از دفن برادر در باغچه خانه مادر تا آدم‌کشی مرد قصاب درون خودرو

راز دفن برادر در باغچه خانه مادر، به کما رفتن دانشجوی دانشگاه چمران، قتل با اسلحه شکاری، آدم‌کشی مرد قصاب درون خودرو و سرنوشت عجیب خودکشی دو دختر ۱۶ ساله را در بسته خبری حوادث ایمنا، بخوانید.

به گزارش خبرنگار ایمنا، اوایل خردادماه امسال، زن جوانی به اداره چهارم پلیس آگاهی (ویژه فقدان) مراجعه کرد و هنگامی که مقابل کارآگاهان قرار گرفت، گفت: برادرم به نام سامان به شیشه اعتیاد دارد و با مادر سالخورده‌ام در خانه‌ای ویلایی در پاکدشت زندگی می‌کند اما چند روزی می‌شود که او ناپدید شده است.

پس از اظهارات این زن جوان و تشکیل پرونده در اداره چهارم پلیس آگاهی، کارآگاهان با دستور بازپرس جنایی وارد عمل شدند و برای تحقیقات میدانی پای در خانه ویلایی محله پاکدشت گذاشتند.

بررسی‌های ابتدایی نشان می‌داد، اهالی محله چند روزی می‌شود که مرد گمشده را ندیده‌اند و در استعلام‌های اولیه تیم جنایی از بیمارستان‌ها و کلانتری‌ها اطلاعاتی از این مرد به دست نیامد.

تحقیقات در رابطه با این پرونده فقدانی همچنان ادامه داشت تا اینکه اوایل اسفندماه، برادر میانسال سامان به اداره چهارم پلیس آگاهی تهران بزرگ رفت و به افسر پرونده گفت: از وقتی که سامان به شیشه اعتیاد پیدا کرد پرخاشگری او خیلی شدید شد.

چندی قبل، یک خانه ویلایی برای مادرم و سامان گرفتم تا آنها در آنجا زندگی کنند اما این در حالی بود که برادرم به دلیل اعتیادی که داشت، مادرم را این اواخر کتک می‌زد.

روز حادثه به خاطر این موضوع به سامان هشدار دادم اما او به سمت من حمله‌ور شد که با یکدیگر درگیر شدیم و من در جریان این نزاع، برادر معتادم را بر روی زمین انداختم و با یک سیم مفتول او را خفه کردم.

پس از اینکه برادرم را به قتل رساندم ابتدا بالای سر جنازه او گریه کردم و سپس جسد سامان را در باغچه همان خانه ویلایی که برای مادرم تهیه کرده بودم، دفن کردم و حالا به خاطر عذاب وجدان خودم را به پلیس معرفی کردم.

پس از اعتراف صریح مرد میانسال به قتل برادر معتادش، تیمی از کارآگاهان پلیس آگاهی، تیم بررسی صحنه جرم، متخصصان پزشکی قانونی و کارشناسان تشخیص هویت به همراه متهم پرونده، با دستور بازپرس جنایی راهی خانه موردنظر در پاکدشت شدند و جسد مرد گمشده را در باغچه خانه ویلایی کشف کردند.

با دستور بازپرس جنایی متهم برای روشن شدن زوایای پنهان پرونده در اختیار کارآگاهان پلیس قرار گرفت و تحقیقات همچنان ادامه دارد.

به کما رفتن دانشجوی دانشگاه چمران

یکی از دانشجویان دانشگاه شهید چمران اهواز که مهمان واحد آزمایشگاه در دانشگاه نفت بود، هنگام فعالیت در محیط آزمایشگاهی دچار حادثه برق گرفتگی شد.

روابط عمومی دانشگاه علوم پزشکی جندی شاپور اهواز، با تأیید بستری شدن این دانشجو در بخش آی‌سی‌یو بیمارستان سینا، گفت: این دانشجو در کما به سر می‌برد و هوشیار نیست.

