در  اولین عملیات نظامی ایران در جنگ تحمیلی چه گذشت؟

سرهنگ بازنشسته نجات براتی‌بختیاری از اولین عملیات نظامی ایران در جنگ با عراق می‌گوید؛ زمانی که بعثی‌ها با ارتش خود و تمام تجهیزات برای گرفتن شهرهای ایران به پیش می‌آمدند.

به گزارش خبرنگار ایمنا، جنگ با نزدیک شدن تانک‌های عراقی به نقاط مرزی میهن، سایه سنگینش را روی ایران ما پهن کرده بود، با شلیک اولین توپ از سمت بعثی‌ها به سمت ما ناقوس جنگ در سراسر کشور پیچید، نخستین عملیات نظامی که در جنگ با عراق با آن مواجه شدیم، عملیات پل نادری بود که در صبح روز بیست‌وسوم مهرماه در محور اندیمشک-غرب پل نادری با فرماندهی لشکر ۹۲ زرهی نیروی زمینی ارتش علیه نیروهای عراقی انجام شد.

با سرهنگ بازنشسته نجات براتی‌بختیاری که متولد مسجدسلیمان خوزستان است و از حاضران این عملیات بوده است، صحبت می‌کنیم، او در سال ۱۳۴۳ وارد دانشکده افسری شد و با افتخار از هم‌گروهانی بودنش با شهید صیادشیرازی یاد می‌کند و می‌گوید صیاد مردی بود که همیشه تدین داشت.

گزارش‌های مکرر ارتش مبنی بر شروع جنگ

سرهنگ براتی از آغاز جنگ می‌گوید: اواخر شهریورماه ۵۹ بود، جنگ که شروع شد، لشکر ۹۲ زرهی نیروهای زمینی ارتش فرمانده نداشت، تیپ‌ها هم فرمانده نداشتند، ارتش مدام از وضعیت موجود به مسئولان گزارش می‌داد، چراکه بهترین افسران اطلاعاتی در لشکر ۹۲ حضور داشتند، امیر ذاکری یکی از این افسران اطلاعاتی بود که مرز را می‌شناخت و با همه قواعد و اصول اطلاعاتی آشنا بود، او گزارش داده بود که ارتش عراق در حال آماده شدن برای حمله به ایران است اما از آنجا که آن زمان گروهای نفوذی بین مسئولان نفوذ داشتند، به مسئولان طوری القا می‌کردند که ارتش اطلاعات درستی نمی‌دهد و عراق هم جرئت حمله به ایران را ندارد، در آن شرایط فرماندهان ارتش هم نمی‌توانستند وارد عمل شوند.

بیست‌ودوم شهریورماه بود، افسر اطلاعات لشکر، استاندار خوزستان را برای بازدید به مرز خوزستان برده بود، استاندار از بالای پاسگاه متوجه حضور حدود ۲۰۰ تانک عراقی شده و رو به افسر اطلاعاتی گفته بود: این‌ها برای چه اینجا هستند؟! و امیر ذاکری در جواب این‌طور پاسخ داده بود که آمده‌اند برای حمله به ایران، استاندار هم ناراحت که چرا می‌گوئید عراق می‌خواهد به ایران حمله کند.

بیست‌وپنجم شهریورماه بود که امیر ذاکری، شهید چمران و فرمانده سپاه و نماینده‌های خوزستان را برای بازدید از بستان برده بود که ببینند در مرز چه خبر است، اما به محض رسیدن به چزابه توپخانه عراق آن‌ها را زیر آتش گرفته بود که این‌ها همه نشانه آغاز جنگ بود.

سرهنگ زرهی ستاد از شروع جنگ صحبت می‌کند و می‌گوید: در روز سی‌ویکم شهریورماه ساعت ۱۳:۳۰ با فرمان صدام و با شلیک یک توپ به سمت ایران جنگ آغاز شد و عراق با ۱۹۲ هواپیمای عراقی پایگاه‌های ایران را بمباران کرد.

صدام گمان می‌کرد با این بمباران‌ها، نیروی هوایی ما را نابود کرده است که بلافاصله نیروی هوایی طرح انتقام را اجرا کردند، نیروهای ما طی دو پرواز با شش فانتوم از پایگاه بوشهر در ساعت ۱۶:۳۰ و شش فانتوم از پایگاه همدان در ساعت ۱۷:۲۵ پایگاهی را در شمال و جنوب بغداد بمباران کردند، در آن روزها تنها دو لشکر ۸۱ و لشکر ۹۲ در حال مقاومت در برابر عراقی‌ها بودند، چهار لشکر بعثی در محور غرب در مقابل لشکر ۸۱ و شش لشکر و یک تیپ مستقل در برابر لشکر ۹۲ قرار داشتند که تجهیزات آن‌چنانی نداشت، این دو لشکر از روز اول مقاومت کردند.

