به گزارش خبرگزاری ایمنا، در روزگاری که جهان، زیر چکمههای استکبار فریاد مظلومیت سر میدهد، فرزندان ایران از دل ایمان و آگاهی قد برمیکشند؛ کودکانی که اگرچه در قامت کوچک به نظر میرسند، اما در واقع قهرمانانی سترگ و استوار هستند.
این کودکان که الگویشان قهرمانان ملی کشور است، نه تنها آیندهسازان این مرزوبوم، بلکه طلایهداران بیداری جهانی هستند. کودکانی که با دستان کوچک اما دلهایی بزرگ، در برابر ظلم، صلابت و شجاعت نشان میدهند. از همان سالهای آغازین، طنین صدایشان با فریاد عدالت و حقطلبی آمیخته است و نه تقلیدی کودکانه که آوایی برخاسته از درک روشن و دلهایی بیدارشان است.
در برابر هیاهوی بیامان رسانههای استکباری، صدای این آیندهسازان، رسا و امیدبخش است؛ صدایی که از مظلومیت فلسطین، از زخمهای یمن و از درد هزاران کودک بیدفاع در جهان سخن میگوید. رجز آنها ریشه در سینههایی دارد که با قصههای عاشورا و آموزههای مقاومت جان گرفته است و نهتنها در میدان نبرد که در میدان آگاهی ایستادهاند.
این فرزندان ایران، از کوچههای ساده تا کلاسهای درس، قهرمانانه در صف بیداری ایستادهاند. کتابشان سنگر است و قلمشان پرچم. نگاهشان، نگاهی است که فراتر از بازیهای کودکانه، آیندهای روشن و آزاد را جستوجو میکند.
استکبار جهانی با همه هیمنه پوشالیاش در برابر صداقت نگاه این کودکان فرومیریزد. از لابهلای واژههای ساده و نگاههای مصممشان، این پیام به گوش میرسد: «ما آیندهسازان این سرزمین هستیم، ما ادامهدهندگان راه قهرمانانمان و نسلی هستیم که ظلم را برنمیتابد.»
تاریخنویسان روزی از این نسل کوچک به بزرگی یاد میکنند؛ نسلی که با وجود کودکی، بار مسئولیت وطن را بر دوش کشید، سکوت نکرد و به جهان نشان داد قهرمانان ملی، همیشه در جبهههای جنگ زاده نمیشوند، گاهی در دل همین کوچهها، در کلاسهای درس و در صفهای نماز جماعت، پرورش پیدا میکنند و اینگونه است که ایران، به پشتوانه فرزندان خود، آیندهای روشن در پیش دارد؛ آیندهای که در دستان کودکانی شکل میگیرد که از امروز، در برابر ستم، رجز میخوانند و پرچم ایستادگی را برافراشته نگاه میدارند.
ریشههای عمیق وطندوستی، در دلهای فرزندان ایران
در شهرستان بم، نازنینزهرا سیدی که دانشآموز پایه سوم دبستان است از اقتدار ایران سخن میگوید. او که نام وطندوستی را نه از کتاب، بلکه از زندگی آموخته بود و واژه «وطندوستی» برایش تنها یک واژه همچون دیگر واژگان نیست.
این کودک وقتی درباره ایران صحبت میکند، از اقتدار حرف میزند. از صلابت ایران زمین که از دل کوههای زاگرس تا مرزهای جنوب، همیشه ایستاده باقی مانده است.
این دختر ایران زمین در بخشی از شعرخوانی زیبای خود میگوید: «دریغ است که ایران، ویران شود / کنام پلنگان و شیران شود… سرفراز باشی ای میهن من»
اینجا از شعار و از نمایش خبری نبود، فقط یک کودک بود و چند واژه ساده که حالا از عمق جانش معنا گرفته بود: وطن، اقتدار، صلابت.
بوسهای کوچک همراه با پیامی بزرگ، سندی است برای تاریخ...
در دل یک قاب ساده، دختربچهای دیده میشود؛ نه در میدان نبرد، نه بر بلندای سکو، بلکه در سادگی کودکانهاش. چفیهای بر سر دارد، با تصویر چهره مهربان و مقتدر رهبرش. روی چفیه نوشتهای حک شده است: «لبیک یا خامنهای». او سرش را به آرامی خم کرده و با دستانی کوچک، چفیه را بوسیده؛ بوسهای بیادعا، اما پر از معنا.
هیچ فریادی در این تصویر نیست، سکوت این دختر سنگینتر از هزاران شعار است. گویی با همین بوسه، تمام نسل خود را به صف دعوت میکند؛ نسلی که هنوز به مدرسه نرفته است، اما راه ولایت را به خوبی میشناسد و پای در مسیر حق میگذارد.