خانواده این دانشجوی مصدوم از نبود تجهیزات ایمنی در آزمایشگاه، اعزام دیر هنگام و حضور نداشتن مسئولان در این حادثه گلایه کردند و از مقامات مسئول خواستند در این زمینه پیگیری‌های لازم را انجام دهند.

قتل با اسلحه شکاری

سرهنگ مجید تقی‌زاده فرمانده انتظامی شفت، اظهار کرد: پنجم اسفندماه سال جاری در پی اعلام مرکز فوریت‌های پلیسی ۱۱۰ مبنی بر وقوع یک فقره قتل در یکی از روستاهای این شهرستان، بلافاصله مأموران انتظامی به محل مورد نظر اعزام شدند.

وی با اشاره به اینکه پس از حضور مأموران انتظامی در محل مشخص شد که فردی از ناحیه سر مورد اصابت گلوله اسلحه شکاری قرار گرفته و فوت شده است، افزود: قاتل ۳۴ ساله به علت اختلافات مالی و ملکی عموی ۵۵ ساله خود را به قتل رسانده است.

فرمانده انتظامی شفت با بیان اینکه متهم سپس با یک دستگاه خودروی نیسان متعلق به خود قبل از حضور مأموران از صحنه متواری شد، تصریح کرد: تلاش برای دستگیری قاتل فراری در دستورکار پلیس قرار دارد و شهروندان با نهایت دقت، تصویر متهم را مشاهده کنند و به محض شناسایی وی یا اطلاع از حضور این فرد در سطح کشور بلافاصله مراتب را از طریق پل ارتباطی ۱۱۰ به پلیس یا مرجع قضائی اطلاع دهند.

آدم‌کشی مرد قصاب درون خودرو

ماجرای وحشتناک این پرونده جنایی از یکم اسفند گذشته زمانی آغاز شد که مرد جوانی با شاگرد ۲۶ ساله بنگاه املاک تماس گرفت و از او خواست تا واحد آپارتمانی رهن و اجاره‌ای مناسبی را به او معرفی کند.

مرد ۳۳ ساله که مدعی بود مبلغ رهن را تا ۵۰ میلیون تومان می‌پردازد، چنین وانمود کرد که برای پرداخت اجاره نیز مشکلی ندارد. به این ترتیب امیر (شاگرد بنگاه) با مشتری خود در نزدیکی بولوار میثاق قرار گذاشت تا چند واحد آپارتمانی را به او نشان دهد.

طولی نکشید که امیر سوار بر پژو ۲۰۶ سفید رنگش شد و به طرف محل قرار حرکت کرد. مرد ۳۳ ساله هم که خود را ابوالفضل معرفی کرده بود به محض مشاهده خودروی جوان بنگاه‌دار، در صندلی جلو نشست و شروع به احوال‌پرسی کرد اما هنگامی که راننده پژو قصد حرکت داشت، مشتری از وی خواست لحظاتی تأمل کند تا همسرش نیز با آنها همراه شود.

هنوز جمله او به پایان نرسیده بود که ناگهان مردی آشنا در پژو را گشود و در صندلی عقب جا گرفت. شاگرد ۲۶ ساله که با دیدن «علیرضا» به شدت تعجب کرده بود، خیلی خونسرد به احوال‌پرسی با او پرداخت چراکه امیر مدتی با رومینا (همسر علیرضا) در بنگاه املاک همکار بود و او را می‌شناخت.

از مدتی قبل هم علیرضا (مرد ۳۴ ساله قصاب) که به خاطر سوءظن به ارتباط سیاه همسرش با مردی غریبه، به وی مشکوک شده بود، اخم‌هایش را در هم کشید و از امیر خواست به سمت بزرگراه حرکت کند. وقتی امیر تلاش کرد تا به علیرضا اثبات کند که دچار اشتباه شده است، گفت‌وگوهای خصمانه بین آنها در حالی شدت گرفت که امیر خودرو را در حاشیه بزرگراه متوقف کرده بود.

