به گزارش خبرگزاری ایمنا، در هر نبردی دو روایت شکل میگیرد: یکی آنچه در میدان جنگ اتفاق میافتد و دیگری آنچه در حافظه تاریخی ثبت میشود. آنچه که باقی میماند، نسلها و مسیر آینده را تحت تأثیر میدهد روایت دوم است. در عاشورا، اگر صرفاً به واقعه نگاه کنیم، امام حسین (ع) با گروهی اندک در برابر لشکری عظیم قرار گرفت، به شهادت رسید و خاندانش به اسارت رفتند؛ نتیجه ظاهری، چیزی جز شکست نیست. اما هیچکس عاشورا را شکست نمیداند و امام حسین را بازنده میدان نمینامد. برعکس، عاشورا امروز، پس از قرنها زندهترین و الهامبخشترین مکتب عزت و آزادگی است. چگونه چنین چیزی ممکن شده؟ پاسخ، در قدرت روایت نهفته است.
روایت، واقعه را از بند زمان و مکان آزاد و به یک حقیقت زنده و جاری تبدیل میکند؛ عاشورا نیز اگر صرفاً در قالب یک رخداد نظامی باقی میماند، به یک مکتب انسانی و تمدنی تبدیل نمیشد. آنچه عاشورا را فراتر از زمان برد و آن را از یک فاجعه به یک قله معنوی تبدیل کرد، روایتی بود که از پسِ ظهر عاشورا آغاز شد؛ روایتی که نه با ترس و ضعف، بلکه با عزت و حماسه آغاز شد. راوی این روایت، زنی بود که ایستاد تا حق بماند.
حضرت زینب، در حالیکه مصائب و بار اسارت را بر دوش داشت، به قلب پروژه تحقیر و ترس یزیدیان حمله کرد؛ دشمن آمده بود تا اسرا را نماد شکست جلوه دهد و ترس را در دلها تثبیت کند، اما زینب با زبان بلیغ خود روایت پیروزی را آغاز کرد. او نشان داد که روایت فقط بازگویی حادثه نیست، بلکه ساختن افق و معنا، تبدیل مصیبت به مکتب و عبور از ظاهر شکست برای رسیدن به معنای پیروزی است.
اگر امروز میلیونها انسان در سراسر جهان، هر سال با اشتیاق و شوق به سوگ امام حسین مینشینند، اگر از دل روضهها حرکتی اجتماعی و اخلاقی زاده میشود، اگر عاشورا به منبع الهام مقاومت و ایستادگی تبدیل شده، اینها به واسطه روایتی است که شکست را زیبایی نامید.
بنابراین، درک نقش روایت در تاریخسازی و تربیت نسلها، مقدمهای ضروری برای فهم عاشوراست؛ بهویژه در زمانهای که رسانهها ابزار روایتسازیاند، بازخوانی روایت حضرت زینب، نه صرفاً امری تاریخی، بلکه ضرورتی راهبردی است. بر این اساس در گفتوگو با حجتالاسلام محمدامین نخعی، طلبه سطح خارج فقه حوزه علمیه، عضو میز تعلیم و تربیت مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی و فرهنگستان علوم اسلامی به بررسی راز پیروزی عاشورا را از دریچه روایت فتح حضرت زینب میپردازیم که مشروح آن را در ادامه میخوانید.
ایمنا: نقش زنان در مقاطع مختلف تاریخی چگونه بوده است؟
نخعی: در مقاطع حساس تاریخی همیشه یک زن به داد جبهه توحید میرسد؛ کسی که زمانی که کار گره میخورد، نجاتدهنده است یک زن بوده است.
ایمنا: در مواجهه با مقاطع حساس تاریخی، چرا بار نجات و تداوم جبهه حق اغلب بر دوش زنان قرار میگیرد؟ آیا میتوان آن را نوعی رهبری روایی در لحظات بنبست تاریخی دانست؟ اگر بخواهم سیر این ماجرا را به صورت تاریخی بگوییم چگونه است؟
نخعی: بله. همسر حضرت نوح در زمان پیامبری ایشان نقش مهمی داشت، حضرت هاجر در زمان حضرت ابراهیم نقش داشت؛ اصلاً بار تحقق بنیاسماعیل در مکه روی دوش حضرت هاجر است؛ آنجا لازم است حضرت ابراهیم کسی را داشته باشد که نسل پیغمبر رسول الله به دور از سر و صداهای آن زمان آغاز شود. هاجر تنها و بدون هیچکس با حضرت اسماعیل عهدهدار این مسئولیت میشود. هاجر قبلاً در شام با شرایط خوبی زندگی میکرده، اما ابراهیم او را تنها در بیابان میگذارد و هاجر اعتراضی به خدا نمیکند و نمیگوید مگر من چه گناهی کرده بودم؟ او با صلابت بر مسئولیتی که دارد ایستادگی میکند؛ همه کسانی که حج میروند یکی از کارهایی که باید انجام دهند این است که بین صفا و مروه هروله کنند، چرا؟ زیرا همه تاریخ باید بیایند لحظهای که دل هاجر شکست را تجربه کنند، همه باید به احترام هاجر این عمل را انجام دهند. تا قیامت هرکسی برود حج باید این کار را انجام دهد. این یعنی اقدام هاجر برای خدا اهمیت دارد.
