جریان داشتن معماگونگی،رازوارگی و سرگونگی در آثار «مهدی سحابی»

در آیین رونمایی از کتاب « تکاپوی معنا » با محوریت تحلیل نشانه،معناشناختی آثار تجسمی مرحوم مهدی سحابی، وی‍ژگی آثار این هنرمند و تاثیر آن بر جریان هنر معاصر مورد بحث و تحلیل قرار گرفت.

به گزارش خبرنگار ایمنا، شامگاه سه‌شنبه هجدهم اردیبهشت‌ماه، آئین رونمایی از کتاب «تکاپوی معنا» با محوریت تحلیل نشانه، معناشناختی آثار تجسمی مرحوم «مهدی سحابی» با حضور مجید سحابی برادر این هنرمند برجسته، بهمن نامور مطلق رئیس فرهنگستان هنر، عباد رضا اسلامی رئیس موزه هنرهای معاصر تهران، حمیدرضا شعیری استاد نشانه - معناشناسی دانشگاه تربیت مدرس، علی عباسی استاد نشانه‌شناسی دانشگاه شهید بهشتی تهران، فعالان فرهنگی و دانشگاهی در محل موزه هنرهای معاصر تهران برگزار شد.

جریان داشتن معماگونگی،رازوارگی و سرگونگی در آثار «مهدی سحابی»

هنر شدگی یعنی سیر جریان هنر مستمر و در تعامل با هستی

حمیدرضا شعیری، استاد نشانه و معناشناسی دانشگاه تربیت مدرس در این مراسم اظهار کرد: سه نویسنده زک فونتنی، دنی برتران و ایوان داروآریس در آثار سحابی ابتدا معماگونگی، رازوارگی، سر گونگی، راز هستی چگونه درون این آثار در حال حرکت است؟ چرا آثار سحابی، استمرار ادراک است؟

وی افزود: به قول زک فونتنی، سحابی یعنی استمرار هنر و هنر شدگی. حال باید ابن پرسش را مطرح کرد: که هنر شدگی چیست که زک فونتنی آن را اشاره می‌کند؟ هنر شدگی یعنی سیر جریان هنر مستمر و در تعامل با هستی است. هنر پویاست، ایستایی ندارد و جریانی همواره و مستمر در حال جابجایی است پس آنچه دنباله‌دار است و این دنباله‌دار بودن یک سریال با جریان سریالی را به وجود می‌آورد که این جریان سریالی به یک نشانه واحد تبدیل در انتها می‌شود.یعنی همه آنچه متکثر است، درنهایت آثار سحابی به یک وحدت معنایی می‌انجامد، پس اثر هنری را در آثار سحابی نمی‌توان به یک نقاشی تقلیل داد بلکه باید گفت که نقاشی‌ها، تصاویر، مجسمه‌های سحابی میدان کنش‌های مستمر و پیوسته هستند یعنی میدان عملیاتی کنش هستند.

این استاد دانشگاه تصریح کرد: انرژی، فرم، صورت، ساختار، ماده بیان تمامی این موارد دست‌به‌دست هم می‌دهند و یک وجه وجودی به آثار سحابی می‌دهد که وجه وجودی جریان معنا را از عمق به‌صورت و از صورت به عمق می‌برد پس سیر جریان معنا در آثار سحابی رفت و برگشتی است.

وی گفت: تکرار، یکی از عملیات معنایی است و چرا سحابی دل به تکرار بست؟ چرا پرتره‌ها تکرار می‌شود اما هیچ‌یک شبیه به هم نیستند؟ زیرا تکرار، گونه‌ها یا ژانر خود را تکرار می‌کند. پس پرتره‌ها و چهره هابی که سحابی به صحنه می‌آورد، پرتره نیستند بلکه ادراک جهان‌اند یعنی جهان را مانند ژانرهای متفاوتی که هم پیوند با یکدیگر دارند و هم پیوند شکنی می‌کنند، نشان می‌دهد. پس تناقض اصلی آثار سحابی در این است که در عین ایجاد پیوند جهانی در بین پدیده‌ها، در همان لحظه پیوند را می‌شکند و دوباره پیوند را ایجاد می‌کند. به همین دلیل انرژی شکل‌گرفته در آثار، انرژی‌های در جریان و اتمام ناپذیر هستند.

