انسانیت هنوز نمرده است/ضرورت توجه به کارکرد و تأثیر موسیقی بر روی ناخودآگاه

بهرنگ کوفگر یکی از آدم‌های مثال‌زدنی است؛ «هنر درمانگر» و «خالق طرح بنا و نوا» که هرجمله‌اش ما را مشتاق به شنیدن ادامه آن می‌کند و باید فقط و فقط گوش کرد و دل سپرد تا به این باور رسید که هنوزهم میان هیاهوی سکه و دلار، هستند آدم‌هایی که دل در گروی عشق نهاده‌اند.

به گزارش خبرنگار ایمنا، تجربه هنردرمانی بهرنگ کوفگر نخستین‌بار سال‌ها قبل در آسایشگاه شهید مطهری اصفهان و با نواختن سه‌تار برای جانبازان این مرکز آغاز شد و همچنان با حضور در بیمارستان‌ها و مراکز مختلفی مانند بیمارستان امید، کودکان دیالیزی بیمارستان امام حسین (ع)، بیمارستان فارابی، مرکز آسیب نخاعی، کانون اصلاح و تربیت، مرکز بیماران مبتلا به ایدز نواب و مراکز ویژه کودکان کار و بچه‌های افغانستان در دو مرکز مهر زنده‌رود و طلوع مهر و دوستی و همچنین مرکز مهر پویان اندیشه ادامه دارد. گروه موسیقی «پیام هنر» حاصل حضور بهرنگ کوفگر در این مراکز و آموزش موسیقی با کودکان و نوجوانانی است که موسیقی را از آغاز با حضور و همراهی بی‌دریغ او آموختند و صدای ساز و شعرخوانی‌شان امید به زندگی را در آن‌ها پرورانده است.

اما اعجاز موسیقی بهرنگ کوفگر در بناهای تاریخی نیز با نواختن تنها چند ثانیه آواز بیات ترک در چهل‌ستون آغاز شد و به این مهم دست یافت که هر بنای تاریخی حس موسیقی خاص خود را دارد. از دیدگاه وی رکیب‌خانه ویژه آواز بیات اصفهان است و دستگاه شور را باید در اتاق موسیقی عالی‌قاپو اصفهان نواخت، حمام علی‌قلی‌آغا ویژه آواز ابوعطا، چهل‌ستون آواز بیات ترک و هشت‌بهشت مختص اجرای ماهور و راست‌پنج‌گاه است. صدای ساز کوفگر از مجموعه کاخ گلستان تا همه خانه‌های تاریخی کاشان صدایی آشناست.

آنچه می‌خوانید گفت‌وگوی اختصاصی خبرنگار ایمنا با بهرنگ کوفگر، هنر درمانگر «در حوزه تأثیر بر آسیب‌های اجتماعی و بیماری‌های خاص» و «خالق طرح بنا و نوا» است.

فعالیت در مراکز درمانی و بناهای تاریخی را از کجا شروع کردید؟

نوازندگی را از سال ۱۳۶۴ شروع کردم. با شروع فعالیتم، ایده بداهه‌نوازی در معماری‌های قدیمی و اجرای موسیقی دستگاهی در مکان‌های تاریخی و هنر درمانی به ذهنم رسید که هدف من از هنر درمانی، تأثیر هنر بر آسیب‌های اجتماعی است.

هنر درمانی را از کجا شروع کردید؟

برای نخستین بار هنر درمانی را با جانبازان آسایشگاه شهید مطهری اصفهان شروع کردم. یک روز اتفاقی از کنار این آسایشگاه عبور می‌کردم و به ذهنم رسید این موضوع را بپرسم که آیا می‌توانم در آن آسایشگاه برای جانبازان ساز بزنم یا خیر. نگهبان آنجا درحالی‌که تعجب کرده بود به من گفت صبح روز بعد دوباره به آنجا بروم و تأکید کرد که ساعت ۱۰ آنجا باشم تا جانبازان بیدار باشند. روز بعد به آسایشگاه رفتم و اجازه دادند تا وارد شوم و ساز بزنم و به من گفتند که در میان آن‌ها جانبازی هفتاد درصد به نام شهرام است که علاقه بسیاری به موسیقی دارد. وقتی به دیدن شهرام رفتم، از زیر تخت خود یک سه‌تار درآورد و به من نشان داد، برای من بسیار تعجب‌آور و جای تأسف بود که با این که شرایط جسمی او مشخص بود اما یک سه‌تار را با قیمت چند برابر به او فروخته بودند! شهرام مدت‌ها در انتظار کسی بود که سه‌تار زدن را به او آموزش دهد و این موضوع نشان‌دهنده علاقه بسیار او به نواختن ساز بود.

