روایت دانش‌آموزان سال ۶۸ از روزی که عزادار پیر جماران شدند

اسم خرداد که به گوش می‌خورد، همه به یاد درس و امتحانات می‌افتند، اما ۳۴ سال قبل شرایط جور دیگری برای دانش‌آموزان ایرانی رقم خورد و اندوه بر چهره همه نقش بست و خرداد سال ۶۸ همه داغدار امام شدند.

به گزارش خبرنگار ایمنا، اسم خرداد که به گوش می‌خورد، همه به یاد درس و مشق و امتحانات می‌افتند. نتیجه یک سال مدرسه رفتن‌ها و تلاش‌های دانش‌آموزان در این ماه مشخص می‌شود، اما ۳۴ سال قبل شرایط جور دیگری برای دانش‌آموزان ایرانی رقم خورد و غمی بی‌پایان بر قلب و ذهن آنها نقش بست، آری همه در سوگ امام مهربان و پر صلابت بودند و دیگر هیچ دانش‌آموزی به شادی تابستان نمی‌اندیشید.

تقریباً روزهای پایانی فصل بهار بود، ۱۴ خرداد سال ۶۸؛ مریم که امروز مادری ۴۵ ساله است و فرزندانش را برای امتحانات‌شان همراهی می‌کند، آن موقع دختری ۱۱ ساله بود و تعریف می‌کند که گوش‌مان به اخبار رادیو و تلویزیون بود، هر شب ساعت ۹ که می‌شد همه اعضای خانواده جلوی تلویزیون می‌نشستیم و منتظر بودیم تا خبری از وضعیت سلامتی امام خمینی (ره) بدهد.

روایت دانش‌آموزان سال ۶۸ از روزی که عزادار امام(ره) شدند

مریم می‌گوید می‌دانستیم که حال امام مساعد نیست و حتی در اخبار هم می‌گفتند که برای سلامتی ایشان دعا کنید، شب سیزدهم خرداد هم همینطور شد، مجری اخبار ساعت ۲۱ گفت که حال امام مساعد نیست و از ملت ایران می‌خواهیم که دعا کنند.

با گریه مادرم از خواب بیدار شدم

او از امتحاناتش تعریف می‌کند و می‌گوید که روز چهاردهم خرداد امتحان ریاضی داشتم، با تمام ناراحتی که برای امام خمینی (ره) داشتم، درسم را خواندم و خوابیدم، اما صبح با گریه شدید مادرم از خواب بیدارم شدم که به من گفت مریم بیدار شو که آقا فوت کردند.

مریم ادامه می‌دهد: من فکر کردم منظور مادرم همسایه‌مان که یک روحانی بود است، اما خیلی زود متوجه شدم که امام رحلت کرده‌اند. با این حال و با وجود ناراحتی و گریه و زاری به مدرسه رفتیم تا امتحان بدهیم.

ناآرامی فرزند شهید در سوگ امام راحل

او از وضعیت مدرسه می‌گوید: به مدرسه که رسیدم صدای گریه و شیون بچه‌ها و معلم‌ها تمام فضای مدرسه را پُر کرده بود، پا به پای آن‌ها گریه می‌کردم و اشک‌مان همین‌طور ادامه داشت، دختر خاله‌ام که آن سال هم‌کلاسی من و پدرش جزو شهدای دفاع مقدس بود، بلند گریه می‌کرد و به سر و صورتش می‌زد و می‌گفت من دوباره یتیم شدم. همه سعی می‌کردند او را آرام کنند.

مریم ادامه می‌دهد: آن زمان بود که مدیر مدرسه گفت به خانه‌هایتان بروید، خبری از امتحان نیست، غمی که آن روزها تمام ملت ایران فراگرفته بود، در تاریخ ثبت شده و هیچ‌گاه فراموش نمی‌شود، در تمام محله صدای گریه و قرآن بلند بود، از همان صبح بود که کم کم مردم به سمت تهران حرکت کردند. در مساجد محله هم پرچم سیاه کشیده بودند و مراسم عزاداری برپا بود.

او تعریف می‌کند که شوهرخاله‌ام مینی‌بوس داشت و فامیل و همسایه‌ها را سوار کرد و همان صبح به سمت تهران رفتند. تلویزیون هم تصویر پیکر آقا را نشان می‌داد که در یک محفظه شیشه‌ای بود و مردم که عزاداری می‌کردند. از آن روزها جزئیات بیشتری در خاطرم نمانده، اما هیچ‌گاه غم و اندوهی که بر دلمان بود را فراموش نمی‌کنم.

روایت دانش‌آموزان سال ۶۸ از روزی که عزادار امام(ره) شدند

غمی که مانند زلزله شهر را تکان داد

حسین، امروز کارمند بانک است و آن سال‌ها دانش‌آموز سال اول راهنمایی بوده است، تعریف می‌کند که با وجود خبرهایی که از حال امام می‌شنیدیم، دل و دماغی برای درس خواندن نداشتیم. آن روز هم که متوجه خبر رحلت امام شدیم، انگار که در محله و تمام شهر زلزله آمده بود، همه در کوچه و خیابان‌ها بودند و اشک و اندوه بر چهره همه نقش بسته بود.

او تعریف می‌کند که پدرم به همراه برادرم و دیگر اقوام به تهران رفتند، اما ما در اصفهان ماندیم و مثل زمان انقلاب که کسی مشغول به کار خودش نبود، همه یک دل به دنبال برگزاری مراسم و عزاداری و سفر برای زیارت مزار امام بودند. عشق و تقدسی که مردم برای امام قائل می‌شدند، تکرارنشدنی بود.