شعیری اضافه کرد: برای سحابی همان‌طور که این کتاب و ترجمه آن شاهد هستیم، تخیل ادراکی شکل‌گرفته در هر اثر تخیلی نا پایان است. تأکید بر تکرار، هم‌پوشانی، تکثر، اشباع پدیده‌ها به‌واسطه ارتباط با یکدیگر نقطه مشترک هرسه تحقیق در ارتباط با سحابی است.

جریان داشتن معماگونگی،رازوارگی و سرگونگی در آثار «مهدی سحابی»

جریان هنر مهدی سحابی، ما را با استعلای اثر هنری آشنا می‌کند

وی تأکید کرد: آنچه در آثار سحابی مورد تأکید است که استحاله یک اثر، منجر به تولید اثر دیگر و سپس پیوند با پدیده دیگر شده و این جریان ناتمام است.

استاد نشانه و معناشناسی دانشگاه تربیت مدرس اظهار کرد: همواره دو نوع اخطار ما را با خود مواجه می‌کند که شامل اخطار ساختاری و دیگری اخطار در تحول و جابه‌جایی هستند، پس اتفاق مهم این است که همه‌چیز در اخطارهای درونی است و ساختار را به عمق می‌برد.

وی افزود: مهم این است که ساختارهای شباهت یافته با مرجع جهانی خود پیوند می‌یابند و همواره به‌سوی مرجع خود یعنی محل رجوع یا منبع خود حرکت می‌کنند اما در منبع خود زندانی نمی‌شود یعنی آثار سحابی به رغم به سمت حرکت به سمت منبع و مرجع خود، منبع خود را به حرکت درمی‌آورند و از منبع خود عبور می‌کنند و جریان فرا جهانی یا فرامنبعی به خود می‌دهند به همین دلیل جریان هنر سحابی، ما را با استعلای اثر هنری آشنا می‌کند. به‌طور مثال ماشین قراضه‌ها تنها ماشین‌های قراضه نیستند که سحابی آن‌ها را به تصویر می‌کشند بلکه تکامل فروپاشی وجودی انسان‌هایی هستند که در طول زمان چهره‌های آن‌ها زدوده یا فروپاشیده است و فضایی تنیده را به وجود آورده که این فضا معنا را از یک‌سو گسترده و از سوی دیگر منقبض نموده است. پس دو جریان انبساطی و انقباضی جریان‌های درگیر در آثار سحابی هستند. در راستای همین ترکیب و سریالی بودن است که ممکن به ناممکن و ناممکن به ممکن تبدیل می‌شود. سحابی استاد تبدیل ناممکن‌ها به ممکن‌ها است.

شعیری گفت: هر نقاشی، تصویر و مجسمه، ارجاع به مجسمه، تصویر و نقاشی دیگر است. نهفتگی و معمای هر تابلو و اثر در اثر دیگر خود را پیدا می‌کند پس نمی‌توان سحابی را در یک اثر مشاهده کرد بلکه باید وی را در مجموعه آثارش دید.

وی اظهار کرد: نوع نهفتگی یا معمای به شفافیت رسیده نتیجه چیست؟ هر سه مترجم و نویسنده تأکید کردند که بدون هیچ ذهنیت از پیش مشخص‌شده و از قبل برنامه‌ریزی‌شده، آنچه خلق را میسر می‌سازد، ژستی است ناب که تعریف آن ژست ناب رابطه پدیداری هنرمند با جهان، ژستی ناب که خالقی جریان نهفته در اثر است به همین دلیل هر سه نویسنده تأکیددارند که رفتار هنری سحابی، دارای رابطه‌ای با ساختار زدایی از وجوه صورت‌پذیر و صورت دار است یعنی صورت‌ها ا ماشین‌ها، پرندگان، آدم‌ها، شهرها از یکدیگر فرومی‌پاشند تا دوباره یکدیگر را بازبیابند. پس آنچه مهم است این بوده که سحابی ما را از هنر رئالیسم، امپریالیسم، امپرسیونیسم، رسانه‌ای و پاپ آرت عبور می‌دهد تا هنر منحصربه‌فرد خود را که هنری سری گونه و سریالی است، به وجود آورد که من شخصاً آن را «هنری تحول‌گرا و درحرکت و تکاپو» می‌نامم.

