نقدی بر پرفروش‌ترین انیمیشن تاریخ ایران

«پسر دلفینی» در جمع‌کردن روایتش ناقص مانده است؛ فیلم هزارتویی پیچیده و ترسناک پیش چشم ما طراحی کرده است که رهایی از آن به‌سادگی ممکن نیست. مادری که به معجونی سحرآمیز باقدرت تخریبی فوق‌العاده بالادست یافته است، طی توطئه‌ای هدف افراد شرور قرار می‌گیرد که می‌خواهند با معجون او، دنیا را مال خود کنند.

به گزارش خبرنگار ایمنا، تولید، پخش و بازار انیمیشن بلند (در قالب فیلم‌های سینمایی داستانی) شرایط پیچیده‌ای در ایران دارد. از یک‌سو کیفیت فنی و طراحی تصاویر و نرمی حرکات در این فیلم‌ها در حد استانداردهای جهانی و خیلی وقت‌ها قابل مقایسه با نمونه‌های خوش‌ساخت اروپایی و آمریکایی است و به خاطر مخاطبان هدف انبوهشان (یعنی کودکان و نوجوانان) کف فروش تضمین‌شده و قابل قبولی دارند. از سویی دیگر، به دلیل هزینه‌های بسیار سنگین تولید، زمان طولانی ساخت و ظرفیت پخش سینمایی کشور (سالن‌های محدود، جدول اکران، قیمت بلیت) با وجود فروش چشمگیر، پروژه‌های سوددهی نیستند یا دست‌کم به‌راحتی به سودی که برای آن حجم از سرمایه‌گذاری معقول به نظر برسد، نمی‌رسند. همین موضوع باعث می‌شود که تولیدشان چندان زیاد نباشد و بیش از یکی دو انیمیشن در سال رنگ پرده را نبینند.

«پسر دلفینی» انیمیشن اکران‌شده این روزها، تنها انیمیشن امسال است که دو سال بعد از پایان تولید روی پرده رفته است. فروش فیلم در روزهای آغاز اکران خیره‌کننده به نظر می‌رسید (فیلم را یک ماه پیش سه‌شنبه‌روزی در مگامال دیدم، در سالنی که با حضور بچه‌ها و والدینشان صندلی خالی نداشت.)

کسادی بازار سینماها در روزهای اخیر، سنگ بزرگی در مسیر فروش فیلم انداخت و طبق آخرین آمار، طی ۵۱ روز اکران با در اختیار داشتن ۴۰۰ سالن، تنها ۱۳ میلیارد تومان فروخته است؛ چهار میلیارد کمتر از فیلم «دوزیست»، طی دو ماه اکران با ۲۹۵ سالن). پسر دلفینی در طراحی بصری شخصیت‌ها، پرداخت حرکت‌ها، رنگ، نور و اتمسفر کلی تصاویر، دکوپاژ و تدوین و خلاصه تمام ویژگی‌های فنی و تکنیکی یک انیمیشن بلند، همچون بیشتر انیمیشن‌های ایرانی این سال‌ها از کیفیت قابل توجهی برخوردار است. در کمتر صحنه و سکانسی می‌شود مچ کارگردانی در این بخش را گرفت و ایراد قابل‌ملاحظه‌ای در آن پیدا کرد. به‌قول‌معروف "انگار داری یک فیلم خارجی می‌بینی! "

بااین‌حال، فیلم از فیلم‌نامه‌اش لطمه‌هایی جدی خورده است. آن‌قدر که حتی می‌توان گفت به‌غیراز یک سیناپس نامنسجم، شلخته و سردرگم با چیزی به اسم فیلمنامه در این اثر مواجه نیستیم. انگار پی‌رنگ اصلی قصه با کلی خرده‌قصه وصله‌پینه‌ای و نیم‌بندِ بی‌ربط و با ربط روی هم سوار شده است تا فقط به مدت‌زمان لازم برای یک فیلم بلند برسند. خط محوری داستان کمی دیر شروع می‌شود؛ پسر دلفینی در گفت‌وگویی کوتاه با «سفید» (دلفینی که از کودکی باهم بزرگ شده‌اند) می‌فهمد که «آدمیزاد» است و می‌خواهد به دنبال مادرش بگردد. پی‌رنگی آشنا برای شروع یک قصه جاده‌ای؛ قهرمانی که با حل کردن چالش‌های گوناگون، باید از ایستگاه‌های مختلف بگذرد تا درنهایت به مقصد برسد. اما از این‌جا به بعد، پی‌رنگ اصلی فیلم زیر انبوه ماجراهای ریزودرشت، گم و گاه حتی فراموش می‌شود. زورگویی‌های هشت‌پا، قصه ناخدا مروارید و کل‌کل‌هایش با رقیب در جزیره، گروه بانوان دزد دریایی، غریبه‌ای که ناگهان و بی‌مقدمه در اواخر فیلم سروکله‌اش پیدا می‌شود و به دنبال پسر دلفینی می‌گردد، هیچ‌کدام از این محورها، چفت‌وبست درستی با آن تنه اصلی پیدا نمی‌کنند. گاهی هم مثل ماجرای ناخدا مروارید، از جایی به بعد به‌کلی حذف می‌شوند و از یاد می‌روند.

