از حرف تا عمل ژنرال ایرانی/ مرد میدان نبرد و پدر مهربان فرزندان شهدا

می‌گفت باید شهید زندگی کرد تا شهید شد و در ثانیه به ثانیه زندگی‌اش، در لحظه به لحظه آنچه که از او به‌جا مانده است شهید زندگی کردن را آموختیم و می‌آموزیم؛ او یک‌تنه استاد مکتب حاج قاسم شد و با همان دست، دست تک‌تک شاگردان این مکتب را گرفت.

به گزارش خبرگزاری ایمنا، او نه‌تنها یک رزمنده دفاع مقدس، بلکه یک ژنرال به تمام معنا بود؛ او نه تنها یک سردار شجاع بلکه یک پدر مهربان بود؛ او نه تنها یک پدر بلکه یک عارف به تمام معنا بود.

می‌گفت باید شهید زندگی کرد تا شهید شد و در ثانیه به ثانیه زندگی‌اش، در لحظه به لحظه آنچه که از او به‌جا مانده شهید زندگی کردن را آموختیم و می‌آموزیم؛ او یک‌تنه استاد مکتب حاج قاسم شد و با همان دست… با همان انگشتر… دست تک‌تک شاگردان این مکتب را گرفت؛ او در بند به بند وصیتنامه‌اش معنای شجاعت، اخلاص، تواضع و عرفان را به رخ کشید.

خامنه‌ای عزیز که جانم فدایِ جان او باد…

به ما گفت «والله والله والله از مهم‌ترین شئون عاقبت به‌خیری، رابطه قلبی و دلی و حقیقی ما با این حکیمی است که امروز سکان انقلاب را به دست دارد» و نه‌تنها در تک‌تک قاب‌هایی که از او به‌جا مانده، بلکه در آنچه که برای ملت نوشته نیز این ویژگی به چشم می‌خورد:

«خداوندا! تو را سپاس که مرا صلب به صلب، قرن به قرن، از صلبی به صلبی منتقل کردی و در زمانی اجازه ظهور و وجود دادی که امکان درک یکی از برجسته‌ترین اولیائت را که قرین و قریب معصومین است، عبد صالحت خمینی کبیر را درک کنم و سرباز رکاب او شوم. اگر توفیق صحابه رسول اعظمت محمد مصطفی را نداشتم و اگر بی‌بهره بودم از دوره مظلومیت علی‌ابن‌ابیطالب و فرزندان معصوم و مظلومش، مرا در همان راهی قرار دادی که آن‌ها در همان مسیر، جان خود را که جان جهان و خلقت بود، تقدیم کردند.

خداوندا! تو را شکرگزارم که پس از عبد صالحت خمینی عزیز، مرا در مسیر عبد صالح دیگری که مظلومیتش اعظم است بر صالحیتش، مردی که حکیم امروز اسلام و تشیّع و ایران و جهان سیاسی اسلام است، خامنه‌ای عزیز که جانم فدایِ جان او باد قرار دادی.

پروردگارا! تو را سپاس که مرا با بهترین بندگانت در هم آمیختی و درک بوسه بر گونه‌های بهشتی آنان و استشمام بوی عطر الهی آنان را یعنی مجاهدین و شهدای این راه به من ارزانی داشتی.

خطاب به برادران و خواهران ایرانی… برادران و خواهران عزیز ایرانی من، مردم پرافتخار و سربلند که جان من و امثال من، هزاران بار فدای شما باد، کما اینکه شما صدها هزار جان را فدای اسلام و ایران کردید؛ از اصول مراقبت کنید. اصول یعنی ولی‌فقیه، خصوصاً این حکیم، مظلوم، وارسته در دین، فقه، عرفان، معرفت؛ خامنه‌ای عزیز را عزیزِ جان خود بدانید. حرمت او را حرمت مقدسات بدانید

از حرف تا عمل ژنرال ایرانی / در نبرد، مرد میدان و برای فرزندان شهدا پدری مهربان بود

مرا به خودت متصل کن

او اشک می‌ریخت و می‌گفت «یاران همه رفتند، افسوس که جا مانده منم / ‏حسرتا این گل خارا، همه جا رانده منم / ‏پیر ره آمد و طریق رفتن آموخت / آنکه نا رفته و جا مانده منم» و این تواضع نه تنها در تک‌تک قاب‌هایی که از او به‌جا مانده، بلکه در آنچه که برای ملت نوشته نیز این ویژگی به چشم می‌خورد:

«ای خدای عزیز و ای خالق حکیم بی‌همتا! دستم خالی است و کوله‌پشتی سفرم خالی، من بدون برگ و توشه‌ای به امید ضیافت عفو و کرم تو می‌آیم. من توشه‌ای برنگرفته‌ام؛ چون فقیر را در نزد کریم چه حاجتی است به توشه و برگ؟!

خداوندا! سر من، عقل من، لب من، شامه من گوش من، قلب من، همه اعضا و جوارحم در همین امید به سر می‌برند؛ یا ارحم الراحمین! مرا بپذیر؛ پاکیزه بپذیر؛ آنچنان بپذیر که شایسته دیدارت شوم. جز دیدار تو را نمی‌خواهم، بهشت من جوار توست، یا الله.