روایت دانش‌آموزان سال ۶۸ از روزی که عزادار امام(ره) شدند

نذر و نیاز مادرها برای سلامتی امام (ره)

منصور رنجبریان، هم یکی از دانش‌آموزان سال ۶۸ است، امروز ۴۸ سال دارد و یک فرهنگی بازنشسته است، او می‌گوید که آن سال دوم راهنمایی بوده و او هم روز یکشنبه چهاردهم خرداد امتحان ریاضی داشته است.

این معلم بازنشسته امروز و دانش‌آموز سال ۶۸ تعریف می‌کند که چند روز بود حال امام (ره) مساعد نبود و هر روز در اخبار اعلام می‌کردند که برایشان دعا کنید.

منصور با یادآوری آن روزها می‌گوید: ما دانش‌آموزان هم در حال و هوای امتحانات بودیم و درس می‌خواندیم، اما مادرم و همه مردم محله دائم مشغول نذر و نیاز و دعا برای سلامتی امام بودند. آن شب سیزدهم خرداد هم مادرم در حال ادای نذر و ذکر گفتن بود و نگرانی در چهره بزرگ‌ترها موج می‌زد.

او ادامه می‌دهد: حتی نصف شب هم مردم بیدار بودند و یادم می‌آید که پدر و مادر من هم از نگرانی خواب‌شان نبرده بود و می‌خواستند متوجه شوند که حال امام چطور است. رسانه‌ها هم مثل امروز نبود که اخبار را سریع منتشر کنند، همه منتظر اخبار تلویزیون می‌نشستیم.

این معلم بازنشسته تعریف می‌کند که آن روز صبح متوجه خبر فوت امام خمینی (ره) شدیم و اگر اشتباه نکنم اخبار ساعت هشت صبح بود که این خبر را اعلام کرد، اما با این وجود به مدرسه رفتیم.

او ادامه می‌دهد: در مدرسه همه منتظر بودیم که ببینیم باید چه کار کنیم و ناظم مدرسه آمد و گفت که امتحان لغو شده و به خانه بروید، خبری از امتحان نیست تا زمانی که دوباره به شما تاریخ جدید امتحانات را اعلام کنیم، مدارس و مساجد و تمام شهر سیاه‌پوش امام خمینی (ره) شده بود.

روایت دانش‌آموزان سال ۶۸ از روزی که عزادار امام(ره) شدند

آن روزها انگار دوباره انقلاب شده بود

منصور یادآوری می‌کند که همه به خانه رفتیم و آن زمان بود که هر کسی هر وسیله نقلیه‌ای پیدا می‌کرد سوار می‌شد و به تهران می‌رفت، آن سال‌ها که همه خانواده‌ها ماشین نداشتند، شاید در هر محله به تعداد انگشتان یک دست ماشین بود، اما پیر و جوان هرطور که شده بود به تهران می‌رفتند، طوری که می‌توانم بگویم که یک انقلاب دوم شکل گرفته و همه چیز دگرگون شده بود و حال و هوای آن روزها عجیب بود.

او تعریف می‌کند که امتحانات ما به تیرماه موکول شد و ایران در ادامه خردادماه دیگر تعطیل بود و همه در حال عزاداری بودند. امام خمینی (ره) را که به خاک سپردند هم عزاداری‌ها تمام نشد. هنوز مردم به تهران می‌رفتند.

این دانش‌آموز سال ۶۸ می‌گوید: یادم می‌آید که در تلویزیون نشان می‌داد یک کانتینر در محل مزار امام (ره) گذاشته بودند، اما توان کنترل جمعیت را نداشت و بعد از آن با چندین کانتینر دیگر یک حالت صحن‌مانندی را ایجاد کردند تا بتوانند جمعیت عظیمی را که برای عزاداری اطراف مزار امام می‌آیند، کنترل کنند.

او ادامه می‌دهد: تا مراسم چهلم امام (ره) هم شبانه‌روز آنجا شلوغ بود و اگر بخواهم برای جوانان امروز مثال بزنم، شلوغی و حضور پررنگی که در مراسم تشییع حاج قاسم در سراسر ایران رخ داد، چیزی شبیه آن یا چند برابر بیشتر در تهران پیش آمد. در زمان تشییع شهید سلیمانی با برگزاری مراسم در سراسر کشور جمعیت تقسیم و کنترل شد، اما در زمان تشییع امام (ره) جمعیت دیگر کنترل‌شدنی نبود.

روایت دانش‌آموزان سال ۶۸ از روزی که عزادار امام(ره) شدند

یک جهان روی امام خمینی (ره) حساب می‌کرد

منصور تعریف می‌کند که کل کشور نگرانی دیگری نیز بابت نبود امام خمینی (ره) داشتند و نمی‌دانستند که در آینده قرار است چه اتفاقی رقم بخورد و این نگرانی را ما بچه‌ها هم در صورت پدر و مادرمان می‌دیدیم، یک ملت پدر خود را از دست داده بود، تمام جهان روی امام خمینی (ره) حساب باز می‌کردند. نزدیک به چند دهه از آن دوران می‌گذرد و هنوز داغ و غم رحلت امام خمینی (ره) بر دلمان باقی مانده است، تا آنجایی که دانش‌آموزان امروز هم برای داغ‌دار پیر جماران هستند.

کد خبر 665227

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.