۲۷ خرداد ۱۴۰۴ - ۰۹:۱۰
فرکانسِ فریب

فرکانس فریب، آنتن‌هایی است که به جای انتقال صدا، امواجی از تحریف و جنگ روانی به گوش مردم ایران می‌رسانند. رسانه‌هایی که نه پیام‌رسان که ماشین پروپاگاندا و روایت‌ساز دشمن‌اند و هر کلمه‌شان، نشانه‌ای از خیانت پنهان در جعبه صدای فارسی است.

به گزارش خبرگزاری ایمنا، در روزهایی که دود باروت از سواحل مدیترانه تا خلیج فارس گسترده شده و صدای آژیر و آژانس از هم قابل تفکیک نیست، یک جبهه دیگر هم آتش گرفته؛ اما این بار نه با موشک، بلکه با واژه. جبهه‌ای که تیرهایش از جنس «تیتر» است و خمپاره‌هایش، ترکیب‌بندی خبری.

رسانه‌هایی چون ایران‌اینترنشنال، بی‌بی‌سی فارسی و منوتو، در این نبرد نه پشت مردم ایستاده‌اند، نه کنار حقیقت. آن‌ها بیشتر شبیه توپ‌خانه عقیدتی رژیمی هستند که کودکان را در غزه به خاک و خون می‌کشد، اما با «دقت بالا» به تیترسازی می‌پردازند تا مبادا یک واژه اضافی، چهره صهیونیسم را خط بیندازد، وقتی صهیونیست‌ها به خاک ایران تجاوز کردند، اینترنشنال نوشت: «حمله اسرائیل به جمهوری اسلامی»، اما وقتی ایران پاسخ داد، تیتر شد: «حمله موشکی ایران به اسرائیل» در نگاه اول شاید تفاوت زیادی در کلمات نبینید، اما اینجا واژه‌ها هم مأموریت دارند، در تیتر اول، نام ایران غیب می‌شود تا مخاطب یادش برود این حمله به کشور بوده، نه تنها به یک نظام.

در تیتر دوم، ناگهان ایران پیدا می‌شود، اما نه به‌عنوان کشوری در حال دفاع، بلکه مهاجمی بی‌پروا. عملیات رسانه‌ای از جنس عملیات روانی است؛ نام ایران را زمانی می‌آورند که باید او را در افکار عمومی محکوم کنند و حذف می‌کنند وقتی باید تجاوز تل‌آویو را تطهیر کنند.

این بازی با واژه‌ها، ساده‌لوحانه نیست؛ حرفه‌ای و جهت‌دار است، رسانه‌هایی که بودجه‌شان از خزانه‌های سلطنت و استخبارات می‌رسد، به‌طور طبیعی نمی‌توانند روایت مظلوم را بگویند. آن‌ها مأمورند، معذور نیستند، جنگ روایت، این روزها کمتر از جنگ موشک نیست. و در این نبرد، برخی رسانه‌ها دقیقاً در همان سنگری شلیک می‌کنند که قاتلان کودکان فلسطینی در آن ایستاده‌اند. شاید اگر کمی در «بی‌بی‌سی» دقت کنیم، بفهمیم که بی بی‌صدا نیست، بلکه تنها انتخاب کرده صدای چه‌کسی باشد.

دست در جیب بی‌بی… و چشم به فرمان تل‌آویو

این روزها «استقلال رسانه» بیشتر به شوخی شبیه است؛ به‌ویژه وقتی ردپای بودجه از لندن تا تل‌آویو کشیده شده باشد. بی‌بی‌سی فارسی، برخلاف نامش، فارسی‌زبان است، اما فارسی دل نیست، زیرمجموعه‌ای از سرویس جهانی بی‌بی‌سی است که جیبش را وزارت خارجه بریتانیا پر می‌کند، همان وزارتخانه‌ای که سیاست‌هایش را نه با جوهر دیپلماتیک، که با جوهر نفت و منافع اسرائیل می‌نویسد.

معلوم است رسانه‌ای که جزئی از دستگاه دیپلماسی یک دولت است، قرار نیست وسط بازی، سوت بی‌طرفی بزند. وقتی پای منافع متحدان لندن وسط باشد، بی‌بی‌سی بیشتر شبیه دفتر روابط‌عمومی تل‌آویو عمل می‌کند تا رسانه‌ای برای فارسی‌زبانان.