اینجا اقتدار، دیگر فقط در دیوارهای بلند پادگانها نیست، بلکه در گرمای دستهای دختربچهای جاری است که با چفیهای ساده، به رهبرش لبیک گفته، به وطنش دل بسته و به آیندهاش امید داده است.
این عکس، چیزی بیش از یک قاب است. سندی است برای تاریخ. نشانی است از اینکه عشق به این خاک و این پرچم، حتی در قلبهای کوچک هم لانه کرده است. گاه فقط یک بوسه کافی است تا بفهمیم ایران، هنوز هم ایستاده است، با دلهایی از جنس نور و دستهای توانمند.
صدای نسل دههنودیها، نغمهای از اقتدار و شجاعت
فرزندی از فرزندان ایران از نسل دهه نود، با لهجهای پرصلابت بختیاری مقابل دوربین نشسته است. کلماتش سادهاند، اما معنا و عمقشان را نمیتوان نادیده گرفت. از اقتدار مردمی میگوید که سالها با شجاعت از این خاک دفاع کردهاند؛ مردمی که بیبی مریم بختیاری، قهرمان ایل و سمبل مقاومت، برایشان الگویی بزرگ است.
او به افتخار نام بیبی مریم، از راه و رسم ایستادگی سخن میگوید؛ نسلی که میراثدار آن غیرت است. در نهایت، با صدایی رسا و محکم اعلام میکند که پشت مقام معظم رهبری ایستادهاند و فریاد «مرگ بر آمریکا» و «مرگ بر اسرائیل» سر میدهد.
این دختر، صدای نسل کودک و نوجوانی است که نه تنها به گذشته خود افتخار میکند، بلکه با ایمان و اعتقاد راسخ، حماسهای نو را رقم میزند. او نماینده امید و استواری مردمی است که با همه سختیها، پشت سر وطن و رهبری ایستادهاند و فریاد میزنند که ایران همچنان پابرجاست و همچون درختی نیست که در برابر زور و تهاجم پستترین افراد تاریخ، قد خم کند و تسلیم شود؛ خیر، ایران مظهر ایستادگی و آزادیخواهی است.
در خوابتان هم نمیبینید ایران را شکست بدهید، شما را نابود خواهیم کرد
آسنا نقیان، دختری از فرزندان همین خاک و کشور، چفیهای بر سر بسته و در برابر پرچم پرافتخار ایران ایستاده است. با همان صدای شیرین کودکانه، اما پر از استواری و اعتماد به نفس، خطاب به آمریکا و اسرائیل میگوید: «من به عنوان یک دختر بسیجی به شما میگویم، در خوابتان هم نمیبینید که ایران را شکست بدهید، ما شما را نابود خواهیم کرد.»
سپس فریاد «مرگ بر آمریکا» و «مرگ بر صهیونیست خودخواه» سر میدهد. این فیلم تنها نمایانگر صدای یک کودک نیست، بلکه پژواکی است از دل میلیونها ایرانی که پشت سر وطن و رهبری ایستادهاند و با ایمان و غیرت، هر تهدیدی را بیپاسخ نمیگذارند. این صدای نسل نو، همان روح مقاومت و اقتدار است که همچنان زنده و پویا در خاک ایران میتپد و منتقم خون کودکانی است که در پی تجاوز و تهاجم رژیم سفاک و پَست صهیونیستی به درجه رفیع شهادت نائل آمدهاند.
صدای فرزندان ایرانزمین، امتداد راه شهدا و قهرمانان تاریخ کشور
اهورا، پسری ۸ ساله از شهرستان مسجدسلیمان با لحنی حماسی و لباس نیروهای مقتدر و مجاهد نظامی کشور که بر تن کرده و چفیهای مزین به تصویر شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی که بر گردن انداخته است، خود را ادامهدهنده راه شهدا میداند و پای خود جای پای آنها قرار داده است و امید دارد که به زودی شاهد نابودی رژیم صهیونیستی و محو شدن حکومت ظلم و ستم از این کره خاکی باشیم.
نگاهش استوار است با دلی پر از ایمان میگوید: «از موشک ایرانی سجیل بترس. از جلوه حیدری ما ترسیدی، این تازه برای ما ترقهبازی است!؛ زنده باد ایران!»
اهورا فقط یک کودک نیست؛ او صدای تمام فرزندان این سرزمین است که آرمان مقاومت را از رزمندگان دیروز به دوش میکشند و تصویری که بر چفیهاش نقش بسته است، عهدی است با شهیدی که سالها در برابر ظلم و اشغالگری ایستاد و با خون خود، مسیر را نشان داد.
وقتی اهورا از محو شدن رژیم صهیونیستی سخن میگوید، از رؤیا حرف نمیزند. از باوری ریشهدار میگوید و این صدای اهورا، سندی است برای فرداها؛ که این خاک، حتی از دل کودکانش، باز هم ایستادگی را فریاد میزند.
