طلبه‌ای که تا فرماندهی قرارگاه پیش رفت / مصطفی به دنبال گمنامی بود

«مصطفی به من گفت: من در این عملیات است که می‌روم و جنازه‌ام هم برنمی‌گردد تا مردم بدانند که خودمان هم تا آخر در میدان مبارزه ماندیم. دوستان چندین مرتبه برای پیدا کردن مصطفی رفته‌اند اما من به بچه‌ها گفتم: مصطفی پیداشدنی نیست. انتخاب خودش بود، مسیرش را انتخاب کرد.»

به گزارش خبرنگار ایمنا، نشانی‌اش در بی‌نشانی است. خواسته خودش هم همین بود که برود که بماند که برنگردد و مادر مشق انتظار کند، طاقتش تمام شود و عاقبت برود و به جگرگوشه‌اش برسد؛ به مصطفایش.

از خوبانِ خدا بود. عشق به وطن، متاعی بود که از خدا خرید. لذت آزادگی را با عشق به رسیدن به معبود درهم آمیخت و به قول فروغی بسطامی پرده پندار درید. حرف از مصطفای شهر ما است، مصطفی ردانی‌پور. پسر خوبِ شهر، جگرگوشه مادر، طلبه‌ای فاضل و دوست‌داشتنی، رزمنده‌ای شجاع، فرمانده‌ای قابل در طراحی عملیات از فرماندهی رزمی تا سطح قرارگاه فتح و عاقبت هم شهادتی که به جانش نشست. مصطفای اصفهان ما، مردی که مردمان یک شهر او را می‌شناسند و دوستش دارند.

اکبر نصر اصفهانی از رفقای مصطفی است، از رزمندگان بسیجی زمان دفاع مقدس است. می‌گوید ساعت‌ها می‌شود از مصطفی گفت و شنید، چراکه شخصیت دوست داشتنی‌اش در ابعاد مختلف به رشد خوبی رسیده بود.

رفاقتی به قد آشنایی از غرب، از روزهای حضور در کردستان

بسیج یک دوره آموزشی گذاشت و هدف هم اعزام به جنوب بود اما نیاز غرب به نیرو سبب شد که به کردستان اعزام شویم. حدود یک‌ماه‌ونیم، دو ماه از جنگ می‌گذشت که ما را به غرب اعزام کردند و در آنجا بود که من با شهید ردانی‌پور آشنا شدم، این ارتباط به جبهه جنوب هم کشیده شد و در آنجا استمرار پیدا کرد.

مصطفی طلبه‌ای بود که در زمان حکومت شاه مورد تعقیب رژیم قرار گرفت. آن سال‌ها تصمیم گرفت به مدرسه حقانی قم برود. آنجا هم زیر نظر شهید بهشتی، شهید قدوسی، آیت‌الله جنتی و آیت‌الله مصباح درس خواند. با شروع پیروزی انقلاب ابتدا مدتی برای تبلیغ و تأسیس سپاه به یاسوج رفت اما با شروع ماجرای کردستان راهی آنجا شد. مصطفی در مبارزات با ضدانقلاب هم شرکت می‌کرد. چون طلبه بود، بیان خوبی داشت و کلامش هم حسابی اثرگذار بود. به واسطه فعالیت‌هایش از فرماندهان شناخته شده بود در واقع آدم مجهولی که وارد این میدان شود، نبود.

مصطفی از مؤسسان لشکر ۱۴ امام حسین (ع) بود

در مرحله‌ای حضرت امام (ره) فرمودند در کردستان بمانید. مدتی بعد از این فرمان هم در آنجا ماند و بعد از آن به جنوب رفت. شهید ردانی‌پور، طلبه‌ای بود که بینش نظامی داشت، فکر نظامی و طرح نظامی داشت. بعد از عملیات ثامن‌الائمه، در حالی که رزمندگان برای عملیات طریق‌القدس آماده می‌شدند، موضوع ایجاد و تأسیس لشکر امام حسین (ع) مطرح شد. در یکی از جلسات که بحث تیپ‌بندی و سازماندهی تیپ مطرح شد، موقع نام‌گذاری آقامصطفی پیشنهاد نام لشکر ۱۴ امام حسین (ع) را داد و این نام هم در آن جلسه تصویب شد. او به همراه شهید خرازی دست در دست هم دادند و این لشکر شکل گرفت.