هنر مهدی سحابی دینامیک است

این استاد دانشگاه تصریح کرد: آنچه برتری هنر سحابی را ایجاد می‌کند، این است هنر سحابی دینامیک است یعنی نقاشی، چهره‌پردازی و مجسمه زیر نگاه ما به‌شدت برانگیخته است یعنی هنگامی‌که تصویر را مشاهده می‌کنیم شک نمی‌کنیم که چیزی درحرکت است و این را قلم سحابی ایجاد می‌کند به‌طوری‌که قلم بر بوم خورده است که گویا ممکن است هرلحظه به فرد برسد، پس در آثار سحابی به سمت امری ترا محسوسی یا ترا حسی حرکت می‌کنیم و همین امر ظرفیت جدیدی را ایجاد می‌کند تا دسترسی به ممکن‌های جدید ایجاد شود.

وی افزود: در اثر ارتباط با ممکن‌های جدید یا ممکن‌های نامحسوس یا محسوس است که جریان هنری به جریان دینامیک یا پایان‌ناپذیر می‌شود یعنی در یک تابلو سحابی اثر هنری به پایان نمی‌رسد و سطح مهمی که اثر ما را به آن می‌رساند، سطح جوهری و تخیلی است.

شعیری اضافه کرد: سحابی استاد عبور دادن ما از ساختار برای رسیدن به سطح جوهری و تخیلی است. به‌طور مثال سری دیوارنگاره‌ها، مجموعه‌هایی از تابلوهایی هستند که اشباع‌شده و خالی، کوتاه، بلند و معمولی و هم غیرمعمولی و دارای ساختارهایی باکیفیت‌های متضاد در درگیری، تنیدگی و ادراک هستند، پس در تابلوها اعم از فرم‌ها، رنگ‌ها، نور، خطوط تکرار می‌شود اما آنچه در تابلوها تکرار نمی‌شود این است که هر تابلو یک ژست مخصوص به خود را دارد که آن ژست مخصوص در تابلوهای دیگر نیست، پس این ویژگی منحصربه‌فرد بودن آثار سحابی است. پس تابلوها همیشه بین یک رابطه دور و نزدیک درحرکت‌اند و سحابی استاد ایجاد فاصله است یعنی درعین‌حال که فرد را دور می‌کند در همان لحظه به‌شدت نزدیک می‌کند و این کاری منحصربه‌فرد است.

وی افزود: آنچه فاصله را پدیدار می‌کند، تقابل بین یک سطح بیرونی، عمیق و درونی است، یک ناحیه اشباع‌شده و یک ناحیه خالی، یک ناحیه تهی و پر به همین دلیل با بافت‌های تنیده و غیر تنیده مواجه هستیم.مجموعه‌این تنیدگی‌ها آن‌چنان‌که نویسندگان این کتاب میگویند، وضعیتی لایه در لایه و تودرتو به وجود می‌آورد که نظامی چندگانه را می‌سازد اما در حیرت هستیم که این نظام تودرتوی متکثر هزارلایه نام آن به تجمیع می‌رسد و گویا حافظه ما را به حافظه یکپارچه تبدیل می‌کند و حافظه درمانده و عاجز بیننده را هم به حافظه‌ای یکپارچه تبدیل می‌کند.

استاد نشانه و معناشناسی دانشگاه تربیت مدرس ادامه داد: پس چالش‌های ایجادشده در آثار سحابی، چالش‌های دور، نزدیک، پر، خالی، متکثر، بیرون شدگی، پراکنده، تجمیع، برجستگی، فرورفتگی، آشکارشدگی، محوشدگی، شفافیت، ابهام و.... مجموعه‌ای از چالش‌هایی هستند که در تابلوها فوران می‌کنند. به‌این‌ترتیب معماگونگی دو وجه دارد، یک وجه ژست خالق و وجه دیگر، وجه هنری به تصویر کشیده شده است.پس وجه سومی در اثر رابطه ژست منحصربه‌فرد خالق با ساختارهای هنری تحت عنوان زیست تخیلی بیننده به وجود می‌آید که او هم خالق اثر می‌شود، پس سحابی بیننده را «هم خالق» اثر می‌کند.

