اسقفی که نگارش کتاب در ایران را متحول کرد

اسقف کساراتسی، اولین کتاب چاپی در ایران و خاورمیانه را به چاپ رساند. مجسمه او روبه‌روی کلیسای وانک اصفهان از جمله مجسمه‌هایی است که داستانی نهفته در خود دارد، داستانی که شاید کمتر کسی از آن باخبر باشد.

به گزارش خبرنگار ایمنا، اصفهان، شهری پر از شگفتی است. شگفتی‌هایی که هریک بیانگر قدمتی دیرینه و اصالت مردمان ایران است. کوچه‌پس‌کوچه‌ها و شهرهای کوچک و بزرگ اصفهان هرکدام برای خود قصه‌ای دارند. قصه‌هایی که ما را به تاریخ بلندی متصل می‌کند که قامت آن از ایران باستان تا عصر صفوی و قاجار است.

شگفتی‌های اصفهان آن‌قدر بی‌شمارند که وصفشان در یک پرونده «اصفهان را بگردیم» نمی‌گنجد؛ حتی اگر هرروز هم درباره یکی از آن‌ها بنویسیم شاید پرداختن به آن‌ها سال‌ها به طول انجامد. با این‌حال عجیب این است که بسیاری از مردم ایران و حتی شهروندان این شهر نیز اصفهان را تنها با میدان نقش‌جهان، سی‌وسه‌پل و پل خواجویش می‌شناسند. همین موضوع زنگ خطری شد تا تصمیم بگیریم هر پنجشنبه چندخطی از مکان‌های دیدنی، گردشگری، خانه‌های تاریخی و قصه‌های ناگفته در اصفهان بنویسیم که به نظر می‌رسد نیمه‌شناخته یا ناشناخته مانده‌اند.

اسقفی که نگارش کتاب در ایران را متحول کرد

اصفهان، جایگاه اولین کتاب چاپی در خاورمیانه

شاید برایتان عجیب باشد که بدانید اولین کتاب چاپی در کل خاورمیانه در اصفهان و در محله جلفا آن هم توسط اسقفی مسیحی به چاپ رسیده است که مجسمه‌اش روبه‌روی کلیسای وانک نصب شده است. مجسمه‌ای که هرچه بیشتر به آن دقت می‌کنیم، جزئیات منحصربه‌فرد آن را بهتر می‌بینیم. در ادامه، داستان اولین کتاب چاپی در ایران و مجسمه عجیب‌وغریب بنیان‌گذار آن را می‌خوانید.

در سال ۱۶۳۰ یعنی حدود ۳۸۰ سال پیش، خلیفه وقت ارامنه جلفای اصفهان، اسقف خاچاطور کساراتسی، از سمت خود کناره می‌گیرد و به همراه روحانی دیگری به نام «سیمون» به لهستان سفر می‌کند تا در آنجا به ادامه تدریس و سروسامان دادن به وضعیت دینی جامعه ارامنه مشغول شود. اسقف در لهستان با صنعت چاپ آشنا شد و وقتی از سفر بازگشت تصمیم گرفت که چاپخانه‌ای در محله جلفای اصفهان و در مکان کلیسای وانک (دِیر سورپ آمنا پرگیچ یا نجات‌دهنده مقدس) تأسیس کند. به همین دلیل، یکی از روحانیان مسیحی را به اروپا فرستاد تا در این زمینه تحقیق کند.

اسقفی که نگارش کتاب در ایران را متحول کرد

بعد از بازگشت این روحانی و پرس‌وجو درباره چگونگی کارکرد چاپ در کشورهای اروپایی و با وجود این‌که کساراتسی آشنایی کمی با این صنعت داشت، با کمک شاگردان و همراهان خود در مدرسه مذهبی کلیسای وانک، ساختن دستگاه چاپ را آغاز کردند. آن‌ها با همراهی یکدیگر حروف ارمنی را طراحی کردند و در نهایت بعد از یک سال و پنج ماه تلاش، حروف را خط‌آرایی کردند اما به دلیل کمبود کاغذ مجبور شدند خودشان کاغذ را نیز تولید کنند، تا این‌که اسقف و همراهانش در سال ۱۶۴۱ میلادی موفق شدند اولین کتاب ایران یعنی نسخه‌ای از کتاب زبور داوود را با حروف بسیار درشت و در صفحات دو ستونه به چاپ برسانند.

چاپخانه جلفای اصفهان پس از وقفه‌ای طولانی از ۱۸۷۲ میلادی با همت شخصی به نام مانوک هوردانانیان بار دیگر شروع به کار کرد. او در جاوه زندگی می‌کرد، اما برای اثبات حسن نیت خود، یک دستگاه کامل چاپ به زادگاهش یعنی جلفا فرستاد تا در کلیسای وانک از آن استفاده شود.

راز شیء در دست مجسمه اسقف

امروز مجسمه این عالم بزرگ که نه‌تنها برای مسیحیان بلکه برای ایرانیان خدمت شایسته‌ای انجام داده است در محله جلفای اصفهان، روبه‌روی کلیسای وانک قرار دارد. او با ردایی بلند که کلاه آن تا روی پیشانی‌اش را پوشانده، کتاب‌هایی در دست راست خود دارد، بر زمینی مربعی شکل ایستاده و در حالی که به اولین ماشین چاپ ایران تکیه داده است و به شیء مرموزی نگاه می‌کند. گویا می‌خواهد راز نهفته‌ای در این جسم مخروطی شکل کشف کند. شاید بسیاری از مردم و کسبه بازار هرروز از کنار آن عبور کنند اما کمتر کسی می‌داند که داستان مجسمه اسقف با آن شیء مرموز در دست چپش چیست.

اسقفی که نگارش کتاب در ایران را متحول کرد

زادور اقلی، شاعر معروف مسیحی درباره اسقف کساراتسی و شیء در دستش نوشته است:

"گذر این مسافرِ سده‌های گذشته و آورنده نخستین چاپخانه خاورمیانه به جلفا به نشست شورای خلیفه‌گری می‌افتد و به گوش خود می‌شنود که اعضای شورا دارند حساب‌وکتاب می‌کنند که چاپخانه‌ای که او بنیاد نهاده است چقدر ضرر می‌دهد و آیا بهتر نیست آن را ببندند. کساراتسی دل‌چرکین به چاپخانه می‌رود، جایی که دستگاه‌های زیراکس کار گذاشته شده‌اند و در گوشه تاریکی تنها یک حرف از حروف قدیمی چاپخانه کهن را می‌یابد؛ و این همان حرفی است که اکنون با دست چپ به‌سوی آسمان گرفته است. آری، آن شیء مرموز، آخرین حرف نخستین چاپخانه‌ایران است."

از این متن متوجه می‌شویم مجسمه اسقف روبه‌روی کلیسای وانک تنها یک مجسمه معمولی نیست که از کنار آن به‌راحتی گذر کنیم. بلکه مجسمه‌ای است که داستانی در او نهفته است و با نگاه به آن می‌توانیم روزی را تصور کنیم که او با ناراحتی به کنار دستگاه چاپش می‌رود و تکه‌ای از حروف دستگاه را به یادگار جدا کرده و غرق در نگاه کردن به آن می‌شود؛ درست همان‌گونه که در مجسمه به تصویر کشیده شده است. در برخی از اسناد قدیمی ذکر شده است که پس از تعطیلی چاپخانه کلیسای وانک اسقف از مقام خود استعفا می‌دهد و پس از چند سال درمی‌گذرد و این‌چنین پرونده چاپخانه کلیسا بسته می‌شود.

کد خبر 558940

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.