 طلبه‌ای که تا فرماندهی قرارگاه پیش رفت/ مصطفی به دنبال گمنامی بود

مهارتش در کادرسازی مثال‌زدنی بود

یکی از کارهایی که شهید ردانی‌پور به خوبی انجام می‌داد، کادرسازی بود، به این معنا که با ارزیابی درست، جایگاه خدمتی و اثرگذاری رزمنده‌ها را مشخص می‌کرد و به واسطه این توانمندی مصطفی، کادرسازی مناسبی در لشکر ۱۴ امام حسین (ع)، انجام شد. شهید ردانی‌پور، فرماندهی بود که در طول دفاع مقدس همیشه همراه رزمندگان و گردان‌های پیاده بود. برای شناسایی به منطقه عملیات می‌رفت، عراقی‌ها که پاتک می‌زدند در خط اول حضور داشت این کار مصطفی هم برای دفاع بود و هم برای حفظ روحیه رزمنده‌ها.

فرماندهی کاربلد در تقویت احوال معنوی رزمنده‌ها

روحانی بودن مصطفی سبب شده بود که ارتباطات معنوی خوبی بین نیروها برقرار باشد. حال دعا و مناجات خواندنش در شب‌های جمعه همیشگی بود. در مناسبت‌های مذهبی در مقاطع مختلف شرکت می‌کرد، روضه می‌خواند، گریه می‌کرد. در شب‌های خاصی پای پیاده و برهنه در صحرای خوزستان و روی خاک‌ها یابن‌الحسن می‌گفت و مداحی می‌کرد و همین کارش باعث می‌شد فضای روحی و معنوی خوبی بین رزمنده‌ها حاکم باشد.

دفاع مقدس را اگر کسی از بُعد ایمانی بررسی نکند، به‌طور قطع گمراه، گیج و گم می‌شود و نمی‌تواند مسیر را به درستی تشخیص دهد. بچه‌های آن زمان بر اساس دستور دین از اسلام دفاع می‌کردند و برای حفظ خاک میهن آمده بودند. وصیت‌نامه‌های شهدا را که بررسی کنیم، می‌بینیم که همه برای حفظ اسلام و دین پا به میدان مبارزه گذاشته بودند. در واقع به دنبال انجام وظیفه دینی بودند و در این وظیفه دینی سرزمینشان را حفظ می‌کردند و به این واسطه اجازه تجاوز دشمن به کشور را نمی‌دادند. خلاصه اینکه مصطفی هم فرمانده بود و هم تصمیم‌گیرنده و هم از پس روحیه‌دهی و تقویت ایمانی رزمنده‌ها به خوبی برمی‌آمد.

دیدار با علمای قم

وقتی در مرخصی بود به دیدار جانبازها و خانواده‌های شهدا می‌رفت و در مراسم مختلف شرکت می‌کرد و با سخنرانی‌هایی که انجام می‌داد و با انتقال اطلاعات، مردم را نسبت به وقایع دفاع مقدس آگاه می‌کرد. محور صحبت‌هایش در عملیات محرم این بود که ما باید از حضرت زینب (س) به عنوان یک زن الگو بگیریم و بدانیم که حضرت بعد از عاشورا چه کردند.و بیان این موضوعات اثرات استقامتی، پذیرشی و ایمانی بر جامعه داشت.

مصطفی بعد از هر عملیات کاری که می‌کرد این بود که تعدادی از رزمنده‌ها و فرماندهان را به دیدار علمای قم می‌برد. این کار را برای تقویت روحیه معنوی بچه‌ها انجام می‌داد و گزارش‌هایی از عملیات‌های انجام شده را نیز به روحانیون قم ارائه می‌داد.

مصطفی برگشتنی نیست، این خواسته خودش بود

از زمانی که در دارخوین بود و شب‌های دوشنبه و جمعه در سنگر برنامه داشت تا زمانی که به دیدار علما می‌رفت و حتی به جانبازان و خانواده‌های شهدا سر می‌زد با او در ارتباط بودم و این ارتباط هر روز بیشتر و بیشتر می‌شد تا آخر حیات مصطفی. دو سه روز بعد از ازدواجش به جنوب رفتیم و از آنجا به غرب اعزام شدیم و در عملیات والفجر ۲ شرکت کردیم.

در آنجا مصطفی به من گفت: «من در این عملیات است که می‌روم و جنازه‌ام هم برنمی‌گردد تا مردم بدانند که خودمان هم تا آخر در میدان مبارزه ماندیم.» دوستان چندین مرتبه برای پیدا کردن مصطفی رفته‌اند اما من به بچه‌ها گفتم: مصطفی پیداشدنی نیست. انتخاب خودش بود، مسیرش را انتخاب کرد. حتی کسی که همراهش بود، هم رفت اما پیدایش نکرد. من اگر بخواهم مصطفی را در یک جمله معنا کنم می‌گویم شهید مصطفی ردانی‌پور یک انسان کامل در حد خود و در زمان خودش بود.

کد خبر 657613

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.