وی عنوان کرد: «دنی برتران» تأکید می‌کند که چهره در آثار سحابی دگرگون‌کننده، لغزنده و قابل‌کشف شدن است. گاهی ماشین، ماشین است و گاهی ماشین، ماشین نیست. گاهی ماشین چهره است، ماشین در حال فروپاشی و قبرستان است و اما بعد ماشین همیشه ماشین است. کاهش مخدوش و گاهی نامخدوش است. چهره همواره بین قیام و حضور درحرکت است، به‌تدریج شکل می‌گیرد، درک می‌گردد، بزرگ می‌شود، حمله می‌کند و دوباره در خود فرو می‌رود و آرام می‌شود، به خواب می‌رود و دوباره بیدار می‌شود. پس چهره در آثار سحابی یا نقاشی‌های سحابی راهی به سمت انفصال، گسست و ناگهان پیوند است. توده‌های اشباع‌شده، توده‌های اشباع‌نشده را ملاقات می‌کنند و یکدیگر را به آغوش می‌کشند و این هم‌آغوشی جریان سمفونی پدیداری یا موسیقی یایی اثر هنری را شکل می‌دهد.

به گفته شعیری، آنچه ویژه و زیباست این است که نحو دستور زبان اثر سحابی یا نحو اثر سحابی دو اصل مهم در خود به همراه دارد که برتران بر آن تأکید می‌کند ازجمله چهره شدگی و چهره زدایی. چهره‌هایی که تا شکل می‌گیرند فرومی‌پاشند. تا حاضر می‌شوند، غایب می‌شوند، تا هستند، نیستند. پس چهره با چهره مماشات با چهره با چهره هم سماعی می‌کند، چهره عقب‌نشینی کرده سپس جلو می‌آید، پنهان، خرد و تکه‌تکه می‌شود، به نمایش درمی‌آید، ممنوع می‌شود و دگربار برگشت‌پذیر می‌شود.

وی گفت: «ایوان دارواریس»، تأکید می‌کند که تعامل انسان و نا انسان، انسان شدگی و انسان زدایی در آثار سحابی بارش دارد. ماشین قراضه‌ها از انسان تا انسان گسترده شدند. تلفیق و پیوند بین انسان و نا انسان سبب ایجاد تخیلی می‌شود که آن تخیل، جریان پدیداری حضور را از زندگی تا مرگ، از گورستان زندگی تا گورستان گور به حرکت درمی‌آورد. ما همه قربانیان یک حقیقت نا حقیقت تحت عنوان پدیدارهای در غیاب و سماع هستند.

استاد نشانه و معناشناسی دانشگاه تربیت مدرس در خاتمه صحبت خود اضافه کرد: در هر سه اثر این نویسنده‌ها، آنچه وضعیت احتمالی دو بروز کمتری دارد، بروز بیشتری دارد و هر آنچه انتظار است، روز، جلوه و تجلی است.

وی گفت: سحابی استاد یک عمل کنشی میدانی هنری است که مارا در صف انتظار معنا سرگردان نگه می‌دارد و هر چه سرگردانی و انتظار بیشتر می‌شود، معنا سماعی‌تر می‌شود و ما گنگ‌تر خواهیم بود.

جریان داشتن معماگونگی،رازوارگی و سرگونگی در آثار «مهدی سحابی»

هویت شاهکار هنری باید برگرفته از هویت ملی و اسطوره‌ای باشد

علی عباسی، استاد نشانه‌شناسی دانشگاه شهید بهشتی تهران نیز در این مراسم با نقد نسبت به ترجمه این کتاب اظهار کرد: شاهکار هنری به گفته تئوریسین‌ها باید دارای هویت باشد و این هویت را از ساختارهای اجتماعی، نگاه به جهان نویسنده و به زبان ساده‌تر از هویت ملی و اسطوره‌ای دریافت می‌کند. اگر در آن اثر نتوان اسطوره پیدا کرد، اثر اگر هم خیلی خوب باشد، خوب بوده اما شاهکار هنری نیست. هنگام بررسی این ترجمه برای بنده این پرسش مطرح شد که هویت کتاب کجاست؟ اسطوره‌های غربی برای من قابل‌قبول نیست زیرا من گفتمان غرب و شرق را ندارم و ایرانی نمی‌تواند گفتمان غرب را داشته باشد و پرسش نخست من در خصوص این آثار این است.

