دُر تابان هنر اصفهان

«مصورالملکی زمانی پا به عرصه هنر نهاد که مکتب هنر نگارگری ایرانی راه سقوط را می‌پیمود و فرنگی‌سازی که در عهد صفویه آغاز شده و با قاجاریه گسترش‌یافته بود، عرصه‌های مختلف زندگی به‌ویژه دربار و بخشی از زندگی روزمره مردم را در بر گرفته بود.»

به گزارش خبرنگار ایمنا، طی یادداشتی که لاله دادآفرین، کارشناس فرهنگی در اختیار خبرگزاری ایمنا قرار داده، آمده است:

«تاریخ هنر ایران، شاهد ظهور هنرمندان بزرگی است که هر یک نقش خاصی در پیشبرد و تحولات هنر این سزرمین و تمدن کهن آن داشته‌اند و حاج مصورالملکی یکی از آنان است.

وی زمانی پا به عرصه هنر نهاد که مکتب هنر نگارگری ایرانی راه سقوط را می‌پیمود و فرنگی‌سازی که در عهد صفویه آغاز شده و با قاجاریه گسترش‌یافته بود، عرصه‌های مختلف زندگی به‌ویژه دربار و بخشی از زندگی روزمره مردم را در بر گرفته بود.

با نفوذ فرنگی‌سازی، ابعاد نگارگری ایرانی که سرشار از اصول و مبانی خاص و مشحون از رازها و رمزهایی بود که با ساماندهی رنگ، نقش، تصویر، طبیعت و خیال تحقق می‌یافت، مورد تجدید نظر قرار گرفت و کمابیش زبان و بیان فرنگی، رنگ‌های چرک، قلم‌گیری بدون ابهام، هنر غرب و حتی موضوعاتی متفاوت پا به صحنه گذاشت.

مصورالملکی زمانی پا به عرصه نقاشی نهاد که به قول خودش، دوباره توجه به دنیای نگارگری و زیباشناسی آن رواج یافته بود. اما مصورالملکی در پی سامان دادن سبک خاص و فردی خود بود. شخصیت هنری وی، ترکیبی از وفاداری به میراث فرهنگی، هنری، ملی و مذهبی ایرانی یا نوعی توجه به فنون هنری مغرب‌زمین و دل‌سپاری به نگارگری خیال‌انگیز سراسر تاریخ هنر ایرانی، همراه با تقلید از طبیعت و واقعیت بود.

خداوند توان و اراده خاصی به حاج مصورالملکی عنایت کرده و شاید گوشه‌ای از صفت خلاقیت خود را به وی هدیه کرده بود چون حاج مصورالملکی فی‌البداهه کار می‌کرد و در تمام لحظات قادر به خلق تصویر بود.

زندگی‌نامه حاج مصور الملکی

حسین مصورالملکی در تاریخ ۱۲۶۹ شمسی در اصفهان و در یک خانواده نقاش به دنیا آمد. اجدادش پشت‌درپشت نقاش بودند. پدرش گاه به مزاح می‌گفت توی رگ‌های ما خون نیست، رنگ است و معتقد بود دنیا جز ترکیب رنگ نیست. همه‌چیز رنگ است. تنها حقیقتی که مبرا و بیرون از رنگ‌ها است خداست. درباره نقاشی تعصب خاصی داشت. او نیز نقاش و قلمدان‌ساز بود.

سال ۱۲۸۰ در ۱۱ سالگی پدر او را به کارگاه برد و وی مشغول نقاشی شد. پدر به او می‌گفت وقت آن رسیده است که موسیقی رنگ‌ها را بشناسی و توضیح می‌داد که هماهنگی رنگ‌ها با یکدیگر ایجاد یک نوع موسیقی می‌کند؛ نوعی موسیقی که فقط چشم صدای آن را می‌شنود.

حاج مصور الملکی به شیوه‌های مختلف نقاشی، آشنایی کامل داشت علاوه بر مینیاتور، طراحی، قلم‌گیری و تشعیر و تذهیب، تابلوهای رنگ‌روغن و نقاشی‌های بسیار زیبای فرش هم می‌ساخت. او هنگامی که مشغول تهیه و پخت روغن کمان، یکی از ملزومات نقاشی‌اش بود دچار سوختگی شد و بر اثر آن به لرزش دست دچار شد که تا آخر عمر آزارش می‌داد، بعد از مدتی دچار سکته شد و دست راستش فلج شد. ۱۰ سال بعد در تاریخ بیست‌وچهارم دی‌ماه ۱۳۴۶ شمسی بدرود حیات گفت و در تخت فولاد اصفهان دفن شد.

