به گزارش خبرگزاری ایمنا، رسانههای آزاد، روزنامهها و مطبوعات در هر جامعهای از ارکان توسعه و دموکراسی بهشمار میآید، بر این اساس خبرگزاری ایمنا، مرور عناوین مطبوعات کشور را بهصورت روزانه در دستور کار خود دارد.
روزنامه ایران در صفحه نخست امروز خود با تیتر «گرد و خاک بیحاصل نتانیاهو» نوشت: «دوازده روز جنگ بین اسرائیل و ایران، ویرانیهای گستردهای به جا گذاشت. با این حال، نتیجهای که به وضوح مشخص است این است: قمار جسورانه بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل شکست خورد. با وجود اجرای یکی از جسورانهترین عملیاتهای نظامی در تاریخ اسرائیل، این جنگ کوتاه، پرهزینه و در نهایت بسیار دور از اهداف اعلامشدهاش بود. جنگ با یک تهاجم دقیقاً برنامهریزیشده از سوی اسرائیل آغاز شد. سالها کار اطلاعاتی به مجموعهای از عملیاتهای مخفی منجر شد: پهپادهایی که در داخل ایران مونتاژ شده بودند، سلولهای خفته که بمبها را منفجر کردند و ترور هدفمند فرماندهان ارشد نظامی و دانشمندان. این اقدامات با حملات هوایی متعارف به پایگاههای نظامی و تأسیسات هستهای مانند نطنز و فردو ادامه یافت. اما اهداف اسرائیل فراتر از زیرساختهای استراتژیک بود. محلههای مسکونی، زندانها، دفاتر رسانهای و ایستگاههای پلیس نیز مورد حمله قرار گرفتند که نشاندهنده استراتژی گستردهتری برای ایجاد هرجومرج و برانگیختن ناآرامیهای داخلی بود.
با فروکش کردن گردوغبار جنگ، گستردگی واقعی خسارات هستهای در ایران همچنان نامشخص است. این عدم شفافیت، معضل اصلی اسرائیل و متحدان آمریکاییاش را نشان میدهد: قدرت نظامی بهتنهایی نمیتواند موفقیت استراتژیک را تضمین کند. با وجود تعهد نتانیاهو برای از بین بردن برنامههای موشکی و هستهای ایران و امید ضمنی او به تغییر حکومت، ایران بهسرعت پاسخ داد. موشکهایی به سمت شهرها و اهداف استراتژیک اسرائیل شلیک شدند. پس از ورود ایالات متحده به درگیری با بمباران تأسیسات هستهای ایران، تهران با حمله به پایگاه هوایی العدید در قطر که یک تأسیسات نظامی آمریکایی است واکنش نشان داد و واشنگتن را به طور عمیقتر در بحران فرو برد.
گرچه این حمله محدود بود، اما پیام روشنی داشت: ایران میتواند دامنه درگیری را فراتر از مرزهای خود گسترش دهد. تنها دوازده روز پس از حمله اولیه اسرائیل، آتشبسی با شرایط غیرشفاف برقرار شد و منطقه را در حالتی از توقف ناپایدار قرار داد.
بر اساس شواهد موجود، اهداف اصلی نتانیاهو- تضعیف و بازدارندگی ایران و عقب راندن مؤلفههای برنامه هستهای ایران که بیشترین خطر اشاعه را دارند- تحقق نیافتهاند. یکی از مهمترین شکستها در حوزه هستهای است و هیچ تأییدی مبنی بر کاهش معنادار ظرفیت بالقوه ایران ندارد. در حالی که مقامات دولت ترامپ ادعا کردهاند تجاوز نظامی برنامه هستهای ایران را سالها به عقب رانده است، ارزیابیهای اولیه اطلاعاتی ایالات متحده و اروپا خلاف این را نشان میدهند. تصاویر ماهوارهای پیش از تجاوزات نشاندهنده جابهجایی احتمالی تجهیزات حساس از سایتهای کلیدی بود و ایران پیشتر ساخت یک تأسیسات جدید، مخفی و مقاومسازیشده برای غنیسازی را اعلام کرده بود که ممکن است دستنخورده باقی مانده باشد.
مهمتر اینکه، ذخایر اورانیوم غنیشده ۶۰ درصدی ایران و سانتریفیوژهای پیشرفتهاش به نظر میرسد همچنان سالم باشند. همانطور که بسیاری از تحلیلگران پیش از جنگ هشدار داده بودند، تأیید خسارات جدی به زیرساختهای هستهای ایران بدون بازرسیهای میدانی غیرممکن است. در نبود این، برنامه هستهای ایران وارد مرحلهای بسیار غیرشفاف و غیرقابلپیشبینی شده است. به نظر میرسد تهران استراتژی «ابهام هستهای» را در پیش گرفته، مشابه رویکردی که خود اسرائیل مدتهاست حفظ کرده است- امتناع از شفافسازی درباره گستردگی تواناییهای هستهای خود و ممانعت از دسترسی بازرسان- این وضعیت نقطه عطف خطرناکی را رقم زده است.
