سیدحمیدرضا هاشمی؛ شهیدی که مردم شیعه و سنی زاهدان دوستش داشتند

سال گذشته و درست در چنین روزی و درجریان اغتشاشات زاهدان، سیدحمیدرضا هاشمی به دست تروریست‌های کوردل به آرزویش که همان شهادت بود و بارها گفته بود، رسید؛ سردار شهیدی که مردم شیعه و سنی زاهدان دوستش داشتند.

به گزارش خبرنگار ایمنا، کمی بیشتر از یک سال پیش به دنبال مرگ دختری سروصدای آشوب‌هایی در گوشه و کنار میهن بلند شد و تجمع‌هایی که خشن‌ترین حالت اعتراض مثل ویرانی و تخریب و از بین بردن اموال عمومی را به دنبال داشت، شکل گرفت، به راه افتادن حرکت‌های بی‌ثبات به سرکردگی جاهلان دور گودنشین که چون طبل توخالی، جز حرف زدن کاری دیگر از دستشان برنمی‌آمد، از پیامدهای فراخوان‌هایی بود که در نهایت حماقت اعلام می‌شد.

در مقابل این اقدامات اغتشاشگران که با هدف ایجاد ناامنی و ایجاد شکاف قومیتی انجام شد، مردانی قد علم کردند و در برابر این ناآرامی‌ها با تمام وجود ایستادند و برای امنیت مردم از جان شیرین نیز گذشتند، این روزها در آستانه اولین سالگرد شهادت مردان خوش‌غیرت زمانمان بیشتر از آن‌ها خواهیم گفت، با شهید سیدحمیدرضا هاشمی آغاز می‌کنیم، با ما همراه باشید...

از شهادتش خبر داشت

یک سالی می‌شود همسایه شهید دوست‌داشتنی ما، حاج‌قاسم سلیمانی است. همان که می‌خواست شد، مدتی بعد از دعای ندبه وارد محل کارش شد و تا چشمش به قاب عکس همکاران شهیدش افتاد به رفیق همراهش گفت من هم که شهید شدم یک عکس خوشگل از من کنار این بچه‌ها بگذار. دو هفته از این حرفش نگذشته بود که به حاجتش رسید و عکسش کنار عکس شهدای سازمان نشست.

سن‌وسالی نداشت، هم‌سن انقلاب بود. ۱۸ سالش بود که ازدواج کرد و درس را در رشته مهندسی کامپیوتر دانشگاه آزاد واحد مجلسی اصفهان و بعد از آن واحد نجف‌آباد ادامه داد. خیلی دوست داشت که یک سپاهی شود، این علاقه‌اش از بچگی با او بود. زمانی که پسر عمه‌اش آقا سیدعلی موسوی شهید شد، او که نام سازمانی‌اش هم از سیدعلی گرفته بود، درس را ادامه داد و در رشته اطلاعات استراتژیک دانشگاه امام حسین (ع) مدرک کارشناسی ارشد را گرفت. سال ۹۰ بود که در زاهدان با فرماندهی سردار شوشتری کارش را آغاز کرد، بعد از آن یک سالی در بندرعباس بود و بعد هم راهی تهران شد، چهار سالی هم در تهران ماند و با عنوان فرماندهی اطلاعات دوباره به زاهدان بازگشت، هشت سال در همین سمت ماند و با همین سمت هم شهید شد.

سیدحمیدرضا هاشمی؛ شهیدی که مردم شیعه و سنی زاهدان دوستش داشتند

جذبه‌اش از فیزیک خاص و نفوذ کلامش بود

متولد کرمان بود، کارش آن‌قدر درست بود که مردم شیعه و سنی زاهدان دوستش داشتند، پایتخت‌نشین‌ها چند باری تلاش کردند حمیدرضا را به تهران منتقل کنند اما زیر بار نرفت که نرفت، می‌گفت سیستان و بلوچستان بوی شهادت می‌دهد.

خلاق بود و پایه‌گذار اتفاقات خوب در عرصه‌های اطلاعاتی، راه و روش خودش را داشت، همیشه هم موفق بود، بهتر بگویم پایه‌گذار خوبی بود و خوب هم اجرا می‌کرد، سید از آن آدم‌هایی بود که به قول امروزی‌ها استایل خاصی داشت، فیزیک خاص و نفوذ کلامش، جذبه‌اش را دو چندان می‌کرد.،هر آن‌چه از سیدحمیدرضا هاشمی شنیدیم بیشتر برمی‌گردد به اینکه روی خودش خیلی کار کرده بود و خودش را خوب پیدا کرده بود، می‌دانست شهید می‌شود که مدام آن را تکرار و به دوستانش هم یادآوری می‌کرد.

گلوله‌ای که گردن و قفسه سینه را نشانه رفت

یک سال پیش وقتی با رفقای همکارش مشغول آرام کردن و پاک‌سازی برخی از نقاط شهر زاهدان از دست اغتشاشگران بود، متوجه حضور اشرار مسلحی در یک داروخانه شد، با همراهانش داروخانه را از حضور اغتشاشگران خالی کرد و خیالشان از بابت امنیت آنجا که راحت شد، خانم‌هایی که مشغول به کار بودند را راهی منزلشان کرد. بعد از آن با رفقای همکارش به خیابان دیگری به نام خیابان خیام رفت، درگیری‌های آنجا سیدحمیدرضا را به آرزویش رساند، اول بسیجی همراهش و چند دقیقه بعد هم خودش با برخورد گلوله به گردن و قفسه‌سینه به شهادت رسید، هنوز رد بوسه‌اش موقع خداحافظی روی دست‌های پدر داغش را تازه می‌کند، هنوز صدای بغض‌آلودش در تماس آخر توی گوش پدر می‌پیچد؛ سیدحمیدرضا هاشمی هست، همین جاست، حاضر و ناظر…

کد خبر 691577

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.