وی افزود: در ترجمه کتاب باید نگاه به جهان داشته باشیم. به‌طورمعمول ترجمه را به این دو صورت نگاه می‌کنند به‌طوری‌که اگر فرد مترجم مسلمان باشد نگاه به جهان دارد و این نگاه به مترجم اجازه نمی‌دهد که به‌عنوان اصل اول وفاداری در ترجمه هر طور که بخواهد متن را آزاد ترجمه کند یعنی ترجمه یک نوع خوانش محسوب می‌شود. اگر بخواهیم مثل خود متن را به یک‌زبان دیگر تبدیل کنیم یا یک متن را بخوانیم. اینجا دو پرسش وجود دارد که چگونه یک متن را می‌خوانیم و چگونه باید بخوانیم؟ اگر بخواهیم متنی را بخوانیم باید این‌گونه بخوانیم یعنی اگر متن در قرن ۱۷ نوشته‌شده، نویسنده یا مترجم یا هر فردی که می‌خواهد متن را بخواند، خود را از این زمان جدا کرده و به قرن ۱۷ می‌برد و در پوست‌واستخوان نویسنده قرار می‌گیرد، یعنی متن را آن‌گونه که نوشته‌شده، می‌خواند و متوجه می‌شود پس بر این اساس متن یک خوانش بیشتر ندارد.

این استاد دانشگاه بیان کرد: اگر خوانش های گوناگون وجود داشته باشد، نگاه به جهان تغییر می‌کند. چرا این نگاه به جهان با اسلام، مسیحت و یهودیت ارتباط دارد زیرا هنرمند هیچ‌گاه چیزی را خلق نمی‌کند. هنرمندی که نگاه به جهان مذهبی دارد، کشف می‌کند و خلق نمی‌کند. او در جهان دیگر حقایق را مشاهده کرده و آن‌طور که وجود دارد به تصویر می‌کشد.

وی عنوان کرد: اگر نگاه به جهان به سمت انسان‌گرایی تغییر کند، ازآنجایی‌که خدا به حاشیه رفت و انسان در مرکز قرارگرفته و همه‌چیز حول محور انسان می‌چرخد، هنرمند اینجا خلق می‌کند. تفکر انسان‌گرایی متن قرن ۱۷ را به این قرن می‌آورد پس یک فهمی در این متن و یک فهم نیز در ذهن من به وجود می‌آید که با ادغام با یکدیگر متن سوم را به وجود می‌آورد که به آن «نوع خوانش انسان‌گرایی» می‌گویند. در این حالت مترجم, متن را بر اساس نظام ارزشی متن نمی‌خواند، بلکه متن را بر اساس نظام ارزشی خودش می‌خواند و باهم تلفیق می‌کند درحالی‌که در اولی متن را بر اساس نظام ارزشی آن خواندید و خوانش خود را بر متن تحمیل نکردید و همان‌طور که نوشته‌شده بود، متن خوانده شد. حال این پرسش مطرح می‌شود آیا ازلحاظ نظری و عملی این مهم امکان‌پذیر است؟ بله از هر دو منظر امکان‌پذیر است.

عباسی افزود: هنگامی‌که فردی تعزیه را مشاهده می‌کند، انتهای روایت را به‌هیچ‌عنوان نمی‌داند چراکه سیستم بازنمایی نیست. هنرمند ایرانی در این بافت کار خود را مانند تعزیه انجام می‌دهد. پس به‌طور مسلم فردی که در این بافت قرار دارد و متنی را ترجمه می‌کند، باید متن را در بافت خود قرار دهد و بخواند.

جریان داشتن معماگونگی،رازوارگی و سرگونگی در آثار «مهدی سحابی»

ترجمه کتاب «تکاپوی معنا» بسیار دقیق است

وی با اشاره به این‌که ترجمه کتاب «تکاپوی معنا» بسیار دقیق است، عنوان کرد: گاهی که متن را می‌خوانیم ما را به سمت تأویل و تفسیر سوق می‌دهد. تأویل ایرانی بازگشت به اصل و فشردگی دارد و تعویل غربی دور شدن از اصل و بازشدگی معنا را دارد.