در حالی که نتیجه هستهای نامعلوم است، تواناییهای موشکی ایران با وضوح غیرقابلانکاری به نمایش گذاشته شد. موشکهای بالستیک ایران با موفقیت از دفاع هوایی اسرائیل و ایالات متحده عبور کردند و پایگاههای نظامی، مجتمعهای اطلاعاتی، پالایشگاههای نفت و مراکز تحقیقاتی را هدف قرار دادند. گرچه سانسور اسرائیل گزارشهای عمومی را محدود کرد، بیش از ۴۱ هزار ادعای غرامت برای خسارات جنگ ثبت شد.
به طور پارادوکسیکال، این جنگ ممکن است در نهایت جایگاه ایران را چه در منطقه و چه در دیپلماسی تقویت کند. در حالی که ترامپ و فرستادهاش استیو ویتکاف همچنان اصرار دارند که ایران باید غنیسازی اورانیوم را کاملاً کنار بگذارد، تهران قاطعانه اعلام کرده که غنیسازی غیرقابلمذاکره است. در عین حال، ترامپ پیشنهاد داده که تحریمها را کاهش دهد و حتی به چین اجازه خرید نفت ایران را بدهد. این سیگنالهای متناقض نشاندهنده واقعیتی عمیقتر است: به نظر میرسد واشنگتن و تهران هر دو بهطور فزایندهای بر تثبیت اوضاع تمرکز دارند تا حل اختلافات اساسی هستهای. در حالی که مقامات آمریکایی تأکید میکنند که غنیسازی صفر خط قرمز است، فشار برای توافق جدید نشاندهنده تغییر در اولویتهاست. در عمل، هر دو طرف ممکن است اکنون مایل به پذیرش ابهام استراتژیک باشند. به جای درخواست برای تخریب زیرساختهای هستهای ایران که ترامپ ادعا میکند نابود شده، ایالات متحده به نظر آماده کاهش تنش از طریق دیپلماسی و مشوقهای اقتصادی است. از سوی دیگر، ایران به نظر میرسد راضی است که تواناییهای موجود خود را به شکلی غیرشفاف حفظ کند و از تشدید بیشتر اجتناب کند. این عملگرایی متقابل ممکن است کاهش تنش را ممکن سازد، اما مسأله اصلی هستهای را حلنشده باقی میگذارد.»
روزنامه کیهان در صفحه نخست امروز خود با تیتر «مهر «باطل شد» بر پروژه توسعه از مسیر مذاکره» نوشت: «اقدام نظامی آمریکا علیه ایران و صحبتهای این روزهای مقامات آمریکایی نشان میدهد تحلیلهای جریان غربگرا درباره توسعه ایران از طریق مذاکره با آمریکا، چیزی جز سراب و آدرس غلط نبوده است.
این روزها با آشکار شدن نیت پلید آمریکاییها و صهیونیستها با تجاوز نظامی مستقیم، بر همگان آشکار شده است که مذاکره تنها عملیات فریبی برای غافلگیری ایران و زدن ضربه نظامی مستقیم بوده است و از ابتدا قرار نبود حقوق ملت ایران از خلال این مذاکرات تأمین شود.
اما حالا علیرغم اینکه لفاظیهای غربیها و جوسازی پادوهای رسانهای آنها در داخل برملا شده، باز هم برخی از این افراد در رسانهها و فضای اجتماعی با وقاحت تمام، دوباره دم از عقبنشینی و مذاکره میزنند!
خبرگزاری فارس در این باره نوشت: دو ماه پیش اگر شخصیتی سیاسی میگفت «مذاکره فریب است» شاید خیلی از افراد نه تنها حرف او را نمیپذیرفتند حتی به او حمله میکردند که در میانه مذاکرات و فراهم شدن باب دوستی میان ایران و آمریکا در حال ضربه به منافع مردم ایران و توسعه کشور و نیز کمک به اسرائیل است، اما حالا این موضوع آنقدر روشن است که دیگر کمتر کسی پیدا میشود که آن را انکار کند.
در این شرایط است که علی لاریجانی، مشاور رهبر انقلاب، با صراحت میگوید «آمریکا مذاکره را به عنوان ظرفیتی برای فریبکاری و عملیات نظامی به کار برد.»
اگر به دو ماه پیش برگردیم و فضای خبری و رسانهای کشور را مرور کنیم به موضوعاتی برمیخوریم که آن روزها از زبان برخی کارشناسان و سیاسیون شنیده میشد و چنان فضای مثبتی از مذاکره ترسیم میکردند که گویا دیگر مخاصمه میان ایران و آمریکا پایان یافته است.
