به گزارش خبرگزاری ایمنا، قرآن کریم کلام خداوند و کتاب مسلمانان است که در جایجای خود برای همه انسانها درس زندگی دارد و چون فانوسی میتواند مسیر ظلمت دنیا را برای همه روشن کند؛ تأثیر این کتاب سراسر پند و حکمت آنچنان است که شاعران ایرانی در اشعار خود از بیان روشن آن بهره بردهاند و آثاری را خلق کردهاند که تا امروز جاودان مانده است.
تلمیحها، تضمینها، تشبیهها و دیگر آرایههای ادبی موجود در ابیات آنها، مهر تأییدی بر این موضوع است؛ در این زمینه میتوان تأثیر قرآن بر اشعار رودکی تا فردوسی را مشاهده کرد؛ بهطور کلی بخش عظیمی از ادبیات ما تحت تأثیر قرآن به وجود آمده است و شاعرانی همچون سنایی، عطار، مولوی، سعدی و حافظ بهطور گسترده برای بیان افکار خود از قرآن استفاده کردهاند، حتی در مثنوی، مولانا از آیات قرآن استفاده شده و برداشتهای لطیف و تازهای ارائه داده است.
در همین راستا با مهدی امینفروغی، استاد زبان و ادبیات فارسی و پژوهشگر تاریخ اسلام به گفتوگو نشستیم؛ آنچه در ادامه میخوانید حاصل گفتوگوی خبرنگار ایمنا با اوست.

ایمنا: تأثیر قرآن و معارف اسلامی در آثار ادبی ما ایرانیان به چه صورت بوده است؟
امینفروغی: فرهنگ ما ایرانیان از دیرباز با مفاهیم قرآن و تعالیم اهل بیت عصمت و طهارت (ع) پیوند عمیقی داشته و در سخنان بزرگان ادب پارسی، آیات قرآن و روایات اهلبیت همچون تار و پودی در هم تنیده شده و فرهنگ ایرانی اسلامی ما را شکل داده است. از قرن سوم و چهارم هجری به اینسو، شاعران پارسیگوی بسیاری در قرون مختلف ظهور کردهاند و آثار ادبی فراوانی را از خود به یادگار گذاشتهاند، اما از میان این شاعران ن که دل در گرو تعالیم قرآن داشتهاند و با بهرهگیری از آیات شکوهمند قرآن، آثار درخشانی از خود به یادگار گذاشتهاند، صدرنشینان مجلس شعر و ادب پارسی هستند و آثارشان بر دل و جان ما ایرانیان نشسته و فرهنگ ما را شکل داده است.
ایمنا: راز جاودان شدن و استقبال از این نوع اشعار پس از گذشت قرنها، چه میتواند باشد؟
امینفروغی: از آنجا که قرآن و تعالیم آن بنا بر وعده الهی که فرمود: «إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّکۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ»، این اشعار، جاودانه خواهد ماند؛ آثار ادبی و شعری شاعرانی که آبشخور فکری و روحی آنان قرآن کریم بوده، در فرهنگ ما جاودانه شده، چرا که اشعارشان حاملان پیامهای قرآنی بوده است و همچون قرآن، پاینده خواهند ماند؛ به عبارت دیگر از میان بیشمار شاعران پارسیگوی، آثار کسانی که سر بر آستانه قرآن گذاشتهاند در میان مردم محبوبیت بیشتری دارند و اشعار آنها چون رنگ و بوی کلام خداوند را دارد، دهان به دهان میشود و به برکت قداست قرآن، کلام آنان نیز به نور قرآن منور شده است و نورافشانی میکند.
ایمنا: از میان شاعران پارسیگوی، مهمترین و برجستهترین اشعاری که آیات قرآن را در دل خود جای دادهاند، متعلق به چه کسانی است؟
امینفروغی: آثار درخشان شاعرانی همچون ناصرخسرو، سنایی، حافظ سعدی و مولانا به برکت بهرهگیری از آیات قرآن در آسمان شعر و ادب پارسی نورافشانی میکنند، اما اگر به اختصار بخواهیم اشارههایی قرآنی در اشعار شاعران بزرگ پارسیگوی را مرور کنیم میتوانیم از حافظ سخن بگوییم، خواجه شمسالدین حافظ شیرازی که تخلص او حکایت از آن دارد که حافظ قرآن بوده و از دیرباز مردمان این سرزمین دیوان او را همچون کتابی مقدس کنار قرآن گذاشتهاند و او را لسانالغیب لقب دادهاند؛ کسانی که به کتاب او تفالها زدهاند و از ابیات او در کارهای خود مدد گرفتهاند.