این گفت‌وگوها حدود ۴۵ دقیقه طول کشید و به ناگاه مرد ۳۴ ساله که در صندلی عقب با چهره‌ای خشمگین و برافروخته سخن می‌گفت، کارد قصابی را بیرون کشید و ضربه‌ای به ران پای راننده ۲۶ ساله زد و سپس ضربه دیگری را به دست چپ وی فرود آورد.

او در همین حال گوشی راننده مجرد را نیز گرفت و در حالی که پیامک‌ها و تصاویر داخل گوشی را نگاه می‌کرد با صدایی خشم‌آلود، گردن امیر را گرفت و با کمک ابوالفضل، پیکر زخمی و خون‌آلود او را از میان دو صندلی به عقب کشید به طوری که صندلی و در خودرو رنگ خون گرفت.

در این هنگام هم‌دست علیرضا که خود را مشتری رهن و اجاره منزل معرفی کرده بود پشت فرمان پژو ۲۰۶ نشست و آنها به طرف انتهای بولوار مجیدیه حرکت کردند. وقتی خودرو در کنار کالی متوقف شد که درون زمین‌های کشاورزی مسیر اتصال جاده‌ای به طرقبه شاندیز قرار داشت، علیرضا آخرین ضربه کاری را با کارد وحشتناک بر گردن امیر فرود آورد و سپس پیکر زخمی او را از داخل خودرو به درون کال انداخت.

دقایقی بعد عاملان این حادثه هولناک با شکستن گوشی تلفن همراه امیر به طرف منطقه قاسم آباد به راه افتادند و پژو را در یکی از خیابان‌های فرعی بولوار ادیب رها کردند و از محل گریختند. از سوی دیگر خانواده امیر که مانند همیشه منتظر فرزندشان بودند، با نگرانی به وی زنگ می‌زدند اما نتیجه‌ای نمی‌گرفتند.

آنها روز بعد به هر جایی که احتمال حضور فرزندشان وجود داشت، سر زدند اما تلاش برای یافتن امیر بی فایده بود تا اینکه روز بعد از این ماجرا، پدر امیر با مراجعه به پلیس، گم شدن پسر ۲۶ ساله خود را اطلاع داد. همزمان با ارسال پرونده مذکور به پلیس آگاهی خراسان رضوی، گروهی از کارآگاهان اداره جنایی با نظارت مستقیم سرهنگ مهدی سلطانیان (رئیس اداره جنایی آگاهی) مأموریت یافتند تا ماجرای گم شدن شاگرد بنگاه املاک را پیگیری کنند.

بنا بر این گزارش، در حالی که رصدهای اطلاعاتی با بازبینی دوربین‌های مدار بسته در اطراف محل کار وی ادامه داشت ناگهان روز یکشنبه گذشته شهروندی در تماس با پلیس ۱۱۰، از رها شدن بدون صاحب یک دستگاه خودروی پژو ۲۰۶ سفید رنگ در حاشیه یکی از خیابان‌های بولوار ادیب خبر داد.

با دریافت این خبر بی درنگ مأموران انتظامی به بررسی موضوع پرداختند و با مشاهده شماره پلاک و آثار زیادی از خون‌های ریخته شده در کف خودرو، متوجه شدند که در برابر یک پرونده جنایی قرار گرفته‌اند. طولی نکشید که ماجرای مذکور به قاضی ویژه قتل عمد مشهد گزارش شد و دقایقی بعد قاضی دکتر صادق صفری، دستورهای ویژه‌ای را برای ردیابی عامل یا عاملان رها کردن خودرو در منطقه یاد شده صادر کرد.

پرونده پیچیده جنایی روی میز قاضی شعبه ۲۰۸ دادسرای عمومی و انقلاب مشهد گشوده شد و گروهی تخصصی از کارآگاهان به سرپرستی سرهنگ ولی نجفی (رئیس دایره قتل عمد آگاهی) تحقیقات گسترده‌ای را با کنکاش‌های اطلاعاتی آغاز کردند و به سرنخ‌هایی از جوانی رسیدند که برای آخرین بار با وی تماس گرفته و قرار گذاشته بود تا واحد آپارتمانی را رهن و اجاره کند.