برخی جریانات سیاسی بهویژه مدعیان اصلاحات هم مدام از زمینه سرمایهگذاری آمریکاییها در ایران میگفتند. اینکه آمریکاییها در صنعت نفت و گاز و برق ایران میتوانند سرمایهگذاری کنند و صنعت نفت ایران جذابترین گزینه برای سرمایهگذاری شرکتهای آمریکایی است. یکی از همین افراد میگفت حضور آمریکا در بازار ایران باعث افزایش تمایل دیگر کشورها برای سرمایهگذاری در کشور میشود. حتی اصلاحطلبانی امثال الیاس حضرتی و فیاض زاهد (دو تن از گردانندگان روزنامه اعتماد و رئیس و عضو شورای اطلاعرسانی دولت) به همراه حسین مرعشی دبیرکل حزب کارگزاران، دو ماه قبل شایع کردند که دولت زمینه سرمایهگذاری ۲۰۰۰ تا ۲۵۰۰ میلیارد دلاری را برای شرکتهای آمریکایی ایجاد کرده است. میگفتند برای ترامپ مهم است که از دل مذاکرات صورت گرفته با کشورهای مختلف، اخبار خوشایندی از سرمایهگذاریهای هنگفت مخابره شود.
مسعود نیلی، تئوریسین دولت روحانی نیز در روزنامه دنیای اقتصاد، نهاد رسانهای بازارگرایان، گفته بود که توسعه صنعتی، رفع ناترازیها، ایجاد رفاه امکانپذیر نیست مگر اینکه توافقی گسترده و جامع با آمریکا امضا شود که نه تنها موضوع هستهای بلکه تمام مسائل ایران و آمریکا را شامل شود و در روابط خارجی با آمریکا تغییرات بنیادین ایجاد شود.
او مدعی بود که با رفع روابط خصمانه با آمریکا توسعه اتفاق خواهد افتاد سرمایهگذاریهای خارجی و دسترسی به تکنولوژیهای بالا امکانپذیر میشود و تاکید کرده بود که آمریکا و ایران و همسایگانش جنگ نمیخواهند بلکه این اسرائیل است که جنگ میخواهد.
اما رفتار و گفتار مقامات آمریکایی در جنگ ۱۲ روزه نشان داد که اتفاقاً آنها به دنبال جنگ و نیز تسلیم ایران بودهاند، اما مذاکره را بهترین شیوه برای فریب ایرانیها میدانستند و در این بین، تحلیلهای خفتبار جریان غربگرا، تنها جاده صافکن مطالبات ظالمانه غربیها است.
بهتازگی هم ترامپ از اوباما انتقاد کرد که به ایرانیها پول داده است و گفت که او هیچ چیزی به ایران نمیدهد. این موضوع نشان میدهد که تمرکز بیش از حد بر روی مذاکره و انتظار برای رفع مشکلات و انتظار توسعه از طریق مذاکره با آمریکاییها سرابی است که این روزها درست بودن آن بیشتر عیان شده است و بسیاری از تحلیلها باید واقعگرایانهتر شده و متناسب با ذات آمریکاییها تغییر کند.»
روزنامه جوان در صفحه نخست امروز خود با تیتر «کوچکترین اقدام ایران در هرمز آمریکا و اروپا را بیچاره میکند» نوشت: «بعد از جنگ تحمیلی آمریکا و اسرائیل، صادرات نفت ایران به سطحی رسیده که در هفت سال اخیر بیسابقه بوده است. در حالی که بازار جهانی انرژی زیر سایه تنشهای ژئوپلتیک در نوسان است، ایران توانسته است با بهرهگیری از فرصتهای جدید و سیاستهای متغیر آمریکا، جایگاه خود را در بازار نفت تقویت کند.
مسعود دانشمند، فعال صنعت کشتیرانی در این خصوص میگوید: تحریم کشورها در بلندمدت با شکست مواجه میشود، کما اینکه آمریکا نیز در مواجهه با ایران شکست خورد، به طوری که بعد از توقف جنگ تحمیلی رژیمصهیونیستی و آمریکا، ترامپ اعلام کرد تحریمهای ایران را کاهش و به چین اجازه خرید نفت ایران را داد، از این رو در همین چند روز، تمام نفت خودمان را که روی آب بود بهطور کامل به چین فروختیم و پول نقد بدون تخفیف گرفتیم. آمریکا فهمید که اگر فشار به ایران خیلی زیاد شود، ما دست به کارهای خطرناکی خواهیم زد.
براساس گزارشهای رسیده، افزایش صادرات نفت ایران به ۲/۲ میلیون بشکه در روز، آنهم در شرایطی که تحریمها همچنان بهطور رسمی پابرجاست، نشاندهنده توان تهران در احیای زیرساختهای انرژی و بهرهگیری از کانالهای غیررسمی برای صادرات است. این میزان از صادرات نهتنها رکورد سالهای اخیر را پشت سر گذاشته، بلکه در حال نزدیک شدن به سطح ۴/ ۲ میلیون بشکه در روز است که پیش از اعمال فشار حداکثری نیز کمتر تجربه شده بود. فعالان حوزه نفت معتقدند تداوم روند افزایشی صادرات، بیش از هر چیز مدیون تقاضای بالای چین و توسعه ناوگان نفتکشهاست و با استفاده از روشهایی، ایران توانسته مسیر صادرات را باز نگه دارد.
