اعتماد ایران به اروپا را بهشدت تضعیف کرد. تنشها بر سر تأمین پهپادها و موشکهای بالستیک ایران به روسیه در جنگ اوکراین و حمایت اروپا از اقدامات اسرائیل در غزه پس از حملات ۷ اکتبر ۲۰۲۳، شکاف را عمیقتر کرده است. اختلافات داخلی اتحادیه اروپا، بهویژه در مورد سیاستهای خاورمیانه مانند مسئله فلسطین و اسرائیل، توانایی اروپا برای ارائه جبههای متحد را محدود کرده است. وابستگی به آمریکا و ترس از واکنش تند دونالد ترامپ، اروپا را به تماشاچی تبدیل کرده است. روابط تیره با چین و روسیه، شرکای سابق برجام و تصمیم غیرمنتظره دونالد ترامپ برای بمباران ایران بدون اطلاع اروپا، دیپلماسی چندجانبه را دشوار کرده است.»

روزنامه دنیای اقتصاد در صفحه نخست امروز خود تیتر «سه سناریو بعد از فعال شدن اسنپبک» را برگزید و نوشت: «ده سال از امضای توافق هستهای ایران و قدرتهای جهانی میگذرد، اما هنوز واژگانی از آن متن پیچیده حقوقی، سرنوشت سیاست ایران را رقم میزنند. اسنپبک امروز در متن تحولات ژئوپلیتیک منطقه ایستاده است. نه بهعنوان یک مکانیسم صرفاً حقوقی، بلکه بهمثابه ابزاری سیاسی که میتواند مسیر ایران را یا به انزوای بیشتر بکشاند، یا به گفتوگویی تازه و پرهزینه. در ماههای اخیر، در سایه حملات نظامی و خرابکاریهای مستمر علیه زیرساختهای هستهای کشور، اروپا بار دیگر زمزمه فعالسازی این مکانیسم را مطرح کرده است؛ آن هم در حالی که واشنگتن، خود از برجام خارج شده، اما از بیرون بر آتش فشارها میدمد.
در این میان، ایران در دوراهی سختی ایستاده است: یا تن دادن به یک سازوکار تحریمی با مشروعیت متزلزل، یا مقابله با آن در میدانی حقوقی، سیاسی و اقتصادی که قواعدش در حال تغییر است. اسنپبک چیست و چگونه کار میکند؟ تجربه ناکام آمریکا در سال ۲۰۲۰ چه چیزی درباره کارکرد واقعی آن به ما میگوید؟ بازگشت تحریمهای سازمان ملل چه معنایی برای اقتصاد ایران دارد؟ و در نهایت، آیا راهی برای خنثیسازی این مکانیسم وجود دارد که از تله فشار حداکثری عبور کنیم بیآنکه به دام تقابل کامل بیفتیم؟
مکانیسم اسنپبک در دل همان قطعنامهای نهفته است که مشروعیت بینالمللی برجام را تضمین میکرد: قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت سازمان ملل متحد. این سازوکار بهظاهر فنی، در واقع طراحی شده بود تا به کشورهای مشارکتکننده در برجام این امکان را بدهد که اگر ایران به تعهداتش عمل نکرد، بدون نیاز به اجماع در شورای امنیت، تحریمهای پیشین علیه ایران را بازگردانند.
بهعبارت ساده، هر یک از این کشورها - آمریکا، بریتانیا، فرانسه، آلمان، روسیه و چین - میتوانند ادعا کنند که ایران بهطور اساسی به تعهدات خود پایبند نبوده است. در این صورت، آن کشور میتواند روندی را آغاز کند که طی آن، شورای امنیت باید ظرف ۳۰ روز قطعنامهای برای ادامه تعلیق تحریمها صادر کند. اما نکته کلیدی اینجاست: اگر تنها یک عضو دائم شورای امنیت این قطعنامه را وتو کند، تحریمها به صورت خودکار بازمیگردند. این همان چیزی است که به آن «وتوی معکوس» میگویند. در سازوکار معمول، برای صدور یک قطعنامه به اجماع یا دستکم نبود وتو نیاز است. اما در اسنپبک، تنها کافی است قطعنامه تمدید تعلیق، تصویب نشود؛ و این میتواند بهسادگی با وتوی یک کشور اتفاق بیفتد. نتیجه؟ بازگشت همه قطعنامههای تحریمی شورای امنیت، از جمله قطعنامههای ۱۶۹۶، ۱۷۳۷، ۱۷۴۷، ۱۸۰۳، ۱۸۳۵ و ۱۹۲۹.
این مکانیسم از نظر حقوق بینالملل پدیدهای استثنایی و حتی متناقض با روح منشور ملل متحد است. منشور سازمان ملل و ساختار شورای امنیت براساس اصل اجماع قدرتهای بزرگ طراحی شده است، تا هیچ تصمیم الزامآوری بدون موافقت همه اعضای دائم شورا اتخاذ نشود. دلیل این طراحی، شکست تاریخی جامعه ملل بود؛ جایی که در دهه ۱۹۳۰، کشورهایی مانند ژاپن و ایتالیا، قطعنامههای شورا را نادیده گرفتند و نهاد بینالمللی را بیاعتبار کردند. در واکنش به این تجربه، شورای امنیت تشکیل شد تا تصمیمات آن، هم مشروع باشد و هم قابل اجرا.
اما اسنپبک این منطق را وارونه میکند: یک کشور میتواند - حتی در صورت مخالفت همه اعضای دیگر شورا - باعث بازگشت تحریمها شود. همین ویژگی است که آن را به ابزاری فوقالعاده قدرتمند، ولی بهشدت بحثبرانگیز تبدیل کرده است.
نتیجه، به احتمال زیاد کاهش شدید خرید نفت ایران، مسدود شدن مسیرهای مالی، توقف سرمایهگذاری خارجی، اختلال در بیمه و حملونقل، و از کار افتادن کامل شبکه رسمی بانکی خواهد بود. در چنین شرایطی، هزینه مبادلات تا چند برابر افزایش مییابد و حتی شرکتهای چینی و روسی نیز با احتیاط یا تعلیق قراردادهای خود، ایران را به سمت انزوا سوق میدهند. همزمان، ناترازیهای اقتصادی داخلی تشدید میشوند: هزینههای دولت به دلیل امنیتی شدن فضا و نیاز به حمایت اجتماعی افزایش مییابد، درآمدهای ارزی کاهش مییابد، کسری بودجه گسترش پیدا میکند، و فشار بر بازار ارز، تورم و بیکاری را تشدید میکند. در این سناریو، فشار اقتصادی به حدی خواهد بود که هدف اصلی آن تغییر محاسبات سیاسی و وادارسازی ایران به پذیرش شرایط جدید در میز مذاکره خواهد بود. به بیان دیگر، اسنپبک به ابزاری برای مهندسی رفتار سیاسی ایران تبدیل میشود؛ آن هم با هزینهای سنگین برای اقتصاد کشور.»





نظر شما