آثار

از حاج مصورالملکی تابلوهای متعددی برجای مانده است اما خود از میان همه آثارش به تابلوی تخت جمشید عشق می‌ورزد. آثار گوناگون او تحت تأثیر مطالعات، پژوهش‌ها و نگاه کنجکاوانه و دقیق همراه تفکر و عقل سلیم او صورت گرفته است؛ به‌گونه‌ای که قادر به‌پیش‌بینی‌های صحیح سیاسی در ارتباط با وقایع مهم جهان، به تصویر کشیدن آن و شعر گفتن و شعر را به تصویر کشیدن بوده است.

مصورالملکی از اولین مرمت‌کنندگان نقاشی‌های چهل‌ستون در دهه ۲۰ شمسی بود. گفته می‌شود که وی تنها روی تابلوهای بالای طره در تالار اصلی کار کرده است.

تابلوی سعدی

تابلوی چوگان‌بازی در میدان نقش‌جهان

تابلوی بنای کاخ چهل‌ستون و مجلس پذیرایی شاه‌عباس از ولی محمدخان، فرمانروای ترکستان

تابلوی صلح حیوانات

حاج مصورالملکی چگونه زیست؟

وقار و سکوت دائمی این هنرمند، انسان را بی‌اختیار مجذوب خود می‌کند، بدون اینکه انسان جرئت نزدیک شدن به حریم آرامش و صفای او را داشته باشد. اما درست عکس این احساس در باطن او جلوه‌گر است، بدین معنی که اگر به او نزدیک شوید، و سؤالی کنید، با خنده‌رویی و آرامش مطلقی شما را می‌پذیرد.

هنوز غنچه شخصیتی‌اش نشکفته بود که نسیمی زودرس به سراغ او آمد؛ نسیمی که ابتدا آرام و شادی‌بخش و روح‌نواز بود و بعد هر چه غنچه شکوفاتر شد، نسیم نیز طوفانی‌تر و حادتر شد، تا جایی که سراسر وجودش مبدل به طوفان و در این شور و هیجان محو شد. این توفان هنری است که او لایق‌تر و مبرزترین نماینده آن است. همچون بسیاری از هنرمندان دیگر ذوق نقاشی، او را به طرح خطوط، اشکال، بازی با رنگ‌ها و صور وادار می‌ساخت و همین سرمایه خداداده وقتی به راه حقیقی خود افتاد و در بوته آزمایش سالیان دراز رنج و تحمل گداخته شد، آن‌وقت هنری بی‌غل و غش بیرون تراوید و خالق آن، استاد کم‌نظیری شد. عقیده حاج مصورالملک نیز این است که می‌گوید من تابع مکتبی هستم که با حقیقت تطبیق کند و با اصول خلقت هماهنگ باشد. این هم یک نوع رئالیسم است، رئالیسمی که می‌کوشد افکار و مضامین جدیدتری را در قالب‌های قدیم بریزد قالب‌هایی که به‌سوی نابودی است.

حاج مصورالملک به سه قاره اروپا، آسیا و آفریقا سفر کرده است، در سوریه، لهستان، آلمان، بلژیک، فرانسه، مصر، حجاز و عراق گردش کرده است. برای هنرمند ماندن همچون رنجی است که با آزادی و آسایش جلا و صیقل می‌یابد، تنها آزادی و آسایش خیال و ذوق و تمرین می‌تواند در میان نسل جوان هنرمند به وجود آورد

به‌جز نقاشی استاد شعر را دوست داشت و آواز را هم می‌پسندید. تاج اصفهانی به حاج مصورالملک این‌گونه می‌گوید که موسیقی، شعر و نقاشی سه برادرند که پدرشان ذوق است؛ اولین برادر منم و دو برادر دیگر تو هستی.

نظر یونسکو

اگر شهرت مصورالملکی به غرب راه نیافته است به این خاطر است که او دلبستگی عجیبی به زادگاه خویش، اصفهان داشت و کمتر از این شهر قدم به بیرون گذاشت.

مطبوعات خارجی تا کنون بسیار درباره او اظهار نظر کرده‌اند، از جمله نشریه سازمان فرهنگی یونسکو که نوشته است او بزرگ‌ترین نقاش ایران است و در مقاله‌ای که به معرفی استاد اختصاص داده است به تلاش‌های او در زمینه خلق تابلوی تخت جمشید که یکی از ماندگارترین آثار هنری ایران است، اشاره کرده و نوشته است: او برای خلق تابلوی تخت جمشید، بارها ۴۰۰ کیلومتر فاصله اصفهان تا تخت جمشید را طی کرد و با وسواس و دقت روی خرابه‌های این شهر شاهانه، دانه‌دانه سنگ‌ها، ستون‌ها و پله‌ها را معاینه کرد و سرانجام در ورای تخت جمشید، در مرز تخیل خویش و واقعیت، مناظر تخت جمشید مقصود خود را یافت و طرح تابلوی بزرگ خود را پیاده کرد.»

کد خبر 634925

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.