استاد نشانه‌شناسی دانشگاه شهید بهشتی تهران تصریح کرد: در قسمتی از این کتاب آمده است مبنی بر این‌که «پروفسور فونتنی به مبحث معما بودگی اثر هنری پرداخت» بدین معنا که هر اثر هنری یک معنای قابل‌حل است که بنده نیز با این اندیشه فونتنی موافق هستم اما در ادامه آمده است: «هرچند که اثر، کلیدهایی را برای ادراک معنا در اختیار می‌نهد اما هرگز به کنه معنا دست نخواهیم یافت که نسبت به این جمله موافق نیستم. چراکه فونتنی ساختارگرا است، به معنای ایمنانس توجه می‌کند یعنی دسترسی به معنا برای فونتنی مهیاست، اگر سحابی با نگاه فونتنی باشد، دسترسی به معنا امکان‌پذیر است.»

وی گفت: در این کتاب همچنین از فونتنی گفته‌شده که «دشوار است که درباره مهدی سحابی بگوییم که نقاشی او در چالش‌های زیبایی‌شناختی ایرانی موقعیتی قابل‌تشخیص دارد یا ندارد البته بدین دلیل نیست که در کشورهایی جز ایران اقامت گزیده، آثارش را خلق کرده و به نمایش درآورده است. لااقل برای ما فرانسوی‌ها کاملاً ممکن نیست زیرا اطلاعات ناقص و غیرقابل‌دسترس است» که در این جمله این نویسنده خیلی دقیق بیان کرده است. همان‌طور که در ابتدای سخن به آن اشاره کردم، ایرانی نمی‌تواند از اسطوره‌های غرب کمک گیرد چون گفتمان آن‌ها را ندارد. مترجم هم می‌تواند یک کتاب را ترجمه کند اما ازنظر بنده در تحلیل آخر نمی‌تواند این کار را انجام دهد زیرا بافت، گفتمان و ساختار و فرهنگ را ندارد به‌نوعی فونتنی هم آن را نقل‌قول کرده است.

جریان داشتن معماگونگی،رازوارگی و سرگونگی در آثار «مهدی سحابی»

مهدی سحابی منتقد نبود

بهمن نامور مطلق، رئیس فرهنگستان هنر در ادامه این مراسم اظهار کرد: یکی از بهترین نمونه‌ها برای ترجمه‌های بینازبانی و فرهنگی خود مرحوم سحابی است.

وی افزود: سحابی به رغم مترجم و هنرمند بودن گاهی نقد هم می‌نوشت اما انسان منتقدی نبود به‌طوری‌که با اشاره‌ای به قول یکی از نویسندگان گفته بود که «برای فهم آثار یک هنرمند نباید به سمت زندگینامه آن‌ها رفت».منظوم شناسان شعاری دارند، یعنی من زندگینامه‌ای یک من است و منی که خلق اثر می‌کند، من دیگری است. آقای سحابی معتقد است که دو تا من از هم جدا هستند من برخلاف ایشان فکر می‌کنم چراکه می‌توانند به یک یکدیگر مرتبط باشند و ازاین‌جهت نظریه منظوم گریان را نمی‌پذیرم.

رئیس فرهنگستان هنر تصریح کرد: چطور یک نفر با این‌که ایرانی است ترجمه خوبی انجام می‌دهد؟ شاید از گذشته‌های دور این حرف درست بود که این ترجمه‌ها خیلی دشوار بوده اما در جهان امروز به‌خصوص برای بعضی از انسان‌ها این مهم ممکن است. باختین چند اصل دارد ازجمله چندصدایی، گفتگو مندی و زمان که می‌توان به آن‌ها اشاره کرد.

وی اضافه کرد: انسان‌هایی که وضعیت پیوندی پیدا می‌کنند، خودبه‌خود ترجمه هستند و نیاز به ترجمه ندارند. سحابی ایران بوده، در ایتالیا زندگی کرد، درس را رها می‌کند و درس دیگری می‌خواند و در فرانسه سه زبان اروپایی را برای ترجمه فرامی‌گیرد یعنی یک انسان پیوندی، دوگانه‌سوز و چندگانه سوز است.