«آقا جان چفیه نمیخوام، اومدم جونم رو فداتون کنم.»
در حاشیه مراسمی در حسینیه امام خمینی (ره)، یکی از دستنوشتههایی که در میان جمعیت کودکان دهه نودی به چشم میخورد، جملهای ساده و عمیق داشت که خطاب به رهبر انقلاب نوشته بود: «آقا جان چفیه نمیخوام، اومدم جونم رو فداتون کنم.»
این نوشته با خطی زیبا و کودکانه روی کاغذ ساده نوشته شده بود. بدون تصویر، بدون تزئین، اما با بار معنایی بسیار بالا. جملهای که در نگاه نخست، حاکی از صداقت، صراحت و باور درونی کودکی است که مفهوم «فداکاری» را در نزدیکترین شکل ممکن بر زبان جاری میکند. جملهای صریح و بیپیرایه که از عمق باور و احساس برخاسته است. درواقع نویسنده، بهجای دریافت چفیه، نشانی از ارادت یا حضور در مراسم، از آمادگی خود برای فدا کردن جان سخن گفته است.
این دستنوشته تنها یک متن کودکانه نیست، سندی زنده است از رشد فکری و اعتقادی نسلی که هنوز در آغاز راه است و نشانههایی روشن از درک مسئولیت در مسیر انقلاب را با خود دارد.
فرزندان ایران، آمادهتر از دیروز، پای آرمانهای جمهوری اسلامی ایران ایستادهاند
هلیا نادری پنجساله و هلنا نادری سهساله، دو خواهر خردسال از قم در قاب ساده اما پُر معنای دوربین ایستادهاند و چنان رجزی را برای دشمن تجاوزگر صهیونیستی میخواند که ریشه در فرهنگ ظلمستیزی و تسلیم نشدن در برابر ظلم دارد.
این فرزند ایران با لحنی کودکانه، امیدوار و لبخندی پرمعنا میگوید: «آمریکا، اسرائیل و انگلیس، شما هیچ غلطی نمیتونید بکنید. ایران برنده است. فکر نکنید ایران میبازه، ما شما رو زیر پامون له میکنیم.»
ساده میگویند، اما آنچه بر زبان دارند، امتداد همان خطی است که نسلهای پیشتر با خون، غیرت و ایستادگی کشیدهاند. این جملات، نه از روی شعار، که از دل فضای اجتماعی و فرهنگیای برآمدهاند که کودکان امروز را با واژگان مقاومت بزرگ میکند.
اینجا، سخن از آموزش رسمی نیست؛ سخن از نسلی است که مفاهیم عزت، استقلال و دشمنشناسی را از دل خانواده و جامعه به زبان میآورد و این جمله، با تمام سادگیاش، پیامی روشن دارد: نسل بعدی، آمادهتر از دیروز، پای آرمانهای جمهوری اسلامی ایران ایستاده است.
کشور ایران به زودی رژیم اشغالی را با خاک یکسان خواهد کرد
باران یار احمدی نیز با بیانی قاطع میگوید: من به عنوان یک دختر بسیجی به اسرائیل هشدار میدهم که کشور ایران به زودی آن را با خاک یکسان خواهد کرد. شما نخواهید دید که کشور ما را نابود کنید!
حفظ و پایداری آرمانهای انقلاب اسلامی در قلبهای کوچک نسل فرزندان ایران
طهورا حاجیمیرزایی، دختر هشتسالهای از شهرستان بروجرد در استان لرستان، با قامتی کوچک اما صدایی محکم و قاطع در مقابل دوربین ایستاده است و از راه و رسم شهادت و جهاد مجاهد گران تاریخ در مسیر تحقق آرمانهای انقلاب اسلامی میگوید، آنهایی که جانشان را در دست گرفتند و برای کشورشان پای در مسیری پرفراز و نشیب گذاشتند و در میدان عمل و جهاد سربلند بیرون آمدند.
در صدایش، نه تردید هست و نه ترس. از مجاهدانی میگوید که جان دادند تا امروز کودکی چون او، اینچنین با افتخار از آرمانهای انقلاب اسلامی دفاع کند. طهورا، با همان بیان کودکانه، مفاهیمی را بر زبان میآورد که نسلهای پیشتر، با تجربه و رنج درک کردهاند.
صدای او، صدای نسلی است که با نام شهید و واژه جهاد بزرگ شده و این ایستادگی بیتکلف در کلماتش نشان میدهد آرمان انقلاب نهفقط مانده، که در قلبهای کوچک اما راسخ نسل جدید، محکمتر از همیشه ادامه دارد.