فیلم‌نامه شخصیت‌پردازی درست و دقیقی ندارد. درواقع شاید غیر از ناخدا مروارید که تازه آن‌هم بیش از هر چیز به دوبله شیرین و بانمک نادر سلیمانی مربوط باشد، شخصیت دیگری در فیلم نیست که در یاد و خاطر بیننده‌اش بماند. هیچ‌کدام از حیوانات یا آدم‌ها، مختصات و روحیات یا حتی تکیه‌کلام یا عادت رفتاری به‌خصوصی ندارند که آن‌ها را از یکدیگر متمایز کند. از هشت‌پا و غریبه، و از بی‌بی زار و سفید چه می‌دانیم؟ دوتای اول آدم بدها و دوتای دوم آدم خوب‌های قصه‌اند. بعدش، دیگر چه؟ بماند که درباره بعضی شخصیت‌ها (مثل گروه دزدهای دریایی) نشانه‌های متقاضی هم می‌بینیم؛ زنانی که از صیادان و ملوانان مروارید سرقت می‌کنند اما بی‌هیچ ویژگی شخصیتی دیگری، در سپاه «خیر» داستان قرار می‌گیرند. یا شخصیت لاک‌پشت، که به‌ظاهر در مقام ریش‌سفید و بزرگ جمع آبزیان، باید وزن و اهمیتی در قصه پیدا کند؛ اما بی‌هیچ نقش و کارکردی، دقایقی بیهوده از روایت فیلم را به خود اختصاص داده است.

جز این‌ها، پسر دلفینی در جمع‌کردن روایتش نیز الکن و ناقص مانده است. فیلم هزارتویی پیچیده و ترسناک پیش چشم ما طراحی کرده است که رهایی از آن، به‌سادگی ممکن نیست: مادری که به معجونی سحرآمیز باقدرت تخریبی فوق‌العاده بالادست یافته است، طی توطئه‌ای پلید هدف افرادی شرور قرار می‌گیرد که می‌خواهند با معجون او دنیا را مال خود کنند. در ادامه با رسیدن پسر دلفینی به مادرش و آغاز نبرد بین هشت‌پا و غریبه با او درحالی‌که با آن معجون اهریمنی تمام قوای دریایی را به سربازان خود بدل کرده‌اند و حتی در دوردست نیز افقی برای خلاصی از این بن‌بست مهلک به چشم نمی‌خورَد، ناگهان با یک گره‌گشایی ساده همه‌چیز حل می‌شود: پسر دلفینی در رگ‌هایش همان انرژی‌ای را دارد که در اشک مادرش وجود داشت؛ نیروی جادویی که به واسطه‌اش می‌تواند جهان و ساکنانش را از مهلکه خلاص کند. به‌این‌ترتیب آن‌همه ترس، تعلیق، طرح، توطئه، کشتار و ویرانی، به چشم برهم‌زدنی تمام می‌شود و ما را با این سوال تنها می‌گذارد که اگر قرار بود همه گره‌ها به همین سادگی باز شوند، چرا باید آن‌قدر پیچیده می‌شدند؟

این سال‌های اخیر، نقلِ معروفِ «مشکل سینمای ایران فیلم‌نامه است» را به‌اندازه گذشته نمی‌شنویم. اما پسر دلفینی مصداق تمام این باور قدیمی است. کاش سازندگان چنین انیمیشنی، درصد ناچیزی از آن وسواس و دقت و البته زمان و هزینه‌ای را که صرف ابعاد فنی و تکنیکی تصاویر فیلم‌شان کردند، بر روی قصه و شخصیت‌هایش آن‌هم می‌گذاشتند.

یادداشت از: سیداحسان عمادی

کد خبر 615374

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.