خشونت علیه زنان، علل و پیامدها

خشونت علیه زنان یکی از رایج‌ترین موارد نقض حقوق بشر است و ریشه در نبود تعادل قدرت بین جنسیت‌ها دارد. هر چند این خشونت نوعی مشکل شخصی تلقی می‌شود، پیامدهای ناشی از آن خانواده، جامعه، اقتصاد و حتی سیاست را در بر می‌گیرد.

به گزارش سرویس ترجمه ایمنا، خشونت علیه زنان یکی از شایع‌ترین موارد نقض حقوق بشر و تهدیدی برای زندگی زنان است که سلامت جسمی و روانی آن‌ها و فرزندانشان را به‌خطر می‌اندازد، مشارکت آن‌ها در جامعه و فرصت‌های زندگی‌شان را محدود می‌کند و عواقبی برای کل جامعه دارد.

خشونت علیه زنان و دختران در سرتاسر جهان گسترده است و در همه طبقات اجتماعی چه از نظر اقتصادی مرفه یا غیر مرفه دیده می‌شود. عاملان این نقض حقوق بشری که بیشتر آن‌ها مرد هستند را می‌توان در هر محیط اجتماعی و اقتصادی یافت.

در جوامعی که بر اساس مردسالاری شکل گرفته است یا اداره می‌شود، خشونت علیه زنان بیانگر روابط نابرابر قدرت بین زن و مرد است، بنابراین علل این خشونت را نه تنها در سطح فردی که در سطوح ساختاری نیز باید جست‌وجو کرد.

این علل باید از بین برود تا از خشونت بیشتر جلوگیری به‌عمل آید. عدالت جنسیتی برقرار نمی‌شود مگر این‌که ساختارهای زن‌ستیز برطرف شود و تنها در این صورت است که زنان و دختران می‌توانند یک زندگی عاری از خشونت داشته باشند.

خشونت خانگی

خشونت علیه زنان به طرق مختلف جنسی، جسمی، روانی، اجتماعی و مالی ظاهر می‌شود. زنان و دختران نه تنها به‌شیوه‌ای جنسیتی مورد تبعیض قرار می‌گیرند، بلکه اغلب در معرض انواع تبعیض‌های دیگر ازجمله نژادپرستی، هم‌جنس‌گرا هراسی یا توانایی‌گرایی قرار دارند.

خشونت «خانگی» یا «خانوادگی» که به‌عنوان «خشونت شریک صمیمی» نیز شناخته می‌شود، به هرگونه خشونتی اطلاق می‌شود که توسط افراد در روابط نزدیک اجتماعی انجام شود و یک نقض حقوق بشر در سطح بین‌المللی به‌شمارمی‌رود.

هدف از این خشونت اعمال کنترل و قدرت است. اگرچه اصطلاح برای این خشونت عنوان خانگی، نمی‌توان آن را صرفاً به اعضای خانواده محصور کرد و ممکن است توسط فردی در گذشته انسان نیز رخ دهد.

خشونت علیه زنان، علل و پیامدها

خشونت جنسی

خشونت جنسی یک جنایت علیه حق قانونی محافظت شده برای تعیین سرنوشت است و دامنه آن از آزار و اذیت کلامی و تجاوز تا ازدواج اجباری را در بر می‌گیرد. قربانیان این نوع خشونت که همیشه راهی برای اعمال قدرت، کنترل یا سرکوب دیگران است، در بیشتر موارد زنان و فرزندان آن‌ها هستند.

خشونت روانی

خشونت روانی اعمالی را توصیف می‌کند که به آسیب‌های عاطفی و روانی قربانیان منجر می‌شود و می‌تواند شامل ترساندن از طریق نگاه، حرکات دست‌وپا، فریاد کشیدن، تهدید و اجبار یا ارتکاب خشونت فیزیکی شود.

این خشونت به شکل اظهارنظرهای تحقیرآمیز، تبعیض‌آمیز یا تمسخرآمیز در ملأ عام نیز ظاهر می‌شود و می‌تواند به‌صورت آنلاین به‌شکل «خشونت سایبری» نیز رخ دهد. خشونت روانی اغلب با رفتارهای کنترل‌کننده یا سلطه‌گر، حسادت شدید یا انزوای افراد آسیب‌دیده همراه است.

عاملان خشونت علیه زنان

عاملان خشونت علیه زنان را می‌توان در هر جامعه، ملیت، مذهب و گروه سنی با هر سطح تحصیلات یا ثروت یافت. اکثر مرتکبین در سراسر جهان مرد و بیشتر آن‌ها بخشی از محیط اجتماعی نزدیک افراد قربانی هستند.

