به گزارش خبرگزاری ایمنا، ما هنوز در جملهای ماندهایم که قرنها پیش از زبان نوجوانی شنیده شد؛ جملهای ساده اما سنگین. حضرت قاسم بنالحسن تازه به جوانی رسیده بود، او نه فرمانده نبود، اما نوجوانی بود با قامتی تازهبالیده، اما وقتی نوبت به یاری رسید، بیتردید گفت: «اجازه میخواهم به میدان بروم.»
امام نگاهی انداخت. شاید لحظهای تردید کرد. شاید پیش چشمش تصویر امام حسن (ع) زنده شد. شاید دلش لرزید از فکر اینکه پسر برادرش را در میدان ببیند؛ از اینکه قاسم را بی جان ببیند. اما قاسم ساکت نماند، اصرار کرد، اصرار برای نبرد با دشمن، برای جان دادن، برای جان سپردن؛ آنگاه امام از قاسم پرسید: «شهادت در نزد تو چگونه است؟» و او در زیباترین پاسخ گفت: «شیرینتر از عسل.»
مفهوم این جمله ذهن را متوقف میکند. مرگ برای نوجوانی که تازه به جوانی رسیده، معمولاً تهدید است، نه شیرینی، اما قاسم مرگ را با زبانی توصیف میکند که معمولاً برای عشق و تجربههای شیرین زندگی بهکار میرود. این نگاه از جنس منطق روزمره نیست. این نگاهی است که با تربیت در دامان امام حسن و امام حسین شکل گرفته است.
او به میدان رفت. شمشیر به دست گرفت، جنگید، زخمی شد و به شهادت رسید. اما روایت قاسم در همانجا متوقف نمیشود، از تاریخ عبور میکند، به اکنون میرسد، به خانههایی که این روزها در جنایت رژیم صهیونیستی نوجوان یا جوان از دست دادهاند.
متین صفائیان، علیرضا فلاح، آرمین باکویی، فاطمه صدیقی و جوانان دیگر، شهیدان این روزهای ایران هستند، آنها جوانانی بودند که شاید برای کنکور یا امتحان فردا آماده میشدند، رویاهایشان را در ذهنشان مینوشتند یا در حال صحبت با دوستانشان بودند؛ اما موشک با کسی وارد گفتوگو نمیشود. خانه را نمیبیند، کودک یا نوجوان را نمیشناسد. تنها میکُشد.
شهادت قاسم و نوجوانان، هر دو به ما یادآور میشوند که در برابر ستم، نمیتوان بیتفاوت ماند. این شهدا با خون خود، حقیقتی را نوشتند که ما باید بخوانیم؛ مقاومت تنها در میدان جنگ نیست، گاهی از جوانان آغاز میشود و به بیداری یک ملت میرسد.


نظر شما