تصویری کودکانه از قدرت ملی و پاسخ عزتمند ایران به رژیم سفاک صهیونیستی
در میان انبوه دستنوشتهها و آثار کودکان، نقاشی یکی از دانشآموزان دبستانی بهسادگی نگاهها را به خود جلب میکند. تصویری کودکانه که صحنهای از حمله مقتدرانه ایران به رژیم صهیونیستی را نشان میدهد؛ پاسخی قاطع، در قاب مداد رنگی.
در این نقاشی، موشکها از دل خاک ایران بهسوی آسمان شلیک شدهاند؛ پرچم سهرنگ ایران در گوشهای از تصویر موج میزند و آنسوی قاب، دشمن به زانو درآمده. خطوط سادهاند، اما پیام روشن است؛ این کودک، با دستان کوچک و ذهنی روشن، معنای قدرت ملی و پاسخ عزتمند را به تصویر کشیده است. این اثر، سندی است از تداوم باور ملی در نسل تازه، نسلی که تصویر پیروزی را از همین حالا ترسیم کرده است.
رجزخوانی در مقابل اسرائیل کودککش
روژان رضایی، دانشآموز پایه چهارم از شهریار تهران، با صدایی کوچک اما پرطنین، علیه رژیم کودککش صهیونیستی رجزخوانی میکند. در کلمات ساده و صادقانهاش، خشم و نفرتی نهفته است که محصول دیدن ظلم و تجاوز است.
رجزخوانی روژان، بازتابی است از روح مقاوم نسلی که از همان کودکی با مفاهیم ایستادگی و عدالت آشنا شدهاند و آمادهاند راه پیشینیان خود را ادامه دهند.
پیام روژان به دشمنان روشن است که میگوید ایران ایستاده است و هرگز در برابر ظلم زانو نخواهد زد. این صدای نسلی است که با عزم راسخ، آینده وطن را به دست میگیرد.
عشق به رهبری، در دلهای کوچک ریشه دوانده
مهدیه افقهی، دختری خردسال از مشهد، با صدایی شیرین و لحن کودکانهاش، از عشقی عمیق و پاک به رهبر انقلاب سخن میگوید. در کلمات سادهاش، ارادت و وفاداری بیدریغش به کسی که نماد استقامت و امید است، موج میزند.
وقتی میگوید «جانم فدای رهبر»، نه تنها یک جمله کودکانه، بلکه انعکاسی است از پیوند قلبی نسلی نو با آرمانهای انقلاب. این صدا، یادآور این است که عشق به رهبری، از همین حالا در دلهای کوچک ریشه دوانده و جرقهای برای آیندهای پرامید و سرشار از ایستادگی است.
عکس یادگاری دههنودیها با شهدای معزز و سرافراز «زندان اوین»
در قاب یادگاری دههنودیها با شهدای معزز «زندان اوین»، تصویر گویای پیوندی عمیق و غیرقابلانکار است؛ پیوندی که فراتر از زمان و مکان، از دل جان خانوادههای زندانیان برمیخیزد. این نسل با نگاههایی پرامید و ارادهای استوار، یاد شهدایی را گرامی میدارد که برای حفظ ارزشها و استقلال این سرزمین، جان خود را فدا کردند.
اما پشت این لحظههای پرمعنا، داستانهای ناگفتهای از مشکلات و موانعی است که خانوادههای زندانیان با آن دستوپنجه نرم میکنند؛ دردهایی که گاه به دیدهها نمیآید اما سنگینی آن بر شانههای آنها حس میشود. این یادگاری، نه تنها نماد احترام به شهدا است، بلکه فریادی است برای دیده شدن و شنیده شدن دغدغههای آنها که در سایه حمایت از آرمانهای انقلاب، بار رنجها را به دوش میکشند.
اکنون بیش از هر زمان، صدای استقامت از حنجرههای کوچک اما مصمم فرزندان ایران به گوش میرسد؛ نسلی که در سایه تربیت انقلابی و آگاهی اجتماعی، در مسیر قهرمانان ملی گام برمیدارد و با قامتهای کوچک اما افکاری سترگ، پرچم بیداری را بر دوش گرفته است.
آیندهسازان کشور، امروز تنها دانشآموزان کلاسهای درس نیستند، بلکه دیدهبانان هویت، حافظان ارزشها و رزمندگان جبهه نرماند. این نسل نو، با حضور پررنگ در صحنههای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی، نوید نسلی را میدهد که همچون سرو، در برابر طوفانهای فریب ایستادهاند.
بیتردید، طلوع فردای روشن این سرزمین، بر دوش همین کودکانی است که امروز، در برابر هیاهوی استکبار، با رجزهایی از جنس آگاهی، ایمان و غیرت گام بر میدارند. آنها نهتنها افتخار امروز ملتاند، که امید قطعی فردای این خاک هستند.