نفتهای شناور در آستانه فروش
در کنار صادرات رسمی، انبوهی از نفتخام ایران طی ماههای اخیر بهصورت ذخایر شناور در نزدیکی آبهای مالزی و سنگاپور نگهداری میشد. این ذخایر که حدود ۱۲۰ میلیون بشکه برآورد میشوند، اکنون در پی تعلیق تحریمهای ثانویه چین از سوی آمریکا، آماده عرضه به بازار هستند. این تصمیم سیاسی، ایران را در موقعیت طلایی فروش محمولههایی قرار داده است که مدتها بدون مشتری مانده بودند. با تخفیفهای قابلتوجه، این ذخایر اکنون شانس بیشتری برای ورود به پالایشگاههای چینی دارند؛ مسئلهای که میتواند درآمدهای نفتی ایران را در کوتاهمدت جهش دهد.
بر اساس گزارش اویل پرایس، پس از اقدام تجاوزکارانه آمریکا در حمله به تأسیسات هستهای ایران، رئیسجمهور آمریکا در شبکه اجتماعی «تروث سوشال» نوشت: چین اکنون میتواند به خرید نفت از ایران ادامه دهد. امیدواریم آنها مقدار زیادی نفت هم از آمریکا خریداری کنند. این سخنان رئیسجمهور آمریکا حاکی است این کشور در تحریمهای سختگیرانه علیه ایران با شکست مواجه شده است و از طرفی هم این سیگنال را به چین مخابره کرد که آمریکا میخواهد با شما همکاری کند و تمایلی به آسیب زدن به اقتصاد شما ندارد.
نگرانی در اردوگاه رقبای منطقهای
به گزارش نبضصنعت، روند افزایشی صادرات ایران و احتمال ورود ناگهانی نفت ذخیرهشده به بازار، زنگ هشدار را برای تولیدکنندگان بزرگ نفت در منطقه به صدا درآورده است. عربستان سعودی که همواره یکی از مدعیان اصلی در بازار انرژی آسیا بوده، اکنون با خطر از دست دادن بخشی از سهم خود در بازار چین مواجه است. روسیه نیز که پس از تحریمهای غرب بهشدت به صادرات انرژی به آسیا وابسته شده، از رقابت فزاینده با نفت ارزان ایران آسیبپذیر خواهد بود. قیمتگذاری تهاجمی ایران، با تخفیفهایی فراتر از استاندارد بازار، میتواند موازنه صادرات نفت به شرق آسیا را به ضرر مسکو تغییر دهد.
پیامدهای پنهان برای دلالان نفتی
در این میان، شبکههای واسطهای فعال در تجارت نفت ایران که در سالهای اخیر از تحریمها سود قابلتوجهی به دست آوردهاند، اکنون با تهدید کاهش سودآوری مواجهند. حذف واسطهها بهواسطه روابط مستقیم میان ایران و پالایشگاههای مستقل چینی، میتواند حاشیه سود این شبکهها را کاهش دهد.
این تغییرات همچنین ساختار تجارت غیررسمی نفت را دستخوش تحول کرده و ممکن است به بازتوزیع نقشها در زنجیره تأمین منجر شود؛ پدیدهای که در آینده میتواند پیامدهای اقتصادی و سیاسی گستردهای به همراه داشته باشد. در شرایطی که ایران با تخفیفهای قابلتوجه، صادرات نفت به چین را افزایش داده است، پالایشگاههای مستقل چینی نیز با فرصتهای بیشتری برای تأمین نفت ارزان مواجه شدهاند.
این پالایشگاهها که بخش عمده نفت ایران را خریداری میکنند، اکنون با کاهش فشارهای ناشی از تحریم، مسیر سادهتری برای واردات در پیش دارند. افزایش ظرفیت پالایشی در مناطق صنعتی چین، بهویژه در شاندونگ و دالیان نیز همراستا با سیاست واردات نفت ارزان از ایران حرکت و به تقویت موقعیت پکن در بازار انرژی کمک کرده است.»
روزنامه وطن امروز در صفحه نخست امروز خود تیتر «عملیات نابخردانه!» را برگزید و نوشت: «اقدام آمریکا در اجرای عملیات چکش نیمهشب که تلاشی برای آسیب به زیرساختهای هستهای ایران بود؛ اقدامی است که در میان اندیشکدهها و رسانههای بینالمللی، به عنوان یک عملیات بیحاصل و نابخردانه سرزنش میشود. متنها و تحلیلهای متعددی درباره بیفایده بودن این اقدام منتشر شده است. یکی از این متنهای مهم و قابل توجه، متنی است که در اندیشکده مهم و اثرگذار کارنگی منتشر شد و نویسنده آن نیز «نیکول گراجوفسکی» یکی از مهمترین افراد برنامه ایران این اندیشکده بود. این متن تصریح میکند به رغم آنکه این عملیات، از نظر نظامی مهم و پیچیده بود: «با این حال، ارزیابیهای اولیه اطلاعاتی نشان میدهد میزان تخریب ممکن است کمتر از آن چیزی بوده باشد که کاخ سفید تحت عنوان «نابودی کامل» اعلام کرده است» بنابراین پرسش مهم این است: چرا نباید این عملیات را از نظر دستیابی به اهداف، موفق اعلام کرد؟
گراجوفسکی تصریح میکند میان آسیب به زیرساخت و از بین بردن برنامه، تفاوت چشمگیری وجود دارد: «محدودیت [و اشکال] بنیادین این حملات در تفاوت میان تخریب زیرساخت و از بین بردن قابلیت نهفته است. اقدام نظامی میتواند تجهیزات و تأسیسات را نابود کند اما نمیتواند دانش، مواد پخششده در مکانهای مختلف یا انگیزههای راهبردی توسعه برنامه هستهای را حذف کند. گزارشها حاکی از آن است ایران پیش از حملات، بخشی از حساسترین مواد خود را منتقل کرده بود؛ امری که نشان میدهد هسته اصلی برنامه غنیسازی احتمالاً از آسیب جدی در امان مانده است. همچنین پناهگاههای سالممانده میتواند بستری را برای بازسازی مجدد برنامه فراهم آورد». به باور او، در حالی که ایران اراده سیاسی برای پایان دادن به برنامه هستهای خود ندارد و از سوی دیگر، ظرفیت دیپلماسی برای بازگرداندن محدودیتها بر برنامه هستهای ایران عملاً در حال از بین رفتن است، «اثرگذاری تاکتیکی این حمله صرفاً به یک توقف موقت منتهی خواهد شد».
