به گزارش خبرگزاری ایمنا در چهارمحالوبختیاری، در میان کوههای سربهفلک کشیده و دشتهای فراخ، روستایی است که آسمانش گاهی خاکستری و گاهی آبی کمعمق است، درختانش رو به خشکی رفتهاند، زمینهای کشاورزیاش رمقی برای رویاندن ندارند، لبانشان هر روز بیشتر از روز قبل ترک میخورد و صدای زوزه باد تنها همدم مردم این روستاست.
چاهها و چشمههای داخل روستا چند سالی میشود که دیگر جانی در بدن ندارند و منبع کوچک بالای بلندی روستا هم هفتهای یکبار توسط تانکرهای دولتی پُر از آب میشود و در همان روز دهیار با باز و بسته کردن فلکه آب را به داخل لولهها میفرستد، اما این آب کفاف زندگی مردم را نمیدهد و زنان روستا برای آوردن آب آشامیدنی و پختوپز به سراغ چشمههای بیرون روستا که در میان درهها جا خوش کردهاند، میروند.
شاید یک کیلومتر و شاید هم بیشتر پیاده گَز میکنند، آب کم جانی از میان صخرهها میجوشد و داخل گودی به نسبت بزرگ سنگی میریزد، زنان به صف میشوند و کاسه کاسه آب را داخل گالنهای چند لیتری میریزند و درهایشان را محکم میکنند تا مبادا در راه سرریز شود، چند نفری هم با حیوان میآیند تا ظرفهای پُر از آب را داخل خورجینها بگذارند، حیوانهای زبان بسته هم از پایینآب حسابی خود را سیراب میکنند.
لباسهای محلی رنگارنگ زنان و دختران روستا و چهرههای آفتاب زده، لبخندها و بگو بخندهایشان نشان از مقاومت و فداکاری آنها دارد، زنانی که نهتنها زلالی را به خانه میبرند، بلکه عشق و امید را به رگهای خشکیده روستا تزریق میکنند.
همین کمآبی و نبودن آب داخل لولهها و آمدوشدها به سر چشمه، بسیاری از جوانان را از روستا فراری داده است، آنها همین که پشت لبی سبز میکنند، برای کار و پول درآوردن به شهر میروند و بعد هم که دست یکی از دختران روستا را میگیرند و جشن عروسی به پا میکنند و برای همیشه از روستا میروند، کمتر پیش میآید ماندگار شوند، چرا که چاهها و چشمهها خشک شده است و زمینهای کشاورزی نفسشان به شماره افتاده است، اما جریان بیجان زندگی همچنان در روستا جاری است، چرا که بزرگان و ریش سفیدان هنوز منتظر جوانه زدن امید هستند.
امیدهایی که جوانه میزنند
ننه آسیه و عمو مراد از آن قدیمیهای روستا هستند که فرزندانشان همه به خاطر همین کمآبی از روستا رفتهاند هر روز نزدیکیهای ظهر همان موقع که خورشید خود را به وسط آسمان میرساند مقابل درِ چوبی خانه روی سکوی کوچکی به انتظار تانکر آب لحظهها را سپری میکنند.
پیرمرد با موی سپید و چهرهای پرچین و چروک که هر کدامشان سالهای تجربه و حرف ناگفته درون خود دارد، تسبیح دانه درشت خود را مدام در دستان آفتاب سوخته و زمخت خود میچرخاند و هرازگاهی کلاه نمدی آجری رنگش را جابهجا میکند، استکان کمرباریک چای را که ننه آسیه مقابلش گذاشته است به همراه چند دانه کشمش سر میکشد، پیرزن اما یک جا بند نمیشود، موهای خاکستری رنگش را از فرق وسط شانهزده به زیبایی بافته و پشت سرش آویزان کرده است.
روسری بلندی به سر دارد، رنگ چهرهاش اندکی روشنتر از پیرمرد است، اما او هم از چین و چروک زمانه بینصیب نمانده است، پوست دستانش همچون پیرزنهای شهری نرم و لطیف نیست، اما سرشار از تجربه و مهربانی است، نگران آمدن تانکر هستند، نکند نیاید و آب در لوله نباشد، آخر همین هفته قرار است برایشان مهمان بیاید آن هم از راه دور از آن سر دنیا؛ عزیزکرده ننه آسیه با زن فرنگیاش قرار است بیاید آب نباشد، زشت است.