اما شاه‌بیت ماجرا، اینترنشنال است؛ رسانه‌ای که یک روز از جیب ریاض تغذیه می‌کرد و حالا زمزمه‌هایی شنیده می‌شود که منبع جدیدش از تلاویو می‌آید، شاید از همان‌جا که رادارهای پدافند صهیونیستی برق را قطع می‌کنند، فرمان تیترها هم صادر می‌شود. سیاست خبری این شبکه چنان با منافع اسرائیل هم‌پوشان شده که گاهی شک می‌کنی، ا ینجا ایران‌اینترنشنال است یا اسرائیل‌اینترنال؟ طبیعی است که رسانه‌ای که از جیب دشمنان قسم‌خورده ایران ارتزاق می‌کند، در بزنگاه‌ها قرار نیست روایتگر حقیقت باشد؛ بلکه مجری سناریویی است که پیش‌تر در اتاق فکر سیا یا موساد تنظیم شده.

و اما منوتو؛ همان شبکه‌ای که با ظاهری پر زرق و برق، پشت قاب تلویزیون لبخند می‌زند، اما لبخندش بوی تحقیر می‌دهد. محتوایش را با موسیقی و رقص می‌پوشاند، اما در لایه‌های زیرین، تاریخ ایران را تحریف می‌کند، فرهنگ ایرانی را به سخره می‌گیرد و از سبک زندگی غربی، بت می‌سازد.

این شبکه هم بی‌ریشه نیست. پشت پرده‌اش خاندان پهلوی ایستاده‌اند؛ همان‌هایی که حالا برای بقای رسانه خود، گاه دست‌توسل به واشنگتن دراز می‌کنند و گاه نامه‌نگار تل‌آویو می‌شوند، رضا پهلوی، این روزها بیشتر شبیه ویزیتور نتانیاهو است تا «شاهزاده» اپوزیسیون و صدای منوتو هم بعد از قطع دلارهای آمریکا، ناگهان از فالش بودن جهان گفت! در این میدان، هر کس از جیب دشمن تغذیه می‌کند، طبیعی است که زبانش هم دشمنانه بچرخد. رسانه‌هایی که با دلارهای آلوده تغذیه می‌شوند، نه زبان مردم‌اند، نه گوش حقیقت؛ تنها آینه‌ای کج‌اند از تصویری جعلی که اتاق فرمانش هزاران کیلومتر دورتر است.

ماشین روشن است؛ راننده آن‌سوی مرز

در میدان نبرد امروز، گلوله‌ها تنها از لوله سلاح شلیک نمی‌شوند؛ برخی از لنز دوربین و خروجی میکروفن پرتاب می‌شوند. فراموش نکنیم که در روزگار جنگ، رسانه تنها ابزار اطلاع‌رسانی نیست؛ خود جنگ‌افزار است. و رسانه‌های فارسی‌زبان خارج‌نشین، درست همچون تانک‌های زرهی دشمن، در حال شخم‌زدن افکار عمومی‌اند.

وقتی مخاطب ایرانی حتی از سر عادت یا برای وقت‌گذرانی پای برنامه‌های این رسانه‌ها می‌نشیند، ناخودآگاه وارد محدوده آتش می‌شود؛ بمبارانی از تیتر، تصویر، تحلیل و روایت‌هایی که با دقت و خباثت طراحی شده‌اند تا تحقیر کنند، تفرقه بیندازند و امید را بکشند اینجا دیگر بحث «تحلیل سیاسی» نیست؛ اینجا پای عملیات روانی در میان است. رسانه‌هایی که حتی در چینش خبر هم، اولویت‌های کاخ سفید و تل‌آویو را منعکس می‌کنند. کشته‌های ارتش اسرائیل ناگهان «غیرنظامی» می‌شوند و از درون بولتن به بیرون پرتاب می‌شوند، با فونت درشت و رنگ قرمز. اما کودکان شهید در کرمان یا اصفهان، جایی در جدول پخش ندارند؛ نه چون خبر نیستند، بلکه چون «به‌کارشان نمی‌آیند».

برای آن‌ها مهم نیست که یک مادر ایرانی کودکش را در آغوش بی‌جان یافته؛ مهم این است که «بازار جهانی چه واکنشی به درگیری نشان داده؟» این یعنی اولویت نه انسان است، نه حقیقت، بلکه دلار است و شاخص داو جونز در چنین وضعیتی، صحبت از «تحریم رسانه‌های فارسی‌زبان خارج‌نشین»، نه یک واکنش هیجانی، بلکه یک تصمیم عقلانی و ملی است. این‌ها اگرچه با زبان فارسی حرف می‌زنند، اما گویششان عبری است، لهجه‌شان آمریکایی.

