نمایش پیوند دو نسلی که به شهادت ختم شد در «بانوی سرو»

از بیست‌دوم آبان‌، آمفی تئاتر روباز بوستان پردیس هنر شب‌ها میزبان اجرای نمایشی با نام « بانوی سرو» است،نمایشی که اتفاقات سال گذشته را به سال ۱۳۶۱ گره می‌زند و از نسلی می‌گوید که جاپای رزمندگان دفاع مقدس گذاشته‌اند.

به گزارش خبرگزاری ایمنا، چند روزی است زاینده‌رودمان، جان گرفته است، جانی که جان اهالی شهر را هم کمی رو به راه کرده است، مدت‌هاست که بحران آب، پل‌ها را خسته کرده، دلشان وصال همیشگی می‌خواهد، یک وصال مادام‌العمر و کاش خیلی زود کسی برای قصه آب زاینده‌رود کاری کند.

شب به وقت ستاره‌هاست، اما خیلی سخت می‌شود کنج دنجی در آسمان پیدا کرد که ستاره‌ای رُخش را نمایان کرده باشد، سیاهی آسمان افتاده در دل آب و آب کمی حرف دارد برای گفتن، مدام این پا و آن پا می‌کند، تصویر درختان و نورهای اطراف و بازتابش در آب زاینده‌رود، قاب نابی است که سال‌ها با آن زندگی کرده‌ایم و حالا…

پاییز کم‌کم از رخِ سردش رونمایی کرده که آدم‌ها لباس‌های گرمشان را رو کرده‌اند، ترکیب زاینده‌رود جاری و پاییز و خنکای لطیفش، خودِ خودِ زندگی است، اصلاً آدم چه می‌خواهد مگر…! کم‌کم آدم‌ها، زیاد و زیادتر می‌شوند.

پخش نماهنگ و سرودهای متناسب با روز اصفهانِ جانمان، هم فضا را حماسی کرده و هم مانع خوبی شده برای جلوگیری از سر ریز شدن حوصله کم‌سن‌وسال‌ترها، صدایی از پشت سر با همه سر و صداهایی که در فضا هست، متفاوت است، خانمی که در ردیف پشت سر من نشسته دارد با دخترش تکالیف مدرسه را تکرار می‌کند، کاری شبیه صداکشی زمان تحصیل ما. کمی آن طرف‌تر پسر بچه‌ای دلش پفک می‌خواهد. مادر مقاومت می‌کند که اول لقمه بعد پفک، به توافق نمی‌رسند و پسرک به پفک می‌رسد، کم‌کم، جمعیت زیاد و زیادتر می‌شود.

«بانوی سرو» و پیوند دو نسلی که با شهادت ختم شد

تلاش بچه‌های شهرداری و سپاه برای نمایش «بانوی سرو»

اینجا بوستان پردیس هنر است، آمفی تئاتر روباز، سازمان فرهنگی اجتماعی ورزشی شهرداری اصفهان با بر و بچه‌های منطقه ۶ شهرداری، دستشان را گذاشته‌اند در دست بچه‌های لشکر ۱۴ امام حسین (ع) و سپاه صاحب‌الزمان (عج) تا بانوی سرو را به نمایش گذارند، روز اصفهان باشد، نزدیک روز پرستار باشیم و این کار هم می‌شود کارستان، ساعت از هفت هم کمی گذشته است.

قاری قرآن پشت میکروفون قرار می‌گیرد و در حلقه نور تصویربردار، رُخش نمایان می‌شود، برنامه حالا رسمی‌تر می‌شود، صدای بالای آقای قاری محشر است، صدایش که می‌ریزد در فضا، انگار دلمان قرار می‌گیرد، قراری به وسعت کلمه‌ها و بعد به احترام سرود ملی ایران عزیزمان می‌ایستیم و زیر لب سرود را زمزمه می‌کنیم.

به افتخار سرود ملی‌مان، صدای سوت و تشویق می‌رود بالا، آقای مجری روی جایگاه می‌آید و از روز اصفهان می‌گوید و از عملیات محرم، از غیرت رزمنده‌ها و اقتدار اهالی اصفهان، آن هم در روز ۲۵ آبان، مردم را دعوت می‌کند به تماشای کلیپ…

صدا و تصویر مقام معظم رهبری در دو طرف جایگاه دیده و شنیده می‌شود، بابای مهربان همه ما، فرمایشاتشان در مورد اصفهان است و شهدای اصفهان و آمار شهدای اصفهانی‌، با صدای صلوات حاضرین در پایان کلیپ، چند دقیقه‌ای دوباره مجری بالا می‌آید، روز اصفهان است و حرف از اصفهان هم بسیار.

صحبت‌هایش که تمام می‌شود، این بار از گروه سرود محبین رضا (ع) دعوت می‌کند. پسربچه‌های کم‌سن‌وسال اجرای قابل قبولی تحویل ما می‌دهند و به پایین می‌روند اما غزه، قلبمان غزه است و جسممان اینجا، اشک می‌شویم لای تصاویر و در عکس‌ها محو می‌شویم در خودمان و می‌بالیم به این مقاومت، مجری از غزه می‌گوید از اینکه کاش دم در بیمارستان‌های غزه می‌نوشتند: «تیراندازی به سمت بیمارستان ممنوع، ورود تانک به بیمارستان ممنوع…»

قرار بود برنامه، سخنران هم داشته باشد اما نرسید، دست‌اندرکاران هم هوای مردم را داشتند و خیلی برنامه را معطل نکردند و رفتند سراغ اجرای نمایش «بانوی سرو»، برنامه با جلوه‌های ویژه همراه بود و آقای مجری هم چند نوبت تذکر داد که سر و صدا در این اجرا بالاست و اگر کسی مشکل قلبی دارد، عقب‌تر از فضای جایگاه بنشیند.