نامور مطلق تصریح کرد: چگونه ممکن است فردی تا به این اندازه آثار گوناگون خلق کند؟ به‌طور مثال در فرانسه تعداد انسان وجود دارد که صهیونی و یک سری دیگر فلوستی یعنی یک عده تجسم یهودی‌ستیز دارند و فلوس خود آدم یهودی است و باهم درگیر هستند و فرانسوی‌ها نمی‌توانند آن‌ها را تجمیع کنند اما سحابی هر دو این را ترجمه می‌کند، علاوه بر این‌که بینا فرهنگی است، از خود روش‌ها و انسان‌ها فراتر، آن‌ها را در برمی‌گیرد یعنی پیوند متضادها، پیوند شباهت‌ها و پیوند تفاوت‌ها.

وی افزود: انسان پیوندی الواح باز نوشتنی یعنی هم‌نشین زمان‌های مختلف و فرهنگ‌های مختلف را دارد و بهترین نمونه برای قلمرو است.تصویر کهن ایرانی، تصاویر مدرن، لایه‌های گوناگون، هم‌نشینی نوشته و تصاویر همه ساختاری است که بیشترین ارزش معنایی را می‌بخشد که روح بزرگی همه این موارد را کنار هم تجمیع می‌کند.

رئیس فرهنگستان هنر گفت: شخصیت سحابی پیوندی است و در آثار او چندصدایی، چند سبکی (آثار عوام و فاخر)، بداهه‌پردازی و… مشاهده می‌شود. هنگامی‌که تصادف را بیان می‌کند یعنی در آستانه پسا ساختاری و پست‌مدرنیسم را بیان می‌کند زیرا مدرنیته بر اساس برنامه‌ریزی است اما پست‌مدرن طبق تصادف است.

وی گفت: سحابی با تمامیت مشکل دارد که در آثار وی هم مشهود است زیرا معتقد است چیزی تمام نمی‌شود به همین دلیل به دنبال ناتمام‌ها بوده است زیرا ناتمام‌ها همیشه در حال شدن را بیان می‌کنند و نظم دارند به همین دلیل به سراغ ماشین‌ها بعد از دوره خودشان و طرح‌هایی قبل از کامل شدن می‌رود و نشان می‌دهد که آرام و قرار ندارد و این چیزها برای وی تمامی ندارد.

جریان داشتن معماگونگی،رازوارگی و سرگونگی در آثار «مهدی سحابی»

سحابی بنا را در محیط‌های شهری به‌عنوان یک نشانه شهری مطرح می‌کند

عباد رضا اسلامی، رئیس موزه هنرهای معاصر تهران در این مراسم اظهار کرد: استاد سحابی را از در جستجوی زمان گمشده، شاهکار ادبی قرن بیستم به‌عنوان یک مترجم می‌شناختم و به همین دلیل شناخت و دانش نسبت به او معدود بود.

وی عنوان کرد: مرحوم سحابی و بسیاری از صاحب‌نظران هنرمند به خود حقیقی رسیدند و آنچه در حقیقتشان معنا می‌بخشید را بروز و ظهور دادند.

رئیس موزه هنرهای معاصر تهران تصریح کرد: هنگامی‌که جامعه را مشاهده می‌کردم به دنبال نشانه‌ها بودم که از کجا باید بدانیم این‌همه آسیب از کجاست و چرا معماری نازیبا بر ما تحمیل می‌شود؟ آنجا بود که مرحوم سحابی بنا را در محیط‌های شهری به‌عنوان یک نشانه شهری مطرح می‌کند که به ما جهت و هویت می‌بخشد.

جریان داشتن معماگونگی،رازوارگی و سرگونگی در آثار «مهدی سحابی»

به گزارش ایمنا، مهدی سحابی مترجم، نویسنده، روزنامه‌نگار، نقاش، مجسمه‌ساز و عکاس ایرانی بود. وی بیشتر به خاطر ترجمه مجموعهٔ در جستجوی زمان ازدست‌رفته نوشته مارسل پروست شناخته‌شده است.

کد خبر 660327

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.