شعر حافظ به واسطه پیوند با قرآن است که اینگونه ذهن و ضمیر ما را روشن میکند، خود او نیز به تصریح میگوید «ندیدم خوشتر از شعر تو حافظ / به قرآنی که اندر سینه داری»؛ حافظ از لطایف حکمی و معارف قرآنی در اشعار خود بهره جسته است و خود در این باره میگوید «ز حافظان جهان کس چو بنده جمع نکرد / لطایف حکمی با نکات قرآنی»
حافظ بارها از عشق و ارادت خود به قرآن و همنشینیاش با این کتاب آسمانی یاد کرده است و آنجا که میگوید «حافظا در کنج فقر و خلوت شبهای تار / تا بودت وردت دعا و درس قرآن، غم مخور» یا اینکه میگوید «عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ / قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت» یا آنجا که میگوید «صبح خیزی و سلامتطلبی چون حافظ / هرچه کردم همه از دولت قرآن کردم»
در اشعار حافظ، گاه با ابیاتی روبهرو هستیم که به تصریح آیات قرآن را در خود دارد، همچون اینکه میگوید «شب وصل است و طی شد نامه هجر / سلام فیه حتی مطلع الفجر» یا اینکه میگوید «چشم حافظ زیر بام قصر آن حوری سرشت / شیوه جنات و تجری تحتالانهار داشت»؛ گاه ابیاتی را میبینیم که به تلمیح به داستانهای قرآن اشاره دارد، همچون «پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت / ناخلف باشم اگر من به جوی نفروشم» یا آنکه میگوید «یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور / کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور» و نمونههای فراوان دیگری در اشعار حافظ وجود دارد که ذکر آنها در این مختصر نمیگنجد.

ایمنا: به اشعار حافظ که دارای آیات قرآنی بودند اشاره کردید، آیا در اشعار مولانا و سعدی هم به همین وضوح شاهد این موضوع هستیم؟
امینفروغی: مولوی در مثنوی مجموعهای شگفتانگیز از مفاهیم قرآنی را پیش روی ما گذاشته و اشراف کمنظیر او بر قرآن طوری است که در جایجای مثنوی مفاهیم قرآنی موج میزند و کمتر صفحهای را میتوان یافت که خالی از اندیشههای قرآنی باشد؛ در جایی میگوید «هست قرآن حالهای انبیا / ماهیان پاک بحر کبریا / چون تو در قرآن حق بگریختی / با روان انبیا آمیختی»؛ مولوی در مثنوی گاه به تلمیح و اشاره و گاه به تصریح، مفاهیم قرآنی را آورده است همچون اینکه میگوید «عشق، جان طور آمد، عاشقا / طور مست و خرّ موسی صاعقا» که اشاره به آیه ۱۴۳ سوره مبارکه اعراف دارد، یا اینکه در دفتر اول مثنوی میگوید «من چگونه هوش دارم پیش و پس / چون نباشد نور یارم پیش و پس» که اشاره به آیه ۲۸ سوره مبارکه حدید دارد، در کنار نمونههای فراوان دیگر که به راستی اگر در باب قرآن در مثنوی بخواهیم صحبت کنیم به قول خود مولوی «مثنوی هفتاد من کاغذ» میشود.
سرانجام اگر بخواهیم به قرآن در اشعار سعدی بهویژه در گلستان و بوستان اشاره کنیم باید ساعتها صحبت کنیم؛ اگر فقط به بوستان سعدی نگاه کنید، خواهید دید که چگونه سعدی بزرگ با بهرهگیری از تعالیم قرآن این کتاب ارجمند را فراروی ما قرار داده است؛ در همان بیت اول بوستان از قرآن مدد گرفته است آنجا که میگوید «به نام خداوند جان آفرین / حکیم سخن در زبان آفرین» که اشاره به آیات اولیه مبارکه سوره الرحمن دارد، یا اینکه در جای دیگری میگوید «یکی را به سر بر نهد تاج بخت / یکی را به خاک اندر آرد ز تخت» که اشاره به آیه ۲۶ سوره مبارکه آل عمران است که میفرماید: «تُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ»، البته در گلستان هم در گلستان هم مفاهیم قرآنی موج میزند اگر شعر شاعران بزرگ پارسیگوی جاودانه شده است به برکت نگاه قرآنی آنهاست.
