به گزارش خبرگزاری ایمنا، اگر فیودور داستایفسکی زنده بود و سریال «وحشی» را میدید، شاید مینوشت: «هیچ چیز آزاردهندهتر و تحملناپذیرتر از این نیست که آدم بهخاطر یک اتفاق نابود شود؛ اتفاقی که میتوانست نیفتد.» این جمله خلاصهای است از آنچه در «وحشی» میگذرد؛ جهانی که در آن، انسانها نه از سر پلیدی ذاتی، بلکه بهسبب ترس، جبر، جهل یا نیتهای بهظاهر خیر، گامبهگام به سوی سقوط رانده میشوند.
هومن سیدی در این سریال، بیش از هر زمان دیگری به نویسندهای چون داستایفسکی نزدیک شده است؛ همانقدر که خشونت، اضطراب، جبر و زوال را به تصویر میکشد، همانقدر نیز با چشمی دقیق، بیقضاوت و گاه با ترحمی خاموش، به نظاره انسانهایی مینشیند که در برزخ میان گناه و بیگناهی سرگرداناند.
اما آنچه «وحشی» را از سطح یک درام تلخ و پرتعلیق فراتر میبرد، ژانری است که در بستر آن شکل گرفته است؛ درام جنایی ژانری مهجور و کمرمق در تولیدات داخلی که بیشتر یا با تقلیدهای سطحی از ژانر پلیسی غربی پیوند خورده یا در دام کلیشههای نخنما گرفتار مانده است، هومن سیدی اما با شناختی دقیق از قواعد این جهان تیره، توانسته با عبور آگاهانه از برخی قواعد و رعایت وسواسی برخی دیگر، اثری منسجم، متمایز و جسور خلق کند.
شخصیتها در «وحشی» در مرز باریکی میان انتخاب و اجبار، قانون و بیقانونی، انسانیت و خشونت گام برمیدارند. قهرمانی در کار نیست، شر مطلق نیز غایب است. آنچه وجود دارد، خاکستری مطلق است؛ جهانی که در آن خیر و شر در هم آمیخته و سرنوشت انسانها، حتی زمانی که نیت خوبی دارند، با بدترین فرجامها گره میخورد.

نمونه بارز این وضعیت، شخصیت داوود اشرف است؛ مردی که از چاله درمیآید و با سر به چاه میافتد. مخاطب همزمان با او همذاتپنداری میکند، از ترسها و بدشانسیهایش حرص میخورد، دلش به حالش میسوزد و گاهی از ترس و پنهانکاریهایش خشمگین میشود، اما داوود، قربانی صرف نیست. ترس، ضعف و سکوت او در برابر حقیقت، او را به مسیری میکشاند که نقطه بازگشتی ندارد.
هومن سیدی، داوود را در موقعیتهایی متضاد قرار میدهد، تا لایههای پیچیدهاش را برملا کند؛ از نگاههای فروخورده به عشق نافرجامش تا شبهای پراضطراب زندان، از تنهایی مطلق در سلول انفرادی تا تصمیمی بزرگ درباره وکیلی که نهتنها نجاتش نداده، بلکه به سقوطش سرعت داده است، اینها لحظاتی هستند که داوود را نهتنها یک کاراکتر درگیر در بستر جنایی بلکه او را به یک شخصیت انسانی تبدیل میکنند.
اما با همه اینها، نمیتوان نقد را متوقف کرد، هومن سیدی استاد خلق جهانهای ناعادلانه است. جهانی که در آن عدالت یا دیر میرسد یا اصلاً نمیرسد. جهانی که در آن، حتی بیگناهترین افراد نیز محکوم به رنجاند و «وحشی» نیز ادامه همین جهانبینی است، اما پرسش اساسی اینجاست، این حجم از خشونت، اضطراب و سقوط، با مخاطب چه میکند؟
هومن سیدی تماشاگر را با خود به اعماق تاریکی میبرد، بی آنکه فرصتی برای نفسکشیدن بدهد، حتی در پایان قسمت اول، بهجای تیتراژ، صدای پسرک کشتهشده را میگذارد تا مخاطب تا لحظه آخر در فشار بماند. او مخاطبش را تکان میدهد، میآزارد، رها نمیکند.

باید گفت اگرچه بیتردید «وحشی» در تمام جنبهها اثری قوی و خوشساخت است، اما مسئله اینجاست که آیا آزار بیننده آگاهانه و هدفمند است؟ آیا این رنج، مخاطب را نسبت به واقعیتی تلخ بیدار میکند، یا تنها او را با تلخیای بیپایان تنها میگذارد؟ به قول کارگردان دیگری: «از کوزه همان برون تراود که در اوست.» شاید لازم باشد این بار، این پرسش نه از اثر، بلکه از خالق اثر پرسیده شود.


نظر شما