در  اولین عملیات نظامی ایران در جنگ تحمیلی چه گذشت؟

مردانی که در مقابل پیشروی بعثی‌ها ایستادند

درد مانده از آمار بالای شهدای عملیات تأخیری در صدایش می‌پیچید و این‌طور ادامه می‌دهد: در جنگ اصطلاحی داریم با عنوان عملیات تأخیری، درواقع عملیاتی که معمولاً در هفته اول جنگ اجرا می‌شود، عملیاتی پر از تلفات که نیروی کم در مقابل نیروی قوی می‌ایستد و زمین را با زمان معاوضه کند تا نیروهای کمکی به دادش برسند، عملیات تأخیری عملیات بسیار سختی است که این دو لشکر با عشق به وطن و با تلفات بالا انجام دادند و موفق شدند در روز پنجم جنگ لشکر عراق را در جنوب اهواز و ارتفاعات الله‌اکبر و در پل نادری متوقف کنند، شش روز از جنگ گذشته بود و از تیپ دو با سه گردان، تیپ یک با چهار گردان و تیپ سه که با چهار گردان در جنگ حضور داشتند، به‌قدری آمار تلفات بالا بود که استعدادشان به یک گروهان رسیده بود.‌

با شروع جنگ، ستاد لشکر کمبود افسر داشت، من هم معاون ستاد شدم و هم مسئول اتاق جنگ و هم برقرارکننده ارتباط قرارگاه تاکتیکی بین سه تیپ در خط. فاصله زیاد بود و با بی‌سیم هم نمی‌شد اطلاعات را مخابره کرد، چون ممکن بود اطلاعات فاش شود.

حضور فرماندهان و بالارفتن روحیه تیپ‌ها

براتی نقش فرماندهان را در بالا رفتن روحیه تیپ‌ها بسیار مؤثر می‌داند و معتقد است: تیپ زرهی که باید یک سرهنگ زرهی فرمانده‌اش باشد یک سرگرد مخابرات مسولیتش را عهده‌دار بود، اما با این حال افسران شایسته‌ای بودند و خوب هم مقاومت کردند، خون ایرانی در رگ‌هایشان جاری بود که در آن شرایط سخت همین چند روز را هم دوام آوردند، اما این افسرهای جدید از روز سوم مهرماه که روز چهارم جنگ بود دارای فرمانده لشکر شدند و سرهنگ قاسمی به عنوان فرمانده لشکر معرفی شد و پنج نفر افسر زرهی قدیمی را هم به لشکر اعزام کرد، دو نفر برای تیپ دو در پل نادری، یک نفر برای تیپ سه در دشت آزادگان و دو نفر برای تیپ یک در جنوب اهواز، با آمدن این فرماندهان در تیپ‌ها دگرگونی ایجاد شد و اعتماد به نفس نیروها هم بالا رفت، چراکه فرمانده خوب، محافظ جان نیروهایش هم هست، خلاصه اینکه تیپ دو در ساحل شرقی کرخه موضع پدافندی گرفت و در آن سمت کرخه نیروهای عراقی موضع گرفتند، از روز پنجم اندیمشک و دزفول و دیگر شهرها در خطر سقوط قرار گرفتند و شانسی که آوردیم این بود که بعثی‌ها نمی‌دانستند از این تیپ دیگر چیزی باقی نمانده است.

لشکر پنج زرهی عراق به ۲۰ کیلومتری اهواز رسیده بود، بین ۲۰ تا ۴۰ کیلومتری اهواز بود که فرمانده جدید تیپ وارد عمل شد، فرمانده که نیروی زرهی بود و مسلط به کارش با درخواست از هوانیروز، لشکر عراقی را در ۲۰ کیلومتری جنوب اهواز و در روز پنجم و با تلفات زیاد متوقف کرد، بچه‌های تیپ سه در دشت آزادگان به مواضع تپه‌های الله‌اکبر رفتند تا نیروهای عراقی نتوانند از آنجا جلوتر بیایند.