بر همین اساس، کارآگاهان با بهره‌گیری از تجربیات قاضی دکتر صفری، عازم میدان استقلال مشهد شدند و ابوالفضل را که در یکی از فروشگاه‌های پروتئینی مشغول کار بود، به مقر انتظامی انتقال دادند. این جوان ۳۳ ساله با مشاهده اسناد و مدارک دقیق پلیس، به ناچار لب به اعتراف گشود و راز این جنایت را فاش کرد.

او گفت: یکی از دوستانم که با یکدیگر همکار هستیم از من خواست برای گرفتن زهرچشم از فردی که مزاحم ناموسش می‌شود با او همکاری کنم که من هم با ترفند اجاره و رهن منزل با او قرار گذاشتم، اما نمی‌دانستم که او قصد کشتن آن جوان را دارد.

در پی اعترافات این متهم، بی درنگ گروه عملیاتی کارآگاهان راهی سوئیت اجاره‌ای در بولوار شهید قرنی شدند و علیرضا را نیز در آن مکان به دام انداختند. این متهم ۳۴ ساله نیز که به اتاق بازجویی‌های تخصصی هدایت شده بود با بیان اینکه شغل قصابی دارد به ارتکاب جنایت با انگیزه ظن به ارتباط سیاه همسرش با شاگرد بنگاه اعتراف کرد و مدعی شد که جسد را درون کالی در انتهای بولوار مجیدیه انداخته است.

به این ترتیب بعدازظهر روز گذشته قاضی ویژه قتل عمد مشهد به همراه گروهی از افسران پلیس آگاهی و پزشکی قانونی، عازم بیابان‌های انتهای بولوار مجیدیه شد و این‌گونه با کشف جسد امیر (شاگرد ۲۶ ساله بنگاه) تحقیقات قضائی در حالی ادامه یافت که آثار پنج ضربه کارد بر پیکر مقتول دیده می‌شد.

با دستورهای محرمانه مقام قضائی، بررسی‌های ویژه سروان اسماعیل عظیمی مقدم (افسر پرونده) برای رازگشایی از زوایای پنهان این جنایت تکان‌دهنده با احضار رومینا (همسر متهم به قتل) درباره ادعاهای ارتباط سیاه آغاز شد.

سرنوشت عجیب خودکشی ۲ دختر ۱۶ ساله

دختر ۱۶ ساله‌ای به نام «مهستی» و دوستش به قصد خودکشی خودشان را از پل هوایی بولوار وکیل آباد مشهد آویزان کرده بودند. دو دختر نوجوان که خانواده‌هایی آشفته دارند پس از اینکه در عملیات نیروهای گشت کلانتری نجفی از مرگ نجات یافتند و مأموران پیکر آویزان آنها را به بالای پل کشیدند، به دایره مددکاری اجتماعی انتقال یافتند و به بیان سرگذشت خود پرداختند.

مهستی درباره اوضاع آشفته زندگی خود به مشاور و کارشناس اجتماعی کلانتری نجفی مشهد گفت: من و حدیثه در شهرک طرق زندگی می‌کنیم و از مدتی قبل با یکدیگر دوست صمیمی شدیم؛ چراکه هر دو نفرمان وضعیت خانوادگی و سرنوشتی مشابه داشتیم. من فرزند طلاق هستم. پدر و مادرم چند سال قبل از یکدیگر جدا شدند و من و برادر بزرگ ترم را رها کردند، اما من به دلیل علاقه‌ای که به مادرم داشتم نزد او ماندم.

با وجود این، مادرم با مرد دیگری ازدواج کرد که یک دختر داشت. من به خاطر ازدواج مادرم خیلی ناراحت بودم و با او سر ناسازگاری گذاشتم تا جایی که بالاخره مادرم تصمیم به طلاق گرفت و از آن مرد جدا شد، اما این جدایی دوام چندانی نداشت و او دوباره با اصرار ناپدری‌ام به زندگی مشترک با او بازگشت؛ چراکه نمی‌توانست مخارج و هزینه‌های زندگی را به تنهایی تأمین کند.