در ماجرای حضرت موسی مهمترین شخصی که نقش دارد خود حضرت موسی نیست بلکه زنی است بهنام آسیه. این مسئله را قرآن نیز تصریح میکند. او الگوی همه مؤمنان تاریخ میشود و در یک موقعیت حساس جان ولی خدا را نجات میدهد، نقش تربیتی او را بر عهده میگیرد و شبکه گسترده از مؤمنان را در مصر ایجاد میکند.
در نقاط حساس کانونی تاریخ، وقتی کار گره میخورد یک زن است که به داد دیگران میرسد و نجات میدهد
در زمان حضرت عیسی، وجود ایشان، پیروزیها و تمام اتفاقات با حضور یک زن میافتد که آن زن حضرت مریم است. اصلاً حضرت عیسی پدری ندارد، بر این اساس حضرت مریم نیز الگویی برای تاریخ میشود.
در زمان حضرت محمد (ص) اگر حضرت خدیجه نبود در آن موقعیت سخت در مکه، اصلاً اسلام میتوانست گسترش پیدا کند؟ در کنار حضرت خدیجه، آمنه بنت وهب مادر پیغمبر حضور دارد؛ وقتی پیامبر به دنیا آمد در معرض ترور یهودیان بود. سربازان ترور یهود به دنبال او میگشتند، از آن لحظه به بعد خانواده پیغمبر به دنبال دایهای میگردند که پیغمبر را به دست او بسپارند تا در امان باشد. آیا چندین سال تحمل دوری و جدایی یک مادر از فرزندش راحت است؟ قطعاً نه. اما آمنه بنت وهب این وظیفه را بر عهده میگیرد. جلوتر میآییم و به حضرت زهرا (س) میرسیم، اساس دین و تشیع بر دوش حضرت زهرا (س) است. این روایتها را بسیار مختصر گفتم؛ بنابراین در نقاط حساس کانونی تاریخ وقتی کار گره میخورد یک زن است که به داد میرسد و نجات میدهد.
ایمنا: اگر در هر مقطع از تاریخ، مانند عصر حضرت ابراهیم، موسی، عیسی و پیامبر اسلام، زنانی چون هاجر، آسیه، مریم و خدیجه نقشی تعیینکننده داشتند، چه مؤلفه مشترکی آنان را به بازیگران محوری در تحولات توحیدی تبدیل کرده است؟
نخعی: حدیثی از امام صادق (ع) میگوید: عقولهن فی جمالهن؛ برخی این جمله را به اشتباه متوجه شدهاند و گفتهاند زنان احساسی هستند و عقل ندارند! در حالیکه منظور این روایت این است که یک زن با دارا بودن عنصر احساسات و عواطف میتواند موضوعات سخت و خشک را بهتر توضیح دهد، این حدیث یعنی زنان اساساً از نظر شخصیتی قدرت روایت بهتر و بالاتری نسبت به مردان دارند. زنان احساسات قویتری دارند و میتوانند عواطف را در داستان بهتر بازگو کنند، از طرفی جزئینگرتر هستند و این جزئیات در روایت اهمیت دارد. بنابراین زنان راویان مهمتری برای اتفاقات و حوادث هستند. حال این موضوع را هم ما میدانیم، هم دشمن.
ایمنا: از منظر دشمن، چرا ایجاد ترس در زنان حیاتی است؟ بهبیان دیگر، چرا نهادینهسازی ترس از مسیر زنان برای ساختار قدرت تهدید تلقی میشود و چگونه این مسئله در کربلا پیگیری شد؟
پروژه دشمن بعد از ظهر عاشورا، توسعه ترس در دل زنان و تبدیل کردن آنها به سوژه تحقیر است. یعنی دشمن میگوید اول میترسانیم، سپس تحقیر میکنیم تا در نهایت آنها روایت شکست منتشر کنند
نخعی: در ماجرای کربلا پیش از حضور امام حسین (ع، دشمن تصور میکند که اولین گروهی که از ترس و رعب متأثر میشود، زنان هستند، بر این اساس با پمپاژ وحشت و ترس تلاش میکنند بذر ترس و وحشت را در دل زنان بکارند. اگر موفق شوند که در دل زنان لشکر ترس بیندازند، با توجه به قدرت روایت زنان، میتوانند این ترس را در جامعه نهادینه کنند. بیش از هفت تا هشت هزار نفر با مسلم بن عقیل بیعت میکنند اما این زیاد از طریق فضای تبلیغاتی روی زنان تأثیر میگذارد و آنها را میترساند. در نهایت زنان با بازتولید آن ترس، مردان را از عرصه مبارزه با دشمن خارج میکنند.