کار کردن در آنجا و دیدن درد جانبازانی که گاه شیمیایی و گاه ناتوان از حرکت بودند بسیار سخت بود. از همان روزی که به آسایشگاه رفتم رفاقتی به فاصله یک سال و نیم میان من و جانبازان آسایشگاه شکل گرفت، اما پس از آن به دلیل حساسیت‌های فراوان نسبت به موسیقی مجبور شدم که دیگر به آن آسایشگاه نروم چراکه در آن زمان، نگاه حکومت به ساز و موسیقی مانند زمان حال نبود. آن موقع نه مجوزی داشتم و نه اسم و رسمی و کسی از من پشتیبانی نمی‌کرد.

چرا تصمیم گرفتید برای قشر آسیب‌دیده جامعه بنوازید؟

بعد از آسایشگاه جانبازان شهید مطهری به مرکز آسیب‌های نخاعی در چهارراه فلسطین اصفهان رفتم. آن موقع جوان بودم و دوست داشتم حمایت شوم و روبه‌رو شدن با بی‌تفاوتی مردم من را فرسایش می‌داد. حدود ۱۰ سال در زندان، کانون اصلاح و تربیت، در میان کارتن‌خواب‌ها و اقشار فراموش‌شده در جامعه، ساز زدم اما مردم فعالیت‌های من را به رسمیت نمی‌شناختند؛ تا اینکه به این نتیجه رسیدم که باید فداکاری کنم و اگر بخواهم منتظر برآورده شدن حق و حقوقم باشم به‌جایی نخواهم رسید.

تأثیر موسیقی میان آدم‌هایی که از زندگی خسته شده و به انتهای خط رسیده‌اند برای من یادآور قدرت هنر موسیقی است. آن ۲۰ دقیقه یا نیم‌ساعتی که برای بیماران، کارتن‌خواب‌ها، جانبازان و معلولان و قشر آسیب‌دیده جامعه می‌نوازم، می‌دانم مخاطب من حس می‌کند که انسانیت هنوز نمرده است.

انسانیت هنوز نمرده است/ضرورت توجه به کارکرد و تأثیر موسیقی بر روی ناخودآگاه

فعالیت شما در زمینه هنر درمانی در چه مراکزی انجام می‌شود؟

مرکز آسیب نخاعی، کانون اصلاح و تربیت، مرکز نواب (مربوط به بیماران مبتلا به ایدز)، بیمارستان امید، بیمارستان فارابی، بیمارستان امام حسین (ع) برای کودکان دیالیزی، بچه‌های کار و افغانستانی در دو مرکز مهر زنده‌رود و مرکز طلوع مهر و دوستی و مرکز مهر پویان اندیشه واقع در منطقه زینبیه فعالیت می‌کنم.

ایده نواختن ساز در بناهای تاریخی چگونه به ذهنتان رسید؟

ما زندگی خوبی داشتیم اما با درگیری پدرم به بیماری، سخت شد. من آن زمان به‌عنوان یک فرزند ۱۶ ساله فشار زیادی را تحمل می‌کردم. محل زندگی ما در چهارراه مصدق بود. یک روز که در فکر بودم و از مدرسه به خانه برمی‌گشتم، به نزدیکی دروازه دولت رسیدم و بلیت گرفتم تا چهل‌ستون را ببینم.

چهل‌ستون با آن درختان سبز و بلند و باغی پرعظمت و بی‌نظیر، انرژی مثبت خیلی بالایی دارد. با دیدن چهل‌ستون مشکلاتم را برای لحظه‌ای فراموش کردم و به این فکر کردم که چقدر جای نواختن ساز در آنجا خالی است. همان موقع به خانه برگشتم و سه‌تارم را برداشتم و دوباره به چهل‌ستون رفتم و در سرسرای کاخ فقط در حد سه ثانیه چند نت در آواز بیات ترک نواختم، آن‌چنان صدای ساز پیچید که هنوز بعد از ۲۲ سال همان صدا را به خاطر دارم.