واحد درهم شکسته‌ای که با حضور فرماندهان سازماندهی شد

او صحبتش را همچنان با فرماندهان و نقش آنان در هدایت تیپ‌ها چنین ادامه می‌دهد: بعد از حضور فرماندهان جدید از روز پنجم تا روز دهم، تانک‌های خراب را تعمیر و واحدها را سازماندهی کردند و بعد از آن به قرارگاه اعلام کردند که آماده انجام عملیات هستند، خیلی سخت بود یک واحد درهم شکسته آماده حمله شود.

سحرگاه روز یازدهم مهرماه تیپ دو زرهی درهم ریخته، اما سازمان یافته با فرماندهی جدید از رودخانه عبور کردند، عملیاتی که بسیار هم سخت بود. با این اقدام لشکرهای زرهی عراق غافلگیر شدند و بچه‌های ما سرپل را در ساحل غربی کرخه به عمق سه کیلومتر و عرض ۱۰ کیلومتر به دست آوردند، روز پانزدهم لشکر ۲۱ وارد دوکوهه و خوزستان شد.

قرارگاه عملیاتی جنوب به علت نبودن افسر از اول جنگ با فرماندهان غیرنظامی و نظامی و شخص بنی‌صدر در قرارگاه مقدم لشکر که در پادگان دزفول بود، عملیات را کنترل می‌کردند، قرارگاه اصلی، پنج نفر از افسران قدیمی که در حال بازنشسته شدن بودند را دعوت به همکاری کرد که آن‌ها هم برگشتند، همه را به دزفول آوردند و قرارگاه جنوب را فعال کردند، افسران ستاد لشکر ۲۱ هم هفدهم و هجدهم مهرماه وارد جنوب شدند، بچه‌های تیپ ۲، کرخه، عین‌خوش و پل نادری را مثل خانه خود بلد بودند و همه جا را می‌شناختند، چرا که در یک واحد نظامی شناخت منطقه عملیات جزو عناصر اصلی است.

عملیاتی که تقریباً نشدنی بود

سرهنگ براتی با افسوسی که از شروع عملیات نادری در کلامش موج می‌زند، بحث را ادامه می‌دهد: در لشکر نیرویی بود به نام سرهنگ ورشوساز، زمانی که تیمسار ظهیرنژاد و تیمسار فلاحی و بنی‌صدر در قرارگاه مقدم او را احضار کردند و به او گفتند که بیست‌ویکم مهرماه باید یک عملیات آفندی از پل نادری به سمت نیروهای عراقی انجام بدهد، حالا نیروهای عراقی چه کسانی بودند: لشکر ۱۰ زرهی، تیپ شصت پیاده و لشکر یک مکانیزه.

مگر شدنی بود؟ اصلاً تصورش هم غیرممکن بود، ورشوساز به آن‌ها گفت که واحدهای من کامل نشده‌اند، من هنوز منطقه را شناسایی نکردم، چه‌طور حمله کنم به جایی که آنجا را نمی‌شناسم، به او گفتند ۴۸ ساعت به تو فرصت می‌دهیم به جای بیست‌ویکم، بیست‌وسوم حمله کن.

براتی با اشاره به اجرای عملیات پل نادری می‌گوید: لشکر ۲۱ حمزه ساعت پنج صبح روز بیست‌وپنجم با اجرای عملیات آفندی از ساحل شرقی پل نادری عبور کرد، آن زمان ساحل غربی هم دست تیپ دو زرهی بود، رزمندگان ما به مواضع عراقی‌ها حمله کردند، ساعت ۱۰ صبح فرمانده لشکر با بی‌سیم به قرارگاه جنوب خبر داد که لشکر با ۲۹۷ شهید و مجروح متوقف شده است، تنها کاری که توسط این فرمانده لشکر شجاع انجام شد این بود که به لشکر دستور داد هر واحدی هرجایی هست، همان‌جا متوقف شود و جلو نرود، عقب‌نشینی هم شدنی نبود، چراکه نیروها به شدت آسیب‌پذیر بودند، به همین خاطر در تاریکی شب لشکر عقب‌نشینی کرد. نیروها از تیپ دو که در ساحل غربی مستقر بود عبور کردند، از رودخانه هم همین‌طور و در ساحل شرقی کرخه موضع گرفتند. عملیات پنج ساعت طول کشید.

از آن جایی که عملیات بدون تدبیرهای لازم انجام شد نتوانست به موفقیت برسد اما اجرای آن باعث شد تا عراق دیرتر وارد آبادان شود.

کد خبر 696046

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.