عزیزم! من از بی‌قراری و رسواییِ جاماندگی، سر به بیابان‌ها گذارده‌ام؛ من به امیدی از این شهر به آن شهر و از این صحرا به آن صحرا در زمستان و تابستان می‌روم. کریم، حبیب، به کَرَمت دل بسته‌ام، تو خود می‌دانی دوستت دارم. خوب می‌دانی جز تو را نمی‌خواهم. مرا به خودت متصل کن.»

از حرف تا عمل ژنرال ایرانی / در نبرد، مرد میدان و برای فرزندان شهدا پدری مهربان بود

سال‌هاست از کاروان به جا مانده‌ام

او در فراق رفیق دیرینه‌اش اشک می‌ریخت و می‌گفت «ما با احمد خیلی رفیق بودیم و همیشه در ذهنم بود کاش می‌شد به احمد ثابت کنم چقدر او را دوست دارم؛ دلم می‌خواهد همه عمرم را بدهم و یک بار صدای او را بشنوم… از خدا می‌خواهم به ما لطف کند هرچه سریع‌تر مرا به او ملحق کند… ما خودمان را مستحق این لطف می‌دانیم…» و این درد دلتنگی نه‌تنها در تک‌تک قاب‌هایی که از او به‌جا مانده، بلکه در آنچه که برای ملت نوشته نیز این ویژگی به چشم می‌خورد:

«خداوند، ای عزیز! من سال‌ها است از کاروانی به جا مانده‌ام و پیوسته کسانی را به سوی آن روانه می‌کنم، اما خود جا مانده‌ام، اما تو خود می‌دانی هرگز نتوانستم آن‌ها را از یاد ببرم؛ پیوسته یاد آن‌ها، نام آن‌ها، نه در ذهنم بلکه در قلبم و در چشمم، با اشک و آه یاد شدند. عزیز من! جسم من در حال علیل شدن است. چگونه ممکن [است] کسی که چهل سال بر درت ایستاده است را نپذیری؟»

از حرف تا عمل ژنرال ایرانی / در نبرد، مرد میدان و برای فرزندان شهدا پدری مهربان بود

جمهوری اسلامی حرم است

او در قامت فرمانده لشکر ۴۱ ثارالله در بحبوحه عملیات کربلای یک در پنجم تیر سال ۱۳۶۵ گفته بود «در هرکجا که مسلمانی تکان خورده، سرنوشتشان به ما بستگی دارد و اگر مسئله‌ای برای این جنگ به‌وجود بیاید، سال‌های سال هیچ نهضت و صدای آزادی بلند نخواهد شد» و این اعتقاد نه تنها در تک‌تک قاب‌هایی که از او به‌جا مانده، بلکه در آنچه که برای ملت نوشته نیز این ویژگی به چشم می‌خورد:

«امروز قرارگاه حسین بن علی، ایران است؛ بدانید جمهوری اسلامی حرم است و این حرم اگر ماند، دیگر حرم‌ها می‌مانند، اگر دشمن، این حرم را از بین برد، حرمی باقی نمی‌ماند، نه حرم ابراهیمی و نه حرم محمدی (ص).

وصیت می‌کنم اسلام را در این برهه که تداعی یافته در انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی است، تنها نگذارید؛ دفاع از اسلام نیازمند هوشمندی و توجه خاص است. در مسائل سیاسی آنجا که بحث اسلام، جمهوری اسلامی، مقدسات و ولایت فقیه مطرح می‌شود، این‌ها رنگ خدا هستند؛ رنگ خدا را بر هر رنگی ترجیح دهید.»

از حرف تا عمل ژنرال ایرانی / در نبرد، مرد میدان و برای فرزندان شهدا پدری مهربان بود

روزانه با صدای فرزندان شهدا مأنوس بودم

او که در عرصه جنگ و نبرد مرد میدان بود، در کنار فرزندان شهدا پدر دلسوز می‌شد و عاشقانه با آن‌ها صحبت می‌کرد و می‌گفت «تو را خیلی دوست دارم، قربان تو بشم، بهت زنگ می‌زنم…» و این عشق و علاقه نه‌تنها در تک‌تک قاب‌هایی که از او به‌جا مانده، بلکه در آنچه که برای ملت نوشته نیز این ویژگی به چشم می‌خورد:

«به فرزندان شهدا که یتیمان همه شما هستند، به چشم ادب و احترام بنگرید؛ به همسران و پدران و مادران آنان احترام کنید، همان‌گونه که از فرزندان خود با اغماض می‌گذرید، آن‌ها را در نبود پدران، مادران، همسران و فرزندان خود توجه خاص کنید.

در این عالم، صوتی که روزانه من می‌شنیدم و مأنوس با آن بودم و همچون صوت قرآن به من آرامش می‌داد و بزرگ‌ترین پشتوانه معنوی خود می‌دانستم، صدای فرزندان شهدا بود، روزانه با آن مأنوس بودم؛ صدای پدر و مادر شهدا که بعضاً بود که وجود مادر و پدرم را در وجودشان احساس می‌کردم. عزیزانم! تا پیشکسوتان این ملتید، قدر خودتان را بدانید.

دوست دارم جنازه‌ام را فرزندان شهدا بر دوش گیرند، شاید به برکت اصابت دستان پاک آن‌ها بر جسدم، خداوند مرا مورد عنایت قرار دهد.»

از حرف تا عمل ژنرال ایرانی / در نبرد، مرد میدان و برای فرزندان شهدا پدری مهربان بود

کد خبر 716041

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.