از آخرین پیچ جاده خاکی روستا خاک بلند میشود، آفتاب تیز و بیامان میتابد، بوق ممتد تانکر اهالی را به بیرون از خانههایشان میکشاند، مردمی که روزگاری چشمههایشان جوشان و نان زندگیشان داغ بود، حالا از رسیدن تانکر آب قند توی دلشان آب میشود و این داستان دهها روستا در استان چهارمحالوبختیاری است.

پرده دوم؛
جایی که آب میرسد، زندگی هم میرسد
جاده باریک و خاکی است، از همانها که وقتی ماشین رویش میافتد، گردوغبار تا آسمان بلند میشود، پشت پیچ آخر، چند وانت خاک گرفته پارک شدهاند، چند نفر با لباسهای خاکی، آچار و بیل و رولهای بلند لوله را از ماشین پایین میآورند.
از ته جاده تا بالادست روستا صدای جوشکاری و صدای خندهشان به گوش میرسد، آمدهاند آب بیاورند؛ نه با تانکر، با لوله، اهالی اول با تردید نگاه میکردند، یکی میگفت اینها هم چند روزی کار میکنند و بعد میروند. اما حالا یک هفته است ماندهاند.
شبها در مسجد کوچک روستا میخوابند، صبح زودتر از خروسها بیدار میشوند، از کوه بالا میروند، زمین میکَنند، لوله میکشند، یکیشان میگوید: «ما نیامدیم معجزه کنیم، فقط میخواهیم آب را به زندگی مردم برگردانیم.»
پیرزنها هر روز سرِ ظهر میآیند کنار کارگاهشان، برایشان آش رشته میپزند، نان تازه میآورند، کودکی با دستهای کوچک و خاکی تا کمر داخل گودال رفته و با ذوق به جهادگرها کمک میکند. پسرکی که همیشه با مادرش برای آوردن آب به چشمه میرفت، حالا شیر آبی را تصور میکند که درست وسط حیاطشان میجوشد.
مردم دیگر امیدشان را از دست داده بودند. چاهها خشک، منبع بالای کوه بیآب، تانکر هفتهای یکبار و حالا، همین لولههایی که روی دوش بچههای جهادی از دره بالا میرود، دارد روستا را دوباره زنده میکند، پیرمردی از اهالی میگوید: «اینهمه سال گذشت، کسی نیومد، حالا این جوونا اومدن، مثل پسرای خودمون، با دست خالی، ولی دل پُر.»
آنها جهادگران طرح آبرسانی قرارگاه امام حسن مجتبی (ع) هستند؛ آمدهاند برای محرومیتزدایی، نه با وعدههای کاغذی، بلکه با لوله و تیشه، کارشان تنها لولهکشی نیست، دارند ریشههای امید را لای خاک داغ میکارند. در دل روستاهایی که لب تشنهاند، هر متر لوله یعنی یک قدم به امید، آب که برسد، دیگر نه ننه آسیه نگران مهمان خارجیاش میشود، نه عمو مراد دنبال تانکر مینشیند، آب که بیاید، زندگی هم با خودش میآید.
محرومیتزدایی به سبک سپاه پاسداران
به گفته مسئولان آبفای چهارمحالوبختیاری هماکنون به ۱۳۷ روستا و یک شهر در این استان با تانکر آبرسانی میشود که اکثر این مناطق در شهرستان لردگان قرار دارد و این آمار امروز است که ممکن است با بارش یا نبود بارش و دلایل دیگر کمتر یا بیشتر شود.
نبود آب آشامیدنی سالم و بهداشتی، علاوهبر ایجاد مخاطرات جدی برای سلامت ساکنان روستاها موجب میشود تا مردم این مناطق برای برآورده کردن نیازهای اولیه خود همچون استحمام و نظافت شخصی با مشکلات فراوانی دستوپنجه نرم کنند.
در چند سال گذشته با تغییرات اقلیم آبوهوایی و کاهش بارندگی در کشور بسیاری از مردم روستانشین چهارمحالوبختیاری با مشکل آب شرب روبهرو شدهاند، از همین رو چند سالی است که سیاست آبرسانی به این مناطق در دستور کار شرکت آبفا قرار گرفته است و این شرکت به سراغ جهادگران قرارگاه امام حسن مجتبی (ع) رفته است تا با کمک این نیروهای جهادگر، آب را به روستاها و مناطق محروم برساند، چراکه تأمین آب شرب و بهداشتی از جمله نیازهای اولیه جوامع روستایی است و موجب حفظ و بقای جمعیت روستایی در سکونتگاههای فعلی میشود.