ایمنا: آیا قرآن و ادبیات از نظر قالب و محتوا مقابل همدیگر هستند؟
امین فروغی: قرآن یک جسم دارد و یک روح؛ به تعبیر دیگر یک قالب و یک محتوا دارد؛ جسم قرآن از حروف، کلمات، جملات و موسیقی درونی و بیرونی تشکیل شده است، اما روح قرآن، مفاهیمی است که در این قالبها ریخته شده و جهانبینی و معرفتی است که از مفاهیم و تعالیم قرآن به دست میآید؛ ادبیات هم چه نثر و چه نظم جسمی دارد و روحی جسم ادبیات با جسم قرآن تفاوتی ندارد؛ آثار ادبی چه منظوم و چه منثور از حروف کلمات جملات و موسیقی تشکیل شده است؛ اگر روح آثار ادبی برگرفته از مفاهیم قرآنی باشد رنگ و بوی قرآن به خود میگیرند و نهتنها در تقابل با قرآن نیستند، بلکه مؤید قرآناند و قرآن نیز مویدهاست، اما اگر روح و محتوای آثار ادبی از مفاهیم قرآن، تهی و در تقابل با اندیشههای قرآنی باشد، در مقابل تعلیمات قرآن قرار میگیرند.
حتی در آثاری که در تقابل با قرآن به وجود آمده از وجود قرآن بهرهمند میشود و این معجزه قرآن است، یعنی از آنجا که قرآن کتابی جاودانه است و اندیشههای قرآن مانا و پایندهاند، آثاری که در تقابل قرآن به وجود آمدهاند هم ماندگار خواهند بود با این تفاوت که مثل ماندگاری اندیشههای قرآنی در مقابل اندیشههای غیرقرآنی، مثل تقابل نور و ظلمت است؛ تا نور هست ظلمت هم هست و تا ظلمت هست نور هم وجود دارد و با کنار هم قرار دادن نور و ظلمت است که ما به شناخت از هر کدام از آن دو میرسیم که گفتهاند «تعرف الاشیا باضدادها»، یعنی هر پدیدهای را با ضد آن میتوان شناخت و آثار ادبی که در تقابل با قرآن قرار دارند خود وسیلهای برای شناخت قرآن و عظمت تعالیم آن است.

ایمنا: تبدیل معارف قرآنی به شعر و ادبیات به چه صورت میتواند برای مخاطب فایده داشته باشد؟
امینفروغی: باید به این نکته مهم توجه داشته باشیم که نویسنده یا شاعری که میخواهد از قرآن بگوید و از قرآن بنویسد، باید قرآن را زیسته باشد و زندگی او قرآنی باشد، در غیر این صورت حتی اگر بالاترین و بهترین تکنیکهای نویسندگی و شاعری را داشته باشد، نمیتواند پیام قرآن را به درستی به مخاطب خود منتقل کند، در واقع محتوای پاک، ظرف پاک میخواهد؛ به قول قرآن «ٱلۡخَبِیثَٰتُ لِلۡخَبِیثِینَ وَٱلۡخَبِیثُونَ لِلۡخَبِیثَٰتِ ۖ وَٱلطَّیِّبَٰتُ لِلطَّیِّبِینَ وَٱلطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَٰتِ ۚ»؛ در واقع، قالب و محتوا باید با هم سنخیت داشته باشند و به وحدت برسند تا جایی که نتوان محتوا را از قالب جدا دید یا جدا کرد به قول صائب تبریزی «خون است ز رنگینی لفظم دل معنی / از باده بود شیشه من هوش رباتر» یا در جای دیگری میگوید «لفظ و معنا را به تیغ از یکدیگر نتوان برید / کیست صائب تا کند جانان و جان از هم جدا»
بهعنوان مثال اگر کسی تا به حال عاشق نشده باشد آیا میتواند از عشق بگوید و از عشق بنویسد، حتی اگر تکنیکهای سرودن و نوشتن را دارا باشد؟ کسی که از عشق مینویسد و میسراید باید عشق را زیسته باشد باید در آتش عشق سوخته و خاکستر شده باشد آنگاه ققنوسوار از خاکستر خود برخیزد و از عشق سخن بگوید، در این صورت است که میتواند مفهوم عشق را به مخاطب خود منتقل کند.
درباره گفتن یا نوشتن از هر مفهوم معنوی اینگونه است بهطور کلی، کار با تصنع و تظاهر به سامان نمیرسد؛ روحانیات و معنویات را سرودن یا نوشتن یک کار مکانیکی نیست که با مونتاژ بتوان آن را انجام داد، بلکه حکایت یگانه شدن و وحدت مفهوم است. کسانی در نوشتن یا سرودن تعالیم قرآن از توفیق برخوردار میشوند که قرآن را زیسته باشند، با قرآن نفس کشیده باشند، وجود آنها قرآنی باشد تا اثری که پدید میآورند از حقیقت برخوردار باشد و بتواند در دل و جان مخاطب خود جای بگیرد؛ بهطور کلی، سخن کز دل برآید، لاجرم بر دل نشیند.
گفتوگو از: مریم چلونگر


نظر شما