گزارش به بررسی عکسهای ماهوارهای از تخریبها میپردازد و ضمن بررسی برخی آسیبها تلاش میکند به این پرسش پاسخ دهد: چرا تخریب فیزیکی زیرساختها، مانع مهمی برای توسعه برنامه هستهای ایران نیست: «تخریب فیزیکی زیرساختهای هستهای ایران ممکن است مانعی فوری [برای ایران] ایجاد کند اما خطر را به طور کامل از بین نمیبرد. نکته مهم این است که بازرسان آژانس بینالمللی انرژی اتمی تنها چند روز پیش از آغاز حملات اسرائیل در ۲۳ خرداد موجودی مواد هستهای ایران را تأیید کرده بودند؛ مسألهای که احتمال انتقال پیشدستانه ذخایر کلیدی اورانیوم با غنای بالا از سایتهای اعلامشده به مکانهای نامعلوم را تقویت میکند. تصاویر ماهوارهای مربوط به ۲۹ و ۳۰ خرداد نشاندهنده حضور کامیونهای حمل نخاله و بولدوزرها در نزدیکی ورودی تونلهای سایت فردو است». بنابراین یکی از نخستین عوامل بیاثر بودن این عملیات، جابهجایی مواد غنیشده ایران از تأسیسات فعلی به مکانی نامعلوم برآورد میشود. بخش مهم دیگر این گزارش، تمرکز بر وجه بازسازی ایران است. گزارش بر آن است ایران با وجود مواد غنیشده، به آسانی میتواند مسیر توسعه برنامه هستهایاش را از سر بگیرد: «زیرساخت هستهای ایران، با وجود خسارات واردشده، در ابعاد مختلف همچنان پتانسیل بالایی برای بازسازی دارد. اگر ایران واقعاً موفق به انتقال ذخایر اورانیوم ۶۰ درصد خود شده باشد، این مواد همچنان قابلیت بالقوه در مسیر توسعه برنامه هستهای را دارد».
بخش بسیار مهمتر این گزارش آن است که گراجوفسکی تصریح میکند بهرغم آنکه این حملات، صرفنظر از هزینههای مادی، بر زمانبندی توسعه برنامه هستهای ایران اثر گذاشت اما به دلیل اراده سیاسی بر ادامه برنامه هستهای، دانش بومی و زنجیره تأمین پایدار، عملاً نابودی برنامه هستهای ایران بیمعنی است: «ظرفیت بلندمدت ایران برای بازسازی برنامه هستهایاش، با وجود آسیبهای سنگین واردشده اساساً دستنخورده باقی مانده است. حملات اخیر نتوانست عناصر اصلی و ریشهای را که طی بیش از ۲ دهه مسیر هستهای ایران را ممکن کرده، از میان بردارد. این عناصر شامل یک زیرساخت گسترده و پراکنده، نیروی انسانی فنی و آموزشدیده، زنجیره تأمین داخلی نسبتاً کامل و از همه مهمتر، اراده سیاسی پایدار و انعطافناپذیر نظام برای تداوم این مسیر است. همین مجموعه عوامل موجب شده با وجود محدودیتهای فنی و عملیاتی کنونی، چشمانداز بازسازی برنامه هستهای ایران همچنان کاملاً محتمل و از نظر راهبردی قابل دستیابی باقی بماند». بخش مهم دیگر در فرآیند بازسازی هستهای ایران، اشاره به اراده سیاسی ایران برای ادامه توسعه برنامه هستهای است.
نویسنده گزارش، این امر را دلیلی بر عدم نابودی میگیرد و مینویسد: «عزم ایران برای ادامه برنامه هستهایاش، بار دیگر از سوی مقامات فعلی و سابق مورد تأکید قرار گرفت. این اظهارات نشاندهنده یک اجماع راهبردی گستردهتر است که اگرچه زیرساختهای فیزیکی ممکن است آسیبپذیر باشد اما نیت ایران برای حفظ و در صورت لزوم بازسازی برنامه هستهای، دچار تزلزل نشده است».
