روایت پرواز نابغه‌ای که با شهادت جاودانه شد

در جهانی که افتخار را در قاب‌های طلایی دیوار تعریف می‌کنند، «مجید تجن‌جاری» افتخار را در آسمان جست‌وجو کرد، نخبه بی‌بدیلی که از روستایی کوچک برخاست، هوش مصنوعی را تا قله‌های دانش جهانی برد و سرانجام با آخرین مدال عمرش، مدال شهادت، نام خود را برای همیشه در کتاب آسمانی وطن حک کرد.

به گزارش خبرگزاری ایمنا، در زمانه‌ای که بسیاری از قله‌های افتخار در سالن‌های پرزرق‌وبرق علمی و دانشگاهی تصویر می‌شود، گاهی یک چهره، یک زندگی و یک مرگ، تمام قواعد را به هم می‌زند؛ جوانی از روستایی گمنام در دل شهرستان آمل آمد تا با علم بدرخشد و با شهادت جاودانه شود، نامش «مجید تجن‌جاری» بود، متولد ۱۳۶۸ و حالا نامی که بر زبان‌هاست و در قلب‌ها می‌تپد.

مجید را از همان ابتدا نمی‌شد در قالب‌های عادی تعریف کرد، کودکی که در دل روستای «تجن‌جار» از توابع بخش مرکزی آمل با ساده‌ترین امکانات قد کشید اما ذهنش از همان سال‌های نخست، فراتر از دیوارهای روستا پر می‌زد.

او با نبوغی خدادادی، پله‌های دانش را با شتابی مثال‌زدنی پیمود، در دوران دبیرستان، استعداد درخشانش در المپیادهای علمی شکوفا شد، نه یک مدال، نه دو مدال، بلکه تمام طیف افتخارات بین‌المللی علمی را به نام خود ثبت کرد، از طلا تا نقره و برنز.

اما مجید، فقط یک المپیادی درخشان نبود، او در مسیر دانش، متوقف نشد، تحصیلات خود را در بهترین دانشگاه‌های کشور ادامه داد، به عنوان متخصص برجسته هوش مصنوعی و سیستم‌های خبره شناخته شد و در نهایت به ریاست کمیسیون هوش مصنوعی خانه صمت جوانان ایران رسید.

در کنار تدریس در دانشگاه، پروژه‌های پیچیده علمی و تربیت دانشجویان، هرگز ارتباطش با روستای خود و مردمش را قطع نکرد. ساده می‌زیست، بی‌حاشیه، بی‌ادعا و پُر از ایده‌های نو برای خدمت به کشورش.

روایت پرواز نابغه‌ای که با شهادت جاودانه شد

شاید برای بسیاری، چنین کارنامه‌ای پایان راه باشد، مدال‌ها، سمت‌ها، تقدیرنامه‌ها، شاگردان اما برای مجید، مقصد چیز دیگری بود، مقصدی از جنس ایمان، از جنس جهاد در راه حقیقت و اینگونه بود که سحرگاه جمعه، بیست‌وسوم خرداد، زمانی‌که در منزل مسکونی‌اش در تهران به‌سر می‌برد، در پی حمله جنایتکارانه رژیم صهیونیستی، مجید نیز همچون بسیاری دیگر از شهدای بی‌دفاع، آسمانی شد. آ

آنچه با بامدادی غم‌انگیز آغاز شد، به طلوعی ابدی برای یک نخبه ختم شد، او رفت، اما با شکوهی دوچندان، چرا که شهادتش تنها یک پرواز شخصی نبود، بلکه افشاگر یک جنایت و نشانه‌ای از ایستادگی علمی و ایمانی ایران اسلامی بود.

خبر شهادتش مثل پتکی سنگین بر دل مردم مازندران و جامعه علمی کشور فرود آمد. کسی که می‌توانست در آینده‌ای نه‌چندان دور از مهم‌ترین چهره‌های علمی جهانی باشد، حالا پیکرش میان انبوه مردم، روی دستان پرمهر و اشک‌آلود هم‌رزمان و همشهریانش آرام گرفته بود.

در روز وداع، آمل به احترام فرزند نابغه خود، چهره‌ای دیگر گرفت، خیابان‌ها غرق پرچم‌های سیاه و بنرهای سفید بود، صدای نوحه و اشک از هر کوچه‌ای به گوش می‌رسید. مردم از خیابان امام خمینی تا میدان قائم، پیکر مطهر شهید را تا خانه ابدی‌اش در گلزار شهدای روستای تجن‌جار مشایعت کردند.

وداعی که هر قدمش با «لبیک یا حسین» و «سلام بر شهید وطن» آغشته بود. اما او تنها نبود، در همان حمله ناجوانمردانه، شهید محمدرضا ذاکریان، دیگر دانشمند جوان مازندرانی به همراه همسر بزرگوارش زینب نبی‌زاده و دو دختر معصومش زهرا و فاطمه، به آسمان رفتند، خانواده‌ای که با هم زیستند، با هم عاشق شدند، با هم علم را گسترش دادند و با هم نیز شهید شدند.

در حسینیه «نور امیرکلا»، مراسم وداع با این خانواده آسمانی، صحنه‌هایی از تجلی ایمان و اشک را به نمایش گذاشت، مردمی با دل‌هایی شکسته، اما پرغرور، از شهری که همواره پیشتاز در میدان‌های ایثار بوده است.

روایت پرواز نابغه‌ای که با شهادت جاودانه شد

مراسم تشییع پیکر شهدا در بابل و آمل، نه فقط تشییع یک جنازه که تشییع پرچم علم و غیرت و ایمان بود، در آن صبح و عصرِ جان‌سوز، صدها نوجوان با چشمانی اشک‌آلود ایستاده بودند، شاید میان آن‌ها، نخبه‌ای دیگر قد بکشد، شاید دکتر تجن جاری دیگری متولد شود.

امروز اگرچه صندلی او در جلسات علمی کشور خالی مانده، اما نامش بر تارک ایمان، عزت و افتخار جاودان شد، همان‌گونه که مدال‌های جهانی بر گردنش می‌درخشید، اکنون نیز مدال شهادت بر سینه خاکش آرام گرفته است؛ خوشرنگ‌تر از طلا، درخشان‌تر از هر افتخار زمینی و حالا در دفتر قطور شهدای این سرزمین، نام دکتر مجید تجن جاری با همان ترکیب ساده اما برازنده‌اش حک شده است، دانشمندی که علم را بهانه کرد برای تقرب و شهادت را نقطه پایانِ پروازش قرار داد.

کد خبر 876171

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.