لولههایی که زندگی را آوردند
محمد کریمی، مدیرعامل شرکت آبفای چهارمحالوبختیاری با بیان اینکه این شرکت برای تأمین آب شرب مناطق کمتر برخوردار تا کنون سه قرارداد با قرارگاه محرومیتزدایی امام حسن مجتبی (ع) منعقد کرده است، به خبرنگار ایمنا میگوید: قرارداد نخست سال ۱۴۰۰ منعقد و طبق آن آبرسانی شرب به روستاهای کمبرخوردار کلید خورد و آبرسانی به ۷۵ روستا در قالب ۹ مجتمع آبرسانی شروع شد و از این تعداد ۳۰ روستا در شهرستان خانمیرزا، ۲۳ روستا در لردگان، ۱۰ روستا در شهرستان کیار، ۱۱ روستا در کوهرنگ و یک روستا در اردل قرار داشت.
کریمی میافزاید: قرارداد دوم سال ۱۴۰۱ در قالب جهاد آبرسانی منعقد شد و طبق این قرارداد به ۵۳ روستا و شهر سردشت از طریق مجتمع آتشگاه آبرسانی میشود و تاکنون حدود ۴۵ کیلومتر شبکه داخلی و ۱۵ کیلومتر خط انتقال انجام و ۴۰۰ فقره انشعاب نیز نصب شده است.
وی اضافه میکند: با ساخت پنج ایستگاه پمپاژ، آب از آتشگاه به مخزن تعادلی منتقل میشود و سپس برای روستاها توزیع میشود.
مدیرعامل شرکت آبفای چهارمحالوبختیاری میگوید: قرارداد سوم در سال ۱۴۰۳ بهمنظور آبرسانی به ۱۲۰ روستا منعقد شد که این روستاها در سراسر استان پراکنده هستند و امیدواریم با انجام این پروژهها در تمام نقاط استان آب شرب سالم و پایدار در دسترس مردم قرار گیرد.
قرارگاه امام حسن مجتبی (ع) چند سالی است که در سپاه حضرت قمر بنیهاشم (ع) تشکیل شده و طی چند سال گذشته قراردادهایی را بهمنظور آبرسانی در مناطق محروم استان با شرکت آبفا منعقد کرده است.
هوشنگ فولادی، مسئول بسیج سازندگی سپاه حضرت قمربنیهاشم (ع) با بیان اینکه طی سالهای گذشته ۳۸۲ روستا فاقد آب شرب سالم و پایدار در استان شناسایی شدند و قرارداد آبرسانی به این روستاها و روستاهای در مسیر با قرارگاه جهادی امام حسن مجتبی (ع) امضا شده است، به خبرنگار ایمنا میگوید: اقدامات اجرایی اولیه از منطقه لردگان، خانمیرزا، اردل و بازفت شروع و منبعهای آب ساخته شده است و تاکنون این پروژههای آبرسانی ۷۵ درصد پیشرفت فیزیکی دارند و به پایان رسیدن این پروژههای آبرسانی منوط به تزریق اعتبار از سوی دولت است و اکنون بیش از ۵۰۰ میلیارد تومان طلبکار هستیم.
وی میافزاید: برای ۳۵ روستا از طریق خیران لوله تأمین شده است و بهزودی پروژه انتقال آب به هفت روستا به بهرهبرداری میرسد.
مسئول بسیج سازندگی سپاه حضرت قمر بنیهاشم (ع) اضافه میکند: در سالجاری به شرط موافقت محیط زیست، قرارگاه جهادی امام حسن مجتبی (ع) آبرسانی به روستاهای شناسایی شده در لردگان، خانمیرزا و فلارد را کلید میزند، همچنین قرارداد آبرسانی به روستاهای آبشاران سفلی و علیا در شهرستان کیار بسته شده است که عملیات اجرایی آنها نیز بهزودی شروع میشود.
به گزارش ایمنا، اکنون در خانههای سادهای که تا دیروز با بیآبی دستوپنجه نرم میکردند، صدای جریان آرام آب، جای زوزههای باد را گرفته است، ننه آسیه برای مهمانانش چای تازه دم میکند، عمو مراد لبخند میزند و کودکان روستا کنار شیر آب بازی میکنند، زندگی برگشته، بیصدا اما پر رنگ، با دستان کسانی که با دلشان آمدند نه تنها با ابزارشان.


نظر شما