درواقع بسیار نادر است که یک زن توسط یک غریبه مورد خشونت قرار گیرد. عاملان تنها مسئولیت اعمال خود را برعهده دارند و باید به دست عدالت سپرده شوند، با این حال شناخت علل ساختاری خشونت و مبارزه با آن‌ها بسیار اهمیت دارد.

شخص قربانی در خشونت علیه زنان را نمی‌توان به‌واسطه ظاهر یا پوشش مورد سرزنش قرار داد چراکه علل اعمال خشونت در سطوح فردی و ساختاری یافت می‌شود، برای مثال خشونت‌های سیاسی علیه زنان ناشی از افکار تبعیض‌آمیز است و از رفتار نابرابر با زنان بر اساس کلیشه‌های منسوخ و نقش‌آفرینی برای زنان و مردان ناشی می‌شود.

خشونت علیه زنان، علل و پیامدها

علل ساختاری خشونت علیه زنان

علل ساختاری خشونت علیه زنان در اصل شامل نقش‌های جنسیتی اجتماعی شده با ریشه‌های مردسالاری و کلیشه‌های مربوط به جنسیت و روابط قدرت ناشی از آن است.

خشونت جنسیتی علیه زنان در سطح فردی صورت نمی‌گیرد، بلکه در ساختارهای فرهنگی و نهادی جوامع ریشه دارد. تأثیر متقابل میان رفتارهای تبعیض‌آمیز در این سه سطح، خشونت «ساختاری» نامیده می‌شود.

قوانین، سنت‌ها و آداب و رسوم تبعیض‌آمیز، همچنین فرهنگ زن‌ستیز ازجمله این موارد است که داری تأثیر خودآگاه و ناخودآگاه بر طرز تفکر و رفتار افراد است. افرادی که در درون این ساختارها رشد یافته‌اند به حفظ آن‌ها ادامه می‌دهند که این امر منجر به چرخه تضمین‌کننده تبعیض جنسیتی می‌شود.

پیامدهای خشونت علیه زنان

خشونت برای زنان آسیب‌دیده، به عواقب جسمی، روانی، اجتماعی و حتی مرگ منجر شود. از سوی دیگر خشونت علیه زنان همیشه خشونت علیه فرزندان آن‌ها است حتی اگر به‌طور مستقیم مورد حمله قرار نگیرند. به عنوان مثال تنها مشاهده خشونت می‌تواند برای ایجاد اختلالات خواب، اختلالات رشدی، پرخاشگری یا اضطراب کافی باشد.

انتقال رفتار خشونت‌آمیز و آسیب به نسل‌های بعدی نیز از پیامدهای خشونت علیه زنان است زیرا کودکانی که خشونت و پیامدهای آن را تجربه کرده یا شاهد آن هستند، این خشونت را به‌عنوان راهی برای حل تعارض می‌پذیرند و زنانی که خشونت را تجربه کرده‌اند به‌طور ناخودآگاه تجربه آسیب‌زای خود در قالب اضطراب، استرس و واکنش‌های دفاعی به فرزندان و نوه‌های خود منتقل کنند که این امر تأثیر نامطلوبی بر پیوند درون خانواده دارد.

خشونت علیه زنان پیامدهای گسترده‌ای نیز برای جامعه دارد و اثرات نامطلوب آن روی کل شبکه اجتماعی، برای نسل‌ها قابل احساس است. هنگامی که زنان از دسترسی به آموزش یا انتخاب حرفه خود محدود می‌شوند، جامعه در حال از دست دادن سهم بالقوه نیمی از جمعیت خود است. علاوه بر این، بسیاری از زنان نمی‌توانند به تأمین معیشت خانواده خود کمک کنند و فرصت‌های آموزشی ضعیف برای دختران و زنان به‌طور مستقیم با فقر، مرگ‌ومیر کودکان و مادران و حتی فاجعه آب‌وهوایی مرتبط است.

زنانی که مورد خشونت قرار گرفته‌اند از آسیب‌های جسمی و روانی بسیاری رنج می‌برند که منجر به غیبت آن‌ها از محل کار می‌شود و این امر باعث کاهش بهره‌وری شرکت‌ها و آسیب به اقتصاد ملی می‌شود. جامعه همچنین هزینه‌های خشونت علیه زنان را در قالب هزینه‌های ایجاد خانه‌های امن برای زنان، پرونده‌های قضائی، مداخله پلیس و درمان‌های روانی یا پزشکی متحمل می‌شود.

خشونت علیه زنان، علل و پیامدها

کد خبر 623573

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.