در این هنگام من که ۱۳ سال بیشتر نداشتم با یکی از اقوام مادرم ازدواج کردم و با فرید نامزد شدم، اما ما هیچ تفاهم اخلاقی با یکدیگر نداشتیم و همواره به مشاجره و درگیری می‌پرداختیم. این درگیری‌ها تا آنجا ادامه یافت که من دیگر نمی‌توانستم رفتارهای نامزدم را تحمل کنم و فقط گوش به فرمان او باشم. به همین دلیل از فرید جدا شدم و درس و مدرسه را هم رها کردم.

در حالی که با خودم می‌اندیشیدم دیگر از امر و نهی کردن و زورگویی‌های نامزدم راحت شده‌ام، زندگی با بازگشت به خانه مادری سخت‌تر شد؛ چراکه برادر بزرگ‌تر و مادرم به خاطر حرف مردم اجازه نمی‌دادند با کسی ارتباط داشته باشم یا به تنهایی از خانه خارج شوم.

آنها با هر بهانه‌ای مرا کتک می‌زدند و روزگار را بر من به شدت سخت گرفته بودند. در همین روزها بود که با حدیثه آشنا شدم. وقتی سرگذشت او را فهمیدم این ارتباط شکل صمیمانه‌تری به خود گرفت تا جایی که بارها با یکدیگر نقشه فرار از منزل را می‌کشیدیم یا برای جلب توجه اطرافیانمان خودزنی می‌کردیم.

این رفتارهای خشن هر روز در وجود ما بیشتر می‌شد. آن روزها من در یک فروشگاه لوازم آرایشی کار می‌کردم تا هزینه‌های خودم را تأمین کنم، اما باز هم احساس می‌کردم انسانی بی ارزش و سربار خانواده هستم، به همین دلیل وقتی با حدیثه درباره شرایط زندگی گفت‌وگو می‌کردیم ناگهان در یک تصمیم هیجانی و احمقانه قرار گذاشتیم خودمان را از بالای پل پایین بیندازیم و به اصطلاح خودکشی کنیم.

این‌گونه بود که از شهرک طرق راهی بولوار وکیل آباد شدیم و خودمان را از بالای پل عابر پیاده آویزان کردیم، اما در یک لحظه هر دو نفرمان از این اقدام ترسناک و احمقانه پشیمان شدیم. خودروهای عبوری ایستاده بودند و ترافیک سنگینی در بولوار ایجاد شده بود.

من و حدیثه از شدت ترس و وحشت جیغ می‌کشیدیم و نمی‌خواستیم جان خودمان را از دست بدهیم، اما کاری از دست هیچ‌کس ساخته نبود. انگشتانم دیگر توان نگه داشتن پیکر آویزانم را نداشتند و هر لحظه سست‌تر می‌شدند. من و دوستم فقط گریه می‌کردیم و برای این حماقت بچگانه از مردم کمک می‌خواستیم. در حالی که فقط چند ثانیه تا سقوط فاصله داشتیم و از ترس حتی به خودروها هم نگاه نمی‌کردیم ناگهان نیروهای انتظامی از راه رسیدند و به همراه دیگر امدادگران، ما را نجات دادند.

اکنون با اینکه از رفتن به خانه وحشت داریم، اما خوشحال هستیم که با حضور پلیس از مرگ نجات یافتیم و به زندگی بازگشتیم. با صدور دستوری از سوی سرهنگ مهدی کسروی (رئیس کلانتری نجفی) تلاش مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی با دعوت از خانواده‌های دو دختر نوجوان برای آسیب‌شناسی این حادثه تکان‌دهنده آغاز شد و اقدامات روان شناختی برای مهارت‌آموزی روابط خانوادگی آنها ادامه یافت.

کد خبر 644262

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.