به گزارش خبرگزاری ایمنا از هرمزگان، گاهی جنگ از نوک تفنگ آغاز نمیشود، از صدای ضعیفی آغاز میشود که تصمیم میگیرد بلند شود، مقابل سیاهی فریاد بزند، تصمیم میگیرد نترسد، زن باشد، اما نه تنها نترسد، بلکه روایت کند و روایت، جنگیست سختتر از شلیک.
در طول سالها، در دل سرزمین ما، زنانی برخاستند که اسلحهشان قلم بود، دوربینشان سنگر و ایمانشان سپر، زنانی که روایت را زندگی کردند و زندگی را روایت کردند.
از روزهای پرغبار کردستان تا تهران در معرض تجاوز رژیم صهیونیستی، از قاب خاک خورده جبههها تا دکلهای لرزان صداوسیما، شیرزنان این سرزمین در دل خطر ایستادند، نه به عنوان بیننده، نه به عنوان گزارشگر از راه دور، بلکه به عنوان چشم و صدای ملتی که باید شنیده میشدند، شیرزنانی که حماسه خلق کردند.
زنی با دوربین، در دل آتش
پیش از آنکه نامی از خبرنگاران زن در جبهه باشد، قبل از آنکه جامعه باور کند زن هم میتواند در صف اول تاریخ بایستد، مریم کاظمزاده آمده بود، از اروپا به قصد راحتی برنگشته بود، بلکه برای جنگیدن، نه برای مصاحبههای امن، بلکه برای زیستن در خطر.
کردستان ملتهب بود و او خود را رساند، نه تماشاگر، نه تفسیرگر، بلکه شاهدی با دوربینی در دست و دلی مشتاق حقیقت، با شهید اصغر وصالی آشنا شد، با شهید چمران راه افتاد، نه به عشق خبر که به عشق ثبت لحظهای از حق، مریم ایستاد، در سوسنگرد، بستان، کردستان…
او تنها زن خبرنگاری بود که به اتاق جنگ راه پیدا کرد و از جایی روایت کرد، که حتی مردان نظامی هم گاهی نمیرفتند، امروز برخی از عکسهای دوران دفاع مقدس مدیون چشمی است که پشت لنز مریم، خیره مانده بود به حقیقت.

سحرامامی، از چادر خاکی تا رجز برای رژیم کودککش
سالها گذشت، جنگ شکل عوض کرد، دیگر خاکریزها سیمخاردار نداشتند، دشمن نه با خمپاره، بلکه با رسانه حمله میکرد و این بار از دل دودها و صدای آژیرها، در میان شیشههای لرزان و آسمانِ شعلهور تهران، زنی برخاست که نه سکوت کرد، نه عقب کشید.
سحر امامی، زنی که وقتی استودیو زیر لرزش انفجارها میلرزید، نه ترسید، نه جا خالی داد، صدایش را بالا برد، نفسش را کنترل کرد و گفت: «لحظاتی پیش انفجاری در نزدیکی ساختمان صداوسیما رخ داد…»
صدایش از آن لحظه، دیگر فقط صدای خبر نبود.،صدای ایران شد، وقتی دشمن میخواست مردم را بترساند، او آیه شد که ما صدای این مردمیم، صدایی که خاموش نمیشود، زنی که با چادرش، سربندش، لبخندش و کلماتش، در دل آتش برگشت، نه شکسته، بلکه افروختهتر.
او همان روز ثابت کرد که گاهی زن، خودِ سنگر است.
از قاب قدیم تا صدای امروز؛ راویان زینبی این سرزمین
بین آن عکسهای سیاهوسفید مریم و صدای گرم و قاطع سحر، یک نخ نقرهای جاریست، نخی که از دامان حضرت زینب (س) تا امروز کشیده شده، نخی که در هیچ انفجاری پاره نمیشود.
ایران زنانی دارد که روایت را چون امانت الهی حفظ کردهاند، زنانی که وقتی دشمن، خاک ما را هدف گرفت، با دوربین، با صدا، با چادرشان ایستادند.
این گزارش را باید با احترام ایستاده خواند، برای مریم، برای سحر، برای تمام زنانی که با صداقتشان با جرأتشان، نه فقط خبرنگار که راویان مقدس این سرزمین شدند، زنانی که اگر روزی دشمن، صدا را هدف گرفت، بداند که صدای زن ایرانی، از جنس ایمان است، از جنس «لن ترانی» و خاموششدنی نیست.
از آنجا که دوربینِ مریم، دلها را لرزاند تا اینجا که صدای سحر، موشکها را بیاثر کرد. از بوسنی تا پاوه، از تلآویو تا تهران، اینجا، زن خبرنگار یعنی زینب، نه تنها راوی ماجرا، که آغاز ماجرا…
گزارش از سمیه مصور، خبرنگار ایمنا


نظر شما