۹ مهر ۱۴۰۱ - ۰۸:۵۹
یک گلوله و سه شهید

«گردوخاک و صدای شدید انفجار و بوی باروت و بوی خون فضا را پر کرد. به طرف آنها دویدیم. وقتی گردوخاک فرو نشست، پیکر تکه‌تکه شده این عزیزان در جلوی چشممان ظاهر شد. موج انفجار و ترکش‌ها هر قطعه از بدن این شهدا را به سمتی پرتاب کرده بود.»

به گزارش خبرنگار ایمنا، کوی ذوالفقاری در منتهی‌الیه جنوب‌شرقی و در حومه شهر آبادان قرار دارد. ارتش متجاوز عراق در شب نهم آبان‌ماه ۱۳۵۹ با نصب یک دستگاه پل شناور روی رودخانه بهمن‌شیر به منظور تکمیل محاصره آبادان و سپس تصرف شهر وارد کوی ذوالفقاری شد. رزمندگان اسلام در این منطقه جبهه‌ای را در مقابل دشمن تشکیل دادند که به خاطر اینکه شکل‌گیری این خط دفاعی بعد از انجام عملیات حماسه کوی ذوالفقاری انجام گرفت، خطوط دفاعی منطقه شمال بهمن‌شیر، حدفاصل روستاهای آلبوعبادی، مدن و ایستگاه ۷ تا ایستگاه ۱۲ جبهه ذوالفقاریه نامیده شد.

اکبر عابدانپور در کتاب «جبهه ذوالفقاریه» به روایت شهادت سه تن از هم‌رزمانش پرداخته است.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: «در آستانه اجرای عملیات آزادسازی تپه‌های مدن بودیم. یک روز به ما دستور دادند که قبضه‌ها را تمیز و آماده کنید، شاید امشب نیاز به آتش پشتیبانی داشته باشیم. همه چیز را برای اجرای مأموریت آماده کردیم. نزدیک غروب بود که رفتیم وضو بگیریم و برای نماز مغرب آماده شویم. برادران سید حسین مهدوی، علی عبداللهی و مصطفی حبیبی که در یک سنگر با یکدیگر هم گروه بودند برای وضو گرفتن از سنگر بیرون آمدند که یک گلوله خمپاره ۱۲ میلی متری میان آنها به زمین خورد و منفجر شد.

گردوخاک و صدای شدید انفجار و بوی باروت و بوی خون فضا را پر کرد. به طرف آنها دویدیم. وقتی گردوخاک فرو نشست، پیکر تکه‌تکه شده این عزیزان در جلوی چشممان ظاهر شد. موج انفجار و ترکش‌ها هر قطعه از بدن این شهدا را به سمتی پرتاب کرده بود. وقتی هوا کم‌کم تاریک شد با تلفن قورباغه‌ای فرمانده محور را در جریان حادثه قرار دادیم و ایشان بلافاصله آمدند و به فانوس آوردند و قطعات جدا شده بدن شهدا را جمع‌آوری کردیم هرکدام را در پتویی قرار دادیم و به معراج شهدای آبادان فرستادیم تا بعد از بسته‌بندی برای شهرستان ارسال کنند.

برادر جانباز علیرضا کریمی یکی دیگر از شاهدان صحنه می‌گوید: برادر علی عبداللهی از رزمندگان محله دهنو بود که به قاسم‌بن‌الحسن معروف شده بود، زیرا او سه چهار روز بعد از مراسم عروسی‌اش به جبهه آمده بود. عبداللهی به من گفت که مقداری ماست در سنگر داریم که در حال ترش شدن است، گفتم خوب دوغش کنید و بین دوستان تقسیم کنید. گفت: آب نداریم. من یک ظرف ۲۰ لیتری برداشتم و رفتم که از تانکر نیروهای ارتشی آب بیاورم، در راه بازگشت به وانت تدارکات برخورد کردم که داشت غذای شب را توزیع می‌کرد، مرا سوار کردند و به اتفاق، به واحد خمپاره‌ها آمدیم. از ماشین پیاده شدم و ظرف آب را برداشتم و به طرف سنگر می‌رفتم.

برادر سیدحسین مهدوی که صدای بسیار زیبا و دل‌نشینی داشت، با صوت حزین سرود «شهیدم من شهیدم من» را می‌خواند و مصطفی حبیبی و علی عبداللهی هم با او هم‌صدایی و هم‌خوانی می‌کردند، من ناظر این صحنه بودم و به آنها چشم دوخته بودم که ناگهان یک گلوله خمپاره ۱۲۰ میلی‌متری در وسط این عزیزان به زمین خورد و منفجر شد و هر کدام از آنها را به سویی پرتاب کرد و هر سه در جا به شهادت رسیدند.»

کد خبر 608852

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.