«حدیث عشق و خدمت» در سرزمین «عاشقان و خادمان» 

عزمم را جزم کرده تا تنها گوشه‌ای از صدها و یا شاید میلیون‌ها تصاویر اقیانوس خدمت توسط میزبانان عراقی در سرزمین عشق و در اربعین حسینی را بنگارم، اما حدیث خدمت و عشق، حکایت جاری و ساری و هرلحظه این ایام است و هرکس در این سرزمین پا نهد، جز به طریقت خدمت نمی‌اندیشد.

به گزارش ایمنا، در نگاه اول به کربلا و نجف، واژگانی چون کلکسیونی از ماشین‌های خارجی به‌روز چشم‌نواز، معابر خاکی، گرمای شدید هوا، حلویات پر روغن و شیرین، شلوغی و ازدحام جمعیت و انبوهی از اجناس خارجی مغازه‌ها به ذهن متبادر می‌شود، اما اگر در ایام اربعین به شهر کربلا نگاهی دقیق‌تر و جزئی‌تر داشته باشیم، خواهیم دریافت که عشق و جنون، خدمت و عبادت به هم پیوند دارد.

آنچه امروزه و در ایام ویژه اربعین در سراسر شهر مقدس کربلا به چشم می‌خورد، چیزی جز عشق و حدیث خدمت نیست، عاشقان برای عشق، هزاران معنا و مفهوم تعریف کرده‌اند، اما آنچه قابل‌تأمل است این بوده که میان عشق و جنون به‌اندازه یک مو فاصله هست.

عزم خود را جزم کرده تا روایتی از حدیث عشق و خدمت این روزهای کربلا را به تصویر و رشته تحریر بکشم و قلم روسیاه را بر صفحه کاغذ پیشانی‌سفید، برای تبلور ساحت عشق و خدمت برقصانم، چراکه در این روزهای گرم، هر کس به طریقی خود را به حدیث خدمت وصل کرده تا بتواند عشق خود را به ساحت مقدس اهل‌بیت نمایان کند.

کاغذ و قلم و تلفن همراهم را برداشته و به همراه مترجم کاروان خدمت ستاد اربعین شهرداری اصفهان «احمد فعیل‌زاده» در کوچه و پس‌کوچه‌های شهر کربلای منتهی به حرم حرکت می‌کنم. از محل اسکان به سمت حرم، خیابان روضتین حرکت می‌کنیم، اولین تصویری که در مقابل چشمم می‌نشیند جوان ۱۵ یا ۱۶ ساله‌ای است که عرق کنان در گرمای شدید هوا یک گاری چوبی را به جلو هل می‌دهد و فریاد می‌زند یا الله یا الله.

از نام و نشان او سوال می‌پرسم، محمد خالد اهل کربلا؛ از کار خود این‌چنین می‌گوید: نیت کرده‌ام برای سلامتی مادرم که بیماری خاصی دارد در ایام اربعین خدمتگزار زائران باشم، با گاری کوچک چوبی خود پیرزن و پیرمردهایی که ناتوان از راه رفتن هستند را سوار کرده و سمت حرم اباعبدالله الحسین (ع)، باب الراس زائران می‌رساند.

«حدیث عشق و خدمت» در سرزمین «عاشقان و خادمان» 

چند گام دیگری برداشته و دومین صحنه قابل‌توجه، دخترک خردسالی است که هر روز بر سر راه زائران حسینی در وسط خیابان شهدا به سمت حرم اباعبدالله الحسین می‌نشیند و سینی بزرگی پر از رطب بر سر دارد، فریاد می‌زند: «رطب رطب»

نامش را به کمک مترجم می‌پرسم و نیتش از انجام این کار، پاسخ می‌دهد: رقیه بنت ناصر هستم، چند سالی است که به سفارش مادرم این کار را روزانه انجام می‌دهم، مادرم به من گفت بچه‌دار نمی‌شده است، به حرم باب‌الحوائج می‌رود و نذر می‌کند اگر دختردار شود اسمش رابه یاد سه ساله کربلا، رقیه بگذارد و پذیرای زائران حسینی باشد.

«حدیث عشق و خدمت» در سرزمین «عاشقان و خادمان» 

صدای بلندی از پشت سرم نظرم را جلب می‌کند، فردی فریاد می‌زد: «ماء بارد، ماءبارد»

گرمای ۶۰ درجه هوا، لب را خشک کرده بوده و عرق جبین را سرازیر، ابتدا لیوان آب‌خنکی از دست آن ساقی گرفتیم و بعد از «سلام بر حسین» دادن، نام و نشان را و نیت او از خدمتی که او می‌کرد را سوال کردم.