در روز عاشورا نیز دشمن میخواست با فجایعی که رقم زد، در دل زنان کربلا ترس و وحشت بیندازد، تا از این طریق ترس را در دل طرفداران اهل بیت نهادینه کند. همه هدف کربلا پس از شهادت امام حسین (ع) این است که حضرت زینب (س) بشکند. مگر حضرت زینب چقدر توان دارد که مصائب آن روز را به دوش بکشد؟ اگر حضرت زینب بشکند، به دنبال او بقیه زنان نیز سست میشوند. پروژه دشمن بعد از ظهر عاشورا، توسعه ترس در دل زنان و تبدیل کردن آنها به سوژه تحقیر است. یعنی دشمن میگوید اول میترسانیم، سپس تحقیر میکنیم تا در نهایت آنها روایت شکست منتشر کنند.
ایمنا: گفتید پروژه دشمن ترس، تحقیر و سپس روایت شکست بود، حضرت زینب (س) با چه سازوکارهایی این چرخه را شکست و جریان روایت را به سمت حماسه و عزت تغییر داد؟
نخعی: در ابتدا کاروان زنان و اسیران را به کوفه میبرند و میگویند خوارج را آوردهایم. حضرت زینب شخصیتی است که وقتی به طور مثال میخواست به زیارت قبر پیامبر برود با تشریفات و افراد میرفت؛ کسی ایشان را روی شتر بدون محمل و حجاب ندیده بود؛ بنابراین زمانی که مردم به استقبال خوارج در کوفه آمدند اصلاً نمیدانستند اینها چه کسانی هستند. حال ما با شخصیت حضرت زینب مواجه هستیم که در تمام عمرش شریف و محترم زندگی کرده و هیچ وقت در چنین شرایطی قرار نگرفته است؛ دشمن میخواست نگاههای مردم و هلهله آنها منجر به تحقیر بیشتر حضرت زینب و زنان دیگر شود، اما چه اتفاقی رقم میخورد؟
بلافاصله حضرت زینب رو به مردم میکند و با صلابت و استواری میگوید: «ای مردم ساکت باشید.» مردم در اطراف میدان تعجب میکنند چراکه صدای حضرت شبیه امیرالمومنین بود؛ حضرت زینب در اینجا سخنرانی شنیدنی و حماسی کرده است، کلمات را بهگونهای چیده که روایتی از خود و ماجرای کربلا ارائه دهد که انسان تعجب میکند. به تأسی از حضرت زینب، حضرت سکینه و زنان دیگر صحبت میکنند و هرکدام متنی حماسی، ادبی و احساسی میگویند؛ رسیدن به چنین متنی با فصاحت و بلاغت در آن شرایط واقعاً دشوار و سخت است؛ به طوری این کلمات بلیغ حضرت زینب در میدان کوفه اثر میگذارد که مردم همانجا زمزمه درباره مخالفت با بنیامیه شروع میشود.
بنابراین دشمن پروژه ترس و تحقیر را دنبال میکند؛ اما پروژه زنان اهل بیت، تولید حماسه و روایت شجاعانه است؛ این کاروان ۴۰ روز در راه هستند؛ یعنی سختیهای راه، گرما، اسارت، گرسنگی، اذیت و آزارهای سربازان دشمن را ۴۰ روز تحمل میکنند. در شام نیز اعلام میکنند خوارج را آوردهایم؛ عدهای از مردم شام دلشان برای این کاروان سوخت و برایشان مقداری نان آوردند؛ در همین لحظه حضرت زینب از این لحظه برای تولید شجاعت استفاده میکند و با صدای بلند میگوید: این غذا را نخورید چون برای شما حرام است. زنان شامی عصبانی شدند و گفتند: تو چه کسی هستی که چنین حرفی میزنی؟ در این لحظه حضرت زینب با صلابت شروع به معرفی خود کرد و جلسه تحقیر زنان اهل بیت به روضه برای اباعبدالله الحسین در شام تبدیل شد. سپس حضرت سجاد (ع) آمد و روایتی از کربلا برای حضار آنجا گفت. بعد از این قضیه دیگر نیروهای بنیامیه مسیر اسیران را تغییر دادند و به سمت محله یهودیان شام بردند. سختترین صحنهها در آنجا اتفاق افتاد.