«بانوی سرو» و پیوند دو نسلی که با شهادت ختم شد

برای پرستاری که صبر را از بر بود

اجرا شروع شد، با نورپردازی به نسبت قابل قبول، ماجرا با روایت خانم پرستاری که در بیمارستان بر بالین دخترکی که در اغتشاشات سال ۱۴۰۱ و در جنبش کورکورانه «زن، زندگی، آزادی» دچار مشکل شده، آغاز می‌شود.

رفیق آن دختر که تنها همراه اوست وارد بحث با خانم پرستار می‌شود و دم از انقلاب و مواردی از این دست می‌زند، خانم پرستار که لهجه کردی (کوردی) دوست‌داشتنی هم دارد او را دعوت می‌کند به شنیدن روایتش تا سِرُم دوستش تمام شود.

پرستار، ما و آن دختر جوان را به سال‌های دور می‌برد، سال‌هایی که دشمن هوس کشورگشایی داشت و حتی به بیمارستان‌ها هم رحم نمی‌کرد، پرستار آنجا با رزمنده‌ای اصفهانی آشنا می‌شود، رزمنده که مقاومت پرستار را برای مبارزه با بعثی‌ها و اینکه تا چه حد عاشق خدمت به رزمنده‌هاست می‌بیند، باوجود همه بحث‌هایی که با هم دارند به او علاقمند می‌شود.

یکی از اعضای خانواده رزمنده به خواستگاری پرستار می‌رود و پرستار هم بله را می‌دهد. نزدیک عملیات محرم است، رزمنده راهی جبهه می‌شود، پرستار که حالا همسر رزمنده است اصرار می‌کند که با او راهی شود، اما در نهایت می‌ماند و در پشت جبهه خدمات می‌دهد، عملیات محرم و ماجرای طغیان رودخانه با شهادت رزمنده همراه می‌شود و پرستار عزادار همسرش، آن هم درست زمانی که داشته برنامه‌ریزی می‌کرده تا خبر بابا شدنش را به او بدهد. پرستار از غیرت همسر رزمنده‌اش می‌گوید از اینکه نمی‌خواسته او را به دل معرکه ببرد، نمی‌خواسته نگاه ناپاکی از سمت دشمن به همسرش بیفتد.

و سال‌ها می‌گذرد و پرستار، پسرش را بزرگ می‌کند، جایی نزدیک روزگار ما تا اینکه روایت به زمان حال برمی‌گردد، تلفن پرستار زنگ می‌خورد، پسرش است. ماشینش خراب شده و قرار می‌شود برای گرفتن ماشین مادر به بیمارستان محل کارش می‌آید، حالا دیگر سِرُم دختر جوان هم تمام شده و می‌تواند به سلامت برود.

دو دختر در حالی که مشغول مرور آنچه که در جریان اغتشاشات بر سرشان آمده هستند ناگهان با دو پسر در نزدیکی بیمارستان مواجه می‌شوند، این‌ها همان‌هایی بودند که برای آزادی دم می‌زدند و پای مامورها که به میدان باز می‌شود پا به فرار می‌گذارند و دخترها می‌مانند تک و تنها، اولش همه چیز آرام است، اما کم‌کم بحث بالا می‌گیرد و یکی از پسرها می‌رود سمت یکی از دخترها که پسر پرستار از راه می‌رسد و وقتی می‌بیند دختر جوان در معرض خطر است، مداخله می‌کند برای جان دخترک.

آشوبگران به این راحتی‌ها کوتاه نمی‌آیند و با پسرِ پرستار درگیر می‌شوند و در نهایت او را به شهادت می‌رسانند و پرستار دوباره داغدار می‌شود، روزی داغ همسر و حالا داغ پسر، یک روز در جنگ روبه‌روی دشمن بعثی و یک روز داخل کشور و روبه‌روی دشمن داخلی…کرب و بلا، زینب (س)، روز اصفهان، روز پرستار، شهادت همسر، شهادت پسر و انگار که صبر در برابر صبوری پرستار کم می‌آورد.

در انتهای این برنامه، در حالی که بازیگران روی صحنه حضور داشتند، مجری از کودکان دختر و پسر خواست که به بالای جایگاه بیایند، بازیگران این نمایش با اهدای چفیه‌ها و سربندهایشان به این کودکان، تصاویر دیدنی از هم‌عهدی نسل امروز با رزمنده‌های دفاع مقدس را به تصویر درآوردند، این برنامه با توسل به حضرت مهدی (عج) و با دست‌هایی که به درگاه خدا برای ظهور حضرت بلند شده است، به پایان می‌رسد.

امروز روز آخر نمایش بانوی سرو است، از دستش ندهید…

«بانوی سرو» و پیوند دو نسلی که با شهادت ختم شد

کد خبر 704802

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.