به گزارش خبرگزاری ایمنا، «وَمَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»؛ در میان هیاهوی جمعیت حجتالاسلام عالی سخنرانی خود را از این آیه آغاز و بیان میکند که پیامبر (ص) در روایتی گفتهاند «من آیهای میدانم که اگر مردم به آن عمل کنند برای آنها کافی است» و در ادامه به همین آیه اشاره دارند.
و در میان این کلمات به همه آنچه که برای آمدن به این دیدار رقم خورده فکر میکنم و شک ندارم که از همان رزقهای «من لایحتسب» است وگرنه که مرا چه به حضور بر سر سفره فرزند حضرت زهرا (س) در شب شهادت بیبی دوعالم؟
پس از طی کردن مسیر، دوان دوان بهسمت حسینیه میروم و معیارم را برای رسیدن به مقصد همان حصیرهای آبی میگذارم؛ همان حصیرهایی که کم در تصاویر ندیدم و حصیرهای سفید و آبی حکایت از این دارد که به مقصد رسیدم؛ حسینیه سادهتر از هرچیزی است که فکرش را میکنم؛ ستونهای حسینه سیاهپوش داغ مادر شده و صندلیها مرتب کنار هم چیده شده است.
ساعت رأس ۱۸ را نشان میدهد و نوای «حیدر حیدر» از گوشه گوشه حسینیه به گوش میرسد و موج جمعیت قدرت اختیار را از حاضران میگیرد و پرده کنار میرود؛ آقا با همان صلابت و در عین حال خوشرویی همیشگی وارد میشوند و مردم چنان دستها را بالا بردهاند که گویی آقا تک به تک را میشناسند و پاسخ میدهند.
هرچه انتظامات مردم را به سکون و سکوت دعوت میکنند بیفایده است؛ مگر میتوان در این فاصله از آقا نشسته باشی و بیتفاوت سرجایت بنشینی؟
سخنران بهروی منبر میرود و اظهار میکند: در این عالم فراز و فرودهایی وجود دارد که بندگی ما محک میخورد اما ما در این مسیر به موارد مادی که میبینم کفایت میکنیم در حالیکه قوانین ملکوت ارجح بر عالم ملک است.
وی تاکید میکند که بن بست برای ما است نه خدا و اینطور صحبتش را ادامه میدهد که پشتوانه پرده فرد و ملتی که عالم غیب باشد شکستی ندارد.
«الله اکبر / الله اکبر / خامنهای رهبر / مرگ بر ضد ولایت فقیه…» صدای تکبیر سالن بلند شده و حجتالاسلام عالی اینطور بیان میکند: در وضعیتی که هستیم میبینیم عقبه اسرائیل قدرتهای بزرگ است و اگر پشتش نباشند یک هفته هم دوام نمیآورد.
بار دیگر مردم شعار میدهند:
«مرگ بر اسراییل.... مرگ بر اسراییل…»
وی اینطور صحتبش را ادامه میدهد: «تکیه آن به تجهیزاتش است اما تکیهگاه ما تجهیزاتمان نیست و تکیهمان به عالم غیب و بینهایت است هرچند باید بهترین تجهیزات را داشته باشیم؛ همین موضوع جنگ نابرابر را معنادار میکند وگرنه چه معنا دارد گروههایی مانند حماس و حزبالله در برابر قدرتهای بزرگ بایستند.»
حجتالاسلام عالی بر این نکته تاکید دارد که الگوی جنگ نامتقارن حضرت زهرا است چرا که باور به غیب، آگاهی بخشی مردم و جامعه، کوتاه نیامدن از آرمانهای پیامبر اسلام (ص) و نهراسیدن از مرگ را چهار ویژگی اصلی ایشان است که این چهار شاخص، عوامل اصلی موفقیت در هر جنگ نامتقارنی است.
چنان از عظمت حضرت زهرا (س) روایت میکند که به بیش از هر زمان دیگری به «زن» بودن خودم افتخار میکنم و سری که در جمعیت میچرخانم، از چشمها مشخص است که کم نیستند افرادی که در این لحظات هم حس با من هستند؛ از آن فیلمبردار خانمی گرفته که مقتدرانه بهروی جایگاه فیلمبرداران ایستاده و در حال ثبت این لحظات است تا آن بانویی که حتی بر خلاف تصور عدهای، بدون چادر دوربین بهدست بهدنبال سوژههای ناب میگردد تا روایتگر مردمی باشد که در شام شهادت حضرت زهرا (س) در این حسینیه گرد هم آمدهاند.
در این لحظات نگاهم به صندلیهایی میافتد از مسئولان گرفته تا برخی مردم بر آنها نشستهاند؛ یکی یکی میشمارم و در این فکرم که هرکدام از این صندلیها کم شخصیتهایی را به خود ندیده و احتمالاً تکیهگاه افراد کمی نبوده است؛ از حاج قاسم گرفته تا شهیدان رئیسی و امیرعبداللهیان…
در میان همین فکرها، سیدمحمد بنیفاطمه میآید و اینطور زمزمه میکند؛
ماکه نمیفهمیم ای دل راز او را
از حاج قاسمها بپرس اعجاز او را
ذکر شهیدان در توسلها چه بوده است
نامی که در میدان مین معبر گشوده است
آن نام که بر کل عالم سروری کرد
هرجا گره افتاد زهرا مادری کرد
آن بانویی که اعتبار نام زن شد
مردی ز فرزندان او سید حسن شد
الحمدالله آن نگاه این راه باقی است
دنیا همه فانی است حزبالله باقی است
آری حیات ما ممات ما حماسی است
مانند زهرا اشکهامان هم سیاسی است
وقتی نام سیدحسن میآید، هرچند چشمهایم از اشکها تر است اما هرطور شده روی دو زانو بلند میشوم و به آقا خیره خیره نگاه میکنم… دستهایشان را جلوی صورتشان گرفته و احتمالاً اشک میریزند اما در این میان وقتی بنیفاطمه میگوید جبهه مقاومت را با ذکر «یاحسین» یاری کنید، در حسینیه غوغا میشود و شک ندارم که از خون امثال «سیدحسن» هزاران مجاهد برخاسته است، همانطور که یکی از بانوان حاضر فرزند چند خردسالش که نامش «علیسان» است را در میان جمعیت آورده و میگوید نامش را «علیسان» گذاشتم تا بهسان سیدعلی زندگی کند و این مردانگیها همان رزقهای لایحتسباند…



نظر شما