بخش بسیار مهم تمام گزارشهایی که از تبعات حمله آمریکا به برنامه هستهای ایران نوشته میشود، اشتراک در نگرانی از قطع دسترسی جاسوسی آژانس است. تمام متنهایی که این روزها به ارزیابی تبعات حمله آمریکا به برنامه هستهای ایران میپردازد، از کور شدن ابزار جاسوسی غرب در ایران یعنی آژانس دلنگرانند. این گزارش مینویسد: «فروپاشی نظارت آژانس، شاید مهمترین پیامد بلندمدت عملیاتهای مشترک آمریکا و اسرائیل باشد.
ایران پیش از این نیز نشانههایی از کاهش همکاری با آژانس نشان داده و آژانس را متهم کرده بود با ارائه اطلاعات به طرفهای خارجی، زمینهساز حملات اخیر شده است. به عنوان نمونه، رئیس سازمان انرژی اتمی ایران هشدار داد اگر آژانس حملات آمریکا و اسرائیل را محکوم نکند، خود آژانس و مدیرکل آن «با تبعات مستقیم تصمیمات ما روبهرو خواهند شد». در واقع، آژانس این حملات را محکوم کرده بود اما نه به شکلی که مورد رضایت مقامات ایرانی قرار گیرد. نتیجه آن شد ایران، این نهاد بیطرف سازمان ملل را به مثابه بازیگری همدست در حملات به تأسیسات هستهای خود معرفی کرد. در نبود نظارت آژانس، ایران فضای عملیاتی بیشتری برای بازسازی پنهان به دست میآورد، در حالی که جامعه جهانی امکان نظارت مؤثر بر فعالیتهای هستهای تهران را از دست میدهد. در شرایطی که مواد هستهای ایران در مکانهای متفرق نگهداری میشود و بسیاری از تأسیسات آسیب دیده و پیچیدگیهای راستیآزمایی بیش از هر زمان دیگری افزایش یافته است، دسترسی آژانس نهتنها گسترش نیافته، بلکه عملاً قطع شده است.»
روزنامه شرق در صفحه نخست امروز خود تیتر «سکوت جولانی درباره جولان» را برگزید و نوشت: «احتمالا حالا دیگر دوستان نزدیک احمد الشرع، مشهور به ابومحمد جولانی هم دیگر نمیدانند او چه کسی است و چطور در فرصتی کوتاه از آن مرد تندخوی تندوتیز و تندرو به فردی تبدیل شده که آغوشش را برای غرب و اسرائیل باز کرده است. او پس از آنکه ریاست دولت انتقالی در دمشق را به دست گرفت، همزمان با بهبود روابط با کشورهای عربی و ترکیه، از غربیها هم استقبال کرد. سوریه از سال ۲۰۰۴ و زمانی که بشار اسد بسیار جوان و تازهکار بود، تحت تحریم ایالات متحده قرار گرفت و این تحریمها و فشارها پس از وقوع جنگ داخلی در این کشور، شدت بیشتری پیدا کرد. اما پس از آنکه ترامپ و جولانی در ماه می دیداری با یکدیگر داشتند و ترامپ گذشته احمد الشرع را قوی توصیف کرد، دو کشور با سرعتی مثالزدنی به ترمیم روابط دست زدند. ابتدا رئیسجمهور ایالات متحده اعلام کرد تحریمها علیه سوریه را برمیدارد و بعد روز دوشنبه این هفته فرمان اجرایی را برای لغو تحریمها امضا کرد.
وبسایت آکسیوس همزمان با اعلام خبر تعلیق تحریمها از سوی مقاماتی در اسرائیل و آمریکا که نامشان مشخص نیست، مدعی شد دونالد ترامپ مذاکرات مقدماتی برای دستیابی به توافق امنیتی احتمالی را آغاز کرده است. طبق آنچه آکسیوس نوشته، البته هدف از این مذاکرات اولیه، عادیسازی روابط دمشق و تلآویو نیست و موضوع اصلی کاهش تنشها و تضمین امنیت مرزهاست. البته رئیسجمهور آمریکا و مقامات اسرائیلی انتظار دارند این گفتوگوها در نهایت به توافق صلحی کامل و عادیسازی روابط برسد. درعینحال، طبق گزارش آکسیوس، اسرائیل از اینکه ترامپ همه تحریمها را درمورد سوریه لغو کرده چندان راضی نیست و ترجیح میداده بخشی از این تحریمها بهعنوان ابزار فشار برای گفتوگوها در دست واشنگتن باشد. به هر حال، مقامات اسرائیلی ترجیح میدهند قبل از هر چیز توافقنامههای پیشین بهروز شوند و بعد مذاکرات گستردهتری با سوریها شکل بگیرد و بابت آن چندان هم عجله ندارند.
