به گزارش خبرنگار اعزامی ایمنا به کربلای معلی، هنوز در باورم نیست که راهی سفر شدهام، باورم نیست که بار دیگر به دل من نگاه کرده باشی و مرا برای پابوسیات بطلبی، باورم نشده است که تو مرا خواندهای و من قرار است لبیکگوی تو باشم، اما چه باور کنم یا نه، صدایی از پشت تلفن همراهم به من میگفت مسافر سرزمین عشاق و عرش الهی بر زمین شدهام و حسین تو را خوانده است و برای سفر اربعین طلبیده، بغضم در گلویم مانده است و اشک مجالم نمیدهد.
زیر لب فقط با خود میگفتم «ای که مرا خواندهای، راه نشانم بده»
سالها آرزویم رفتم به این سفر در این زمان (اربعین) بود، اما به خواب هم نمیدیدم در این زمان، در این وقت و ساعت و شرایط زندگیام، حسین مرا خوانده باشد.
بارها در روضهها شنیده بودم که باید از هر غیر اویی دل برید تا به او رسید، اما امروز این مطلب را باور کردم.
در این سفر ۲۹۹ فرشته زمینی همراهم هستند تا زیر بیرق موکب مسلم بن عقیل شهرداری اصفهان بتوانیم خادمان فرشتگانی باشیم که قصد ملاقات حسین را در عرش الهی روی زمین دارند.
نمیدانم این دسته جمع چه کردهاند، کجا کدام خوبی را به چه کسی کردهاند، یا کجا دلی را شاد کرده یا دلی را به دست آوردهاند، چه وقت دست پدر و مادر خود را بوسیدهاند یا محرم چه خدمتی کردهاند، اما خوب میدانم برات کربلای اربعین این خادمان امضا شده است.
جاروکشی جای پای زائر حسین، توفیقی است که رفیقم در این سفر شده است تا اثبات کنم غلام سیاهت، سلطان عالم است.»
در حالی همنوا و همگام با کاروان خادمان حسینی شهرداری اصفهان برای خدمت به زائران در ایام اربعین میشوم که تنها توشه سفر اشک و ناله و توبه است و بار گناهانم بر دوشم، سنگینتر از کولهپشتیام است.
دست بهسوی تو دراز میکنم حسین! نگاهم کردهای، منت بر سرم بگذار و دستم را بگیر.
چون حر در روز عاشورا، کفشهایم را که عمری در مسیر غیر تو گام برداشت، گرهزده بر گردن خم کرده خود میاندازم و العفوگویان بهسوی تو میآیم.
این سفر نه برای خودم، بلکه بیشتر برای همه آنانی است که کولهبارم را از التماس دعا گفتنشان پر کردهام، آن عزیزانی که در لحظه خداحافظیام، مرا با کاسه آب نه، با اشک چشم خود بدرقه کردند.
حسین جان، چشم سرم را بستهام و چشم دلم را گشودهام، در تاریکی شب، سر به سردی پنجره اتوبوس نهادهام و در خلوت شبانه، در مسیر به سمت مرز مهران، هرچه از روضه عطش، سقای دشت کربلا، دردانه بنیهاشم و ششماهه کربلا و حضرت زینب و خرابه شام و اسارت شنیدهام را در ذهنم مرور میکنم.
فقط از خدا تحمل میخواهم که با دیدن قتلگاه، تل زینبیه، کف العباس جان از بدن به در نکنم، من فقط یک چیز را خوب در این سفر با خود مرور میکنم، من خادم جایی خواهم شد که میهمانان این ضیافت عظیم، فرشتگان زمینی و صاحبخانهاش حسین است.
از شوق وصال به محبوب چهلسالهام، از همان زمانی که شیر از مادر گرفتم، در حال قالب تهی کردن هستم.
رحمت به شیر مادرم!
با غم عشق حسینی شیر داده مادرم / رحمت به شیر مادرم
بوده ذکر یا حسین لالایی بالاسرم / رحمت به شیر مادرم
داده یاد از کودکی تا من بگویم یا حسین / عاشقم کرده که من تنها بمانم با حسین
دیگر به چیزی جز رحمت واسعه این خاندان کرم و عادت داشته به احسان، فکر نمیکنم.
صبح شده است و نزدیک مرز مهران رسیدهایم، باورم شده است «نزدیک میکند دل ما را به هم حسین»؛ این شعاری است که کاروان عاشقان حسینی خادمان شهرداری اصفهان امثال برای پرچم خدمت خود در موکب مسلم بن عقیل برگزیدهاند.
سید امیرحسین ابطحی، خبرنگار اعزامی ایمنا
نظر شما