ایمنا: این روایت چطور در کاخ یزید صحنه را تغییر داد؟
بعد از طی کردن این مسیر به مجلس یزید میرسیم؛ وقتی کاروان وارد کاخ یزید میشود حضرت زینب علیرغم سختیهای مسیر و مصائبی که پشت سر گذاشته به طوری رفتار میکند که یزید میپرسد: «من هذه المتکبرة؟» یعنی این زنی که اینطور با صلابت و شکوه میآید کیست؟ به محض اینکه حضرت زینب به یزید رسید گفت: تو چه کسی هستی؟ یزید پاسخ داد: من خلیفه پیغمبر هستم. حضرت زینب محکم جواب داد: پیغمبر پدر تو بوده یا من؟ همچنین شروع به یک سخنرانی حماسی کرد، این در حالی بود که حضرت زینب در زنجیر و اسیر بود و به یزید گفت: تو اصلاً چه کسی هستی که میخواهی ما را تحقیر کنی؟ به خدا قسم ذکر ما از بین نخواهد رفت. یزید میخواست او را تحقیر کند، گفت: دیدی خداوند با برادرت چه کرد؟ حضرت زینب آن جمله طلایی تاریخی را فرمود: «ما رایت الا جمیلا» یعنی چیزی جز زیبایی ندیدم. کسی میتواند چنین جملهای بگوید که از درون خودش را استوار بداند، حضرت زینب در تمام این صحنهها هیچ علامتی از شکست یا ضعف نمیبینید، بهجای آن فقط صلابت، استواری و عزت به چشم میخورد.
در مقابل نوشتهاند عصر عاشورا امام سجاد میان پیکرهای مطهر شهدا از شدت مصیبت داشت جان میداد، حضرت زینب در این نقطه حساس آمد و گفت: ای فرزند برادرم، این اتفاق برای برادرم مکتوب و نوشتهشده بود؛ من لحظهای را میبینم که اینجا را به بارگاهی تبدیل میکنند و مردم به این زیارتگاه میآیند. نکته مهم این است که حضرت زینب علاوهبر مقابله با تحقیر و شکست، بر دوراندیشی تاکید کرد؛ حضرت زینب میگوید من لحظه حال را که تمام خانوادهام به شهادت رسیدهاند، نمیبینم بلکه پروژه خداوند را به صورت کلان نگاه میکنم. من لحظهای را میبینم که کربلا به میعادگاه عاشقان تبدیل میشود، این دوراندیشی حضرت زینب است که روایتی با افق بلند تولید میکند.
ایمنا: بعد از آن چه اتفاقی میافتد؟
وجود شجاعت، مقابله با تحقیر و حلق حماسه و بلندنظری و آیندهنگری، مشخصه اصلی روایت حضرت زینب بود
نخعی: در میان این جریانها حضرت زینب قطرهای اشک نمیریزد تا زمانی که به مدینه میرسند؛ آنجاست که در آغوش حضرت امالبنین میگرید. روایت فتح دیگر در این موقعیت توسط حضرت امالبنین رقم میخورد؛ تمام دار و ندار امالبنین را گرفتهاند و دیگر کسی برایش نمانده، اما او نیز مانند حضرت زینب شروع به روایتسازی میکند.
حضرت امالبنین از زنان بزرگ بنیهاشم و همسر امیرالمومنین بود، او روزها پس از واقعه در بقیع با وجود گرما و آفتاب سوزان چند سنگ قبر نمادین درست کرده بود و با بیانی روایی، عاطفی و حماسی درباره واقعه عاشورا سخن میگفت؛ افراد بسیاری از زنان و مردان گرفته به آنجا میآمدند و روایتهای او را میشنیدند. بنابراین روایت کربلا از زبان حضرت امالبنین به واسطه حضرت زینب رقم میخورد. شبها نیز در کوچه بنیهاشم به خانه اصحاب کربلا میرفت؛ امالبنین در واقعه کربلا نبود اما روایت فتح از کربلا ارائه میداد.
این نکته مهم است که حضرت امالبنین با الگوگیری از روایتگویی حضرت زینب، این اقدامات را انجام داد؛ وجود شجاعت، مقابله با تحقیر و حلق حماسه و بلندنظری و آیندهنگری، مشخصه اصلی روایت حضرت زینب بود.
گفتوگو از عارفه معینی خبرنگار ایمنا
نظر شما