درواقع برای اسرائیلیها مهم است که توافقنامه ۱۹۷۴ میان آنها با سوریه بهروزرسانی شود. این توافقنامه پس از جنگ سال ۱۹۷۳ با حمایت ایالات متحده و سازمان ملل امضا شد. جنگ یوم کیپور با هدف بازپسگیری بلندیهای جولان شکل گرفت. این منطقه در سال ۱۹۶۷ توسط اسرائیل اشغال شده بود. طبق توافق سال ۱۹۷۴ یک منطقه حائل در بلندیهای جولان ایجاد شد که تحت نظارت نیروهای صلح سازمان ملل قرار گرفت. همین حالا هم این نیروها در بلندیهای جولان حضور داشته و دستکم تا شش ماه دیگر همانجا خواهند ماند. با وجود اینکه در توافق یوم کیپور خطوط آتشبس مشخص شد که نیروهای سوری و اسرائیلی را ملزم به عقبنشینی تا آن خط میکرد، بخش عمده جولان کماکان در اشغال اسرائیل باقی ماند. توافقنامه ۱۹۷۴ در طول دههها با وجود بالا و پایینهای خود تا حدودی مورد وثوق قرار میگرفت. بااینحال، سوریها ازجمله احمد الشرع، با اشغال بلندیهای جولان کنار نیامدند. از سال ۲۰۲۴ و سقوط حکومت بشار اسد، تلآویو اعلام کرد که توافقنامه قبلی دیگر معتبر نیست و به آن پایبند نخواهد بود و از آن پس از منطقه عازل در جولان عبور کرد. منطقه عازل بهعنوان یک منطقه غیرنظامی شناخته میشود که در آن حضور نیروهای نظامی اسرائیل یا سوریه مگر در شرایطی ویژه ممنوع بود.
از سوی دیگر، از زمان خروج اسد از دمشق، اسرائیل به طور مداوم مناطقی از سوریه را بمباران کرده است. آنها درواقع جنگی تمامعیار علیه زیرساختهای سوریه، بهویژه زیرساختهای نظامیاش راه انداختهاند و حاکمیت این کشور را بر سر دروزیها تهدید میکنند. با وجود این حملات در ماههای گذشته، مقامات سوری اقدام به مذاکرات غیرمستقیم با اسرائیلیها کردهاند. احمد الشرع در سفری که به پاریس داشت، به مکرون گفت گفتوگوهای غیرمستقیم با کمک میانجیها در جریان بوده و هدف این است که اوضاع آرام و از تشدید بحران جلوگیری شود.
براساس آنچه الاخبار نوشته، شروط سوریه برای دستیابی به توافق صلح با اسرائیل اول از همه شامل این است که رژیم صهیونیستی نظام احمد الشرع را به رسمیت بشناسد. دوم، رژیم صهیونیستی از سرزمینهایی که ماه دسامبر اشغال کرده، عقبنشینی کند و سوم، حملات رژیم صهیونیستی به خاک سوریه متوقف شود. از آنجایی که در این شروط درز دادهشده اشارهای به مسئله بلندیهای جولان نشده است، برخی رسانهها و مفسران میگویند احمد الشرع بلندیهای جولان را به اسرائیل تقدیم کرده است. چه ماجرای چشمپوشی بر حاکمیت سوریه بر جولان درست باشد و چه نباشد، به نظر میرسد جولانی باز هم در چرخشی عجیب تصمیم گرفته همه را غافلگیر کند. دولت انتقالی در دمشق هر کاری را برای دریافت توجه غرب و کمکهای آنها انجام میدهد و در این مسیر ابایی از اینکه از بلندیهای جولان دست بکشد یا رسماً اعلام کند که با اسرائیلیها بر سر رسیدن به یک تفاهم چانه میزند، ندارد.»
روزنامه دنیای اقتصاد در صفحه نخست امروز خود تیتر «نتانیاهو دشمن صلح است» را برگزید و نوشت: «جنگ تمام شده است! اما ظاهراً اینطور نیست. آتشبس شفاهی توافقشده ایران و اسرائیل میتواند هر لحظه از میان برود. در واشنگتن، رئیسجمهوری که حماقتش تنها با غرورش برابری میکند، در مورد صلح یاوهگویی میکند. در همین حال، صدها غیرنظامی کشته و هزاران نفر زخمی شدهاند. جنگ تمام شده است! اما فقط سادهلوحان معتقدند که بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل و جنگطلب اصلی، دیگر نمیجنگد. حتی اگر ادعای دونالد ترامپ درست باشد و تأسیسات هستهای ایران بهشدت آسیبدیده باشد، دانش هستهای و ذخایر اورانیوم غنیشده دستنیافتنی ایران اینگونه نشده است. از سوی دیگر، ترامپ مردی است که میتواند قبل از اینکه حتی صبحانه بخورد، سه بار نظرش را عوض کند.
چه کسی واقعاً باور دارد که نتانیاهو بهراحتی از جنگ دست بکشد؟ طبق گزارشها، نتانیاهو اکنون در حال سبک سنگین کردن احتمال انتخابات زودهنگام است. شاید او امیدوار است که جنگش با ایران، شکستهایش در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ و رها کردن گروگانهای تحت اسارت حماس را پنهان کند.