مخاطب ایرانی باید تصمیم بگیرد: آیا ذهنش را در اختیار این ماشین تبلیغاتی بگذارد که برای روح و روانش نقشه کشیده‌اند؟ یا فرمان را پس بگیرد و از این جاده یک‌طرفه تحقیر، فاصله بگیرد؟ چرا که در جنگ روایت‌ها، بی‌طرف بودن، همان همدستی با دشمن است؛ و خاموش ماندن، گاهی بلندترین فریاد علیه خودی‌هاست.

وقتی خبرنگار، هدف بعدی است…

جنگی که روزی با موشک و نفوذ سایبری آغاز شد، حالا به تهدید مستقیم جان خبرنگاران رسیده است. اما نه در میدان نبرد، بلکه در میدان روایت. خطرناک‌ترین بُعد این جنگ، نه تنها بمباران پایگاه‌ها، که نشانه‌رفتن قلم و دوربین است؛ و این بار، تهدیدها با امضای صهیونیست‌ها و امواج هم‌پوشان رسانه‌های فارسی‌زبان خارج‌نشین منتشر می‌شود.

روز گذشته، یکی از روزنامه‌نگاران شناخته‌شده صهیونیست، در توییتی بی‌شرمانه و با لحنی «نجات‌بخش»، نوشت که از کاربران ایرانی پیام‌های زیادی دریافت کرده که خواستار حمله مستقیم اسرائیل به صداوسیمای ایران شده‌اند، او این نهاد را «آخرین سنگر جمهوری اسلامی» توصیف کرد و به‌طور تلویحی آن را هدفی مشروع برای حمله نظامی دانست. در قاموس رسانه‌های غربی، به‌ظاهر دعوت به ترور خبرنگار، اگر در مسیر اهداف تل‌آویو باشد، مصداق آزادی بیان تلقی می‌شود.

این توییت در ظاهر چهره‌ای انسان‌دوستانه دارد، اما در لایه زیرین خود، ترجمه‌ای واضح از فتوای ترور رسانه‌ای است. عجیب آن‌که، حتی یک انتقاد از سوی بی‌بی‌سی فارسی یا ایران‌اینترنشنال نسبت به این تهدید خطرناک دیده نشد. سکوت این رسانه‌ها، نه از بی‌خبری، بلکه از هم‌صف‌بودن است، چراکه چگونه ممکن است یکی از اعضای اتاق جنگ، به فرمان آتش اعتراض کند؟

از همان ساعات نخست درگیری، این رسانه‌ها با فریاد بلند از «سانسور در ایران» می‌گویند، اما سانسور آمار تلفات ارتش اسرائیل را با لبخند رد می‌کنند. آنان که دم از «اطلاع‌رسانی آزاد» می‌زنند، حتی یک خبر معتبر از هزینه انسانی تجاوزات تل‌آویو مخابره نکرده‌اند. چون مأموریت دارند، نه مأذون از حقیقت.

و حالا با سکوت درباره تهدید به حمله به نهادهای رسانه‌ای ایران، به‌طور رسمی خود را در لیست «شرکای جرم» قرار داده‌اند.

وقتی روزنامه‌نگاری به «هدف نظامی» تبدیل می‌شود و رسانه‌های فارسی‌زبان خارج‌نشین، پشت این تهدیدها سوت بلبلی می‌زنند، معلوم است که دیگر نه از انسان‌دوستی خبری هست، نه از آزادی بیان. اینجا تنها یک چیز اهمیت دارد: خاموش کردن صدایی که ممکن است روایت مستقل ارائه دهد.

به گزارش ایمنا، رسانه‌ای چون ایران اینترنشنال، بار دیگر چهره واقعی‌اش را بی‌نقاب نشان داد؛ نه صدای مردم ایران که پژواک اراده تل‌آویو و ریاض. رسانه‌ای که اگرچه در ظاهر گفت‌وگو را تبلیغ می‌کند، در عمل گفت‌وگو را هدایت می‌کند؛ نه به‌سمت حقیقت، که به‌سوی مصلحت دشمن.

این بار نیز، در میانه یک درگیری بزرگ، اینترنشنال به جای روشنگری، چراغ جنگ روانی را در دست گرفت. روایتش اگر با مقاومت روبه‌رو شود، به‌جای بازبینی، دست به بازنویسی می‌زند. نه برای مخاطب، بلکه برای فرماندهان رسانه‌ای آن‌سوی مرز، در ادامه روند تحریم و بایکوت این رسانه‌ها، این مورد باید به‌عنوان یک «نمونه عینی از تلاش برای مهندسی ذهن ایرانی» ثبت شود؛ مدرکی دیگر که نشان می‌دهد ماجرا دیگر دعوای رسانه‌ای نیست، نبردی‌ست برای تصاحب افکار عمومی.

کد خبر 876570

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.