حیدر رزاق، مرد میان‌سالی بود که به یاد ساقی دشت کربلا، چند سالی است نیت کرده در ایام اربعین حسینی به دست زائران حسینی آب‌خنک به دستشان بدهد.

وقتی از نیت این خدمت او می‌پرسم، اشک در چشمانش حلقه می‌زند و بیان می‌کند: «اولین دعا، آخرین دعا، تعجیل الفرج»

«حدیث عشق و خدمت» در سرزمین «عاشقان و خادمان» 

گام‌هایم را به سمت باب القبله حرم مطهر ابا عبدالله الحسین تند تر می‌کنم، در این مسیر موکب‌های ایرانی زیادی از اقصی نقاط کشور وجود دارند، موکبی نظرم را به خود جلب می‌کند که کودکان و خردسالان در اطراف آن زیاد به چشم می‌آیند، جلوتر رفته و روی پاشنه‌های پایم بلند شدم، دیدم یک روحانی در این موکب ایستاده بود و به خردسالان هدایای مختلفی اعم از بادکنک، مداد رنگی، دفتر نقاشی و.. هدیه می‌دهد و داستان عاشورا را به زیبایی و به زبان هنر برای آن‌ها بیان می‌کند.

واقعاً کار جالبی بود، در این ازدحام جمعیت، کمتر کسی به فکر کودکانی است که به پاکی تمام دست در دست والدین خود قدم در این راه نهاده‌اند.

حجت‌الاسلام مصطفی مأوی اهل بصره و از دانش‌آموخته‌های جامعه المصطفی العالمیه ایران است که هرساله در این ایام خود را به کربلا رسانده و بر اساس نذری که میان خود و ارباب بی کفنش داشته، برای کودکان و خردسالانی که زائر کوی عشق (امام حسین) شده‌اند، به یاد طفلان دشت کربلا، برنامه اجرا می‌کند.

در ادامه مسیر، راهی بین‌الحرمین می‌شوم، مسیری که در عرش الهی درخشان‌تر از روی زمین است، نقطه واصل بین دو محبوب یا بهتر بگویم بین امام و مأموم، بین‌الحرمین برای هر زائر حسینی خاصه ایرانیان رنگ و بویی دیگر دارد، مسیری که با چراغ‌های قرمزش در طرفین، تداعی‌کننده مسیر خون ریخته شده یاران سیدالشهدا است و چه جالب که در روایات آمده فاصله دقیق میان دو قبر مطهر شریفین در بین‌الحرمین به‌اندازه صفا و مروه است.

اما در این مسیر عشّاق، حدیث خدمت برقرار است، مردی را می‌بینم که از دو پا قطع‌شده و سنش حوالی ۶۵ سال دارد، بسته‌ای دستمال‌کاغذی بر دستانش بلند کرده و مقابل زائران می‌گیرد، و مدام داد میزند: «هلابیکم یا زوّار الحسین»

نام و نشانش را می‌پرسم، کاظم بن الشُریفی، اهل کاظمین، می‌گوید در سانحه تصادف دو پای خود را از دست داده است و از این بابت از فیض حضور در راهپیمایی اربعین محروم است، از این بابت خود را هر ساله به بین‌الحرمین، مأوای زوار حسینی می‌رساند و به‌اندازه وسع مالی خود دستمال‌کاغذی خریداری کرده و با خوش آمد گویی، عرق راه را از جبین زوار پاک می‌کند تا شاید اسمش در لیست خادمین اباعبدالله الحسین ثبت و ضبط شود.

او اعتقاد داشته همه ما گناه کار بوده و شرمسار از لطف و محبت ارباب بی سر و شرمساری جز با توشه اشک پاک نمی‌شود.

این موارد تنها گوشه‌ای از صدها و یا شاید میلیون‌ها تصاویر اقیانوس خدمت توسط میزبانان عراقی در سرزمین عشق است و روایت خادم الحسینی ملت ایران که در کتاب عشق به اهل‌بیت شاه بیت هستند، مجالی دیگر می‌طلبد، اما حکایت جاری و ساری و هرلحظه ایام اربعین بوده و هرکس در این سرزمین پا نهد، یا عاشق است یا مجنون و جز به طریقت خدمت نمی‌اندیشد.

گزارش از سید امیر حسین ابطحی، خبرنگار اعزامی ایمنا

کد خبر 683432

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.