در اینجا یک الگو وجود دارد. از ماه مارس، زمانی که نتانیاهو به طور یکجانبه آتشبس غزه را نقض کرد، او به دنبال مطیع کردن این سرزمین بوده است. غیرنظامیان فلسطینی در جنایات مکرر ارتش اسرائیل و شهرکنشینان در اطراف مراکز غذایی غزه و در شهرهای کرانه باختری به ضرب گلوله کشته شدهاند. در مکانهایی مانند رفح، تقریباً هر روز «یکشنبه خونین» اتفاق میافتد. در لبنان و سوریه، اسرائیل با مصونیت از مجازات بمب پرتاب کرده است. آسیاب نظامی نتانیاهو هرگز متوقف نمیشود. چرا تصور کنیم که او در مورد ایران کوتاه بیاید؟
اکثر مردم از «جنگهای ابدی» که نمونه بارز آنها درگیریهای غمانگیز و چندساله غرب در افغانستان و عراق است، ابراز انزجار میکنند. نتانیاهو اینطور نیست. صلح دشمن اوست. جنگ ابدی او را در قدرت، در کانون توجه و دور از زندان نگه میدارد. او ادامه جنگ را فرصتی برای افزایش حمایت داخلی و غلبه بر مخالفان خود میداند. خشونت بیپایان برای دموکراسی، قانونی بودن و حکومتداری خوب کشنده است و در این مورد، آمریکاییها نیز باید نگران باشند: ریاستجمهوری ترامپ در مسیر مشابهی قرار دارد، با این تفاوت که جنگ ابدی او علیه «دشمن داخلی» است. آنچه نتانیاهو در مورد ایران میخواهد همان چیزی است که قدرتهای امپریالیستی همیشه میخواهند: یک کشور همواره ضعیف و تجزیهشده که هیچ چالشی برای منافع استراتژیک اسرائیل ایجاد نمیکند و میتواند بهدلخواه مجازات شود. با دنبال کردن حملات سایبری مخفیانه، خرابکاری و ترور، اسرائیل به دنبال آن است که ایران برای مدت نامحدودی تحت کنترل باشد یا حداقل نتانیاهو ممکن است اینطور محاسبه کند.
ایران بر اساس یک دروغ مورد حمله قرار گرفت (نه اطلاعات آمریکا و نه سازمان ملل ادعای نتانیاهو مبنی بر تسلیحاتی شدن ایران را تأیید نکردند) و دولتهای اروپایی بمباران را محکوم نکردند. این حقایق فقط بیاعتمادی به غرب را تشدید میکند. ایران خواهان لغو تحریمهای آمریکاست و ممکن است با مذاکره در مورد این موضوع موافقت کند، اما با توقف فعالیتهای هستهای آینده خود موافقت نخواهد کرد. این کشور همکاری با بازرسان آژانس بینالمللی انرژی اتمی را به حالت تعلیق درآورده است. تهران ممکن است به مرور زمان درگیری نامتقارن را از سر بگیرد و جنگهای نیابتی منطقهای را احیا کند.
جنگ برای ترامپ هم تمام نشده است (هرچند، ممکن است او توهم داشتن جایزه صلح نوبل را داشته اما این توهم به پایان رسیده است). او، مانند اوکراین و غزه، نشان داده است که مداخلات عجولانه، بدون فکر و ناآگاهانهاش فقط جهان را خطرناکتر میکند. او در صورت شعلهور شدن دوباره جنگ، کنار کشیدن را برای ایالات متحده دشوارتر کرده است. حمله مخفیانه او به ایران (یادآور پرل هاربر) منشور سازمان ملل را نقض کرد و به کشورهای سرکش کمک خواهد کرد تا تجاوز غیرقانونی را توجیه کنند. ترامپ با ادامه کمک و تشویق نتانیاهو، یک جنایتکار جنگی، خود را در معرض پیگرد قانونی توسط دادگاه کیفری بینالمللی قرار میدهد.
ترامپ دیپلماسی چندجانبه را به باد انتقاد گرفته، متحدان اروپایی را به حاشیه رانده و به آنها توهین کرده، به فرستادگان تازهکار تکیه کرده و توصیههای کارشناسان را رد کرده است. بیاعتمادی آشکار و خودخواهی هولناک او، همگی دلایل دیگری هستند که چرا نمیتوان روی ایالات متحده حساب کرد. جنگ در سراسر خاورمیانه بهسختی متوقف شده است. ترامپ شانسی برای شکوه آنی داشت اما آن را از دست داد. این جنگ بیهوده و بیمعنی هیچ دستاورد مثبتی نداشت. بهندرت پیش میآید که نیروی قهریه به اهداف مسالمتآمیز دست یابد. نیروی قهریه معمولاً مشکلات موجود را تشدید میکند و این همان چیزی است که اینجا اتفاق افتاده است. این پیرمرد عصبانی کی سر عقل میآید؟ احتمالاً هرگز، مگر اینکه و تا زمانی که دموکراتها شجاعت به خرج دهند و در مقابل او بایستند.»
نظر شما