دوستانم من را به مهندس قیومیان، معاون وقت میراث فرهنگی استان اصفهان معرفی کردند و نزد او رفتم و گفتم که بناهای تاریخی سرشار از صدای ساز و موسیقی است و فقط به ترجمه ما نیاز دارد. به دنبال درخواست من، آقای قیومی اجازه داد تا در خانه شهشهان یا همان خانه قزوینی‌ها قطعه‌ای را بنوازم تا حرفم ثابت شود. سپس از سوی قیومیان مجوز نواختن من در حدود شش یا هفت بنای تاریخی اصفهان صادر شد و آن لحظه برای من به یکی از مهم‌ترین لحظات عمرم تبدیل شد.

انسانیت هنوز نمرده است/ضرورت توجه به کارکرد و تأثیر موسیقی بر روی ناخودآگاه

چه سالی این مجوز را دریافت کردید؟

سال ۱۳۷۹

و از آن زمان در بناهای تاریخی نواختید؟

از آن موقع به بعد هرروز سازم را در دست می‌گرفتم و به بناهای تاریخی می‌رفتم و ساز می‌زدم. حتی چندین بار در بالا رفتن از پله‌های عالی‌قاپو، پوسته تار پاره شد اما ادامه دادم. بعد از مدتی متوجه شدم که هر بنا، حس موسیقی خاص خود را دارد. گویا به نظر می‌رسید بنای رکیب خانه ویژه آواز بیات اصفهان است و دستگاه شور را باید در اتاق موسیقی عالی‌قاپو اصفهان نواخت، حمام علی‌قلی‌آغا ویژه آواز ابوعطا و هشت‌بهشت مختص اجرای ماهور و راست‌پنج‌گاه است.

حتی تعدادی از خانه‌های تاریخی مانند خانه شیخ‌الاسلام در چهارراه تختی اصفهان، رکیب‌خانه (موزه هنرهای تزئینی ایران در اصفهان) و خانه پیرنیا در نائین با نواختن ساز من افتتاح شدند. شروع ساززدن من در بناهای تاریخ از همین نقطه آغاز شد و سپس در شهرهای دیگر مانند تهران (مجموعه کاخ گلستان، عمارت صاحبقرانیه و مجموعه سعدآباد) و همه خانه‌های تاریخی کاشان (خانه طباطبایی، خانه بروجردی‌ها، خانه عباسیان و خانه عامری‌ها) و ابیانه و انارک ادامه یافت.

واکنش مردم چگونه بود؟

قسمت بسیار مهم این فعالیت، ارتباط با مردم بود. من می‌توانستم در زمانی به این بناها بروم و ساز بزنم که کسی نباشد و حتی برای حس موسیقی خودم نیز بهتر بود، اما رکن اساسی فعالیت‌های من همیشه مردم بوده‌اند. گاهی سازم را به بچه‌های دبیرستانی که در چهل‌ستون به اردو می‌آمدند نشان می‌دادم و می‌پرسیدم که اسم این ساز چیست؟ و فوری جواب می‌شنیدم: گیتار! شاید هر کس دیگری بود با شنیدن چنین پاسخ‌هایی این کار را رها می‌کرد، اما من خواستم بمانم و ساز بزنم تا بخشی از فرهنگ و هنر ایران را به مردم بشناسانم.

حتماً با گردشگران خارجی نیز مواجه شدید؟

بله سال‌ها قبلی پروفسوری از انگلیس به ایران آمده و تعدادی از علاقه‌مندان به موسیقی را از لندن به ایران آورده بود تا صدای ساز من را بشنوند. همچنین از نوازندگی من در یکی از بناهای تاریخی فیلمی گرفته‌شده بود و این کار در یک آژانس گردشگری ژاپنی رتبه اول را به دست آورد درحالی‌که من اصلاً از این فعالیت‌ها اطلاعی نداشتم و شاید یک سال بعد این موضوع را از راهنمایان تورها می‌شنیدم.

حمایتی از سوی اداره کل میراث فرهنگی استان صورت گرفت؟

در دوره‌ای که ادیب، معاون صنایع‌دستی اصفهان بود یک روز عصر به بیمارستان امید رفتم تا برای بچه‌ها ساز بزنم، متوجه شدم او هم در آن بیمارستان بستری است و به بیماری سرطان مبتلا است. بعد به خانه‌شان رفتم. او با آن حال نزار خود به من گفت: خواسته‌ات چیست؟ گفتم فقط جایی برای تمرین بچه‌ها می‌خواهم. عجیب این بود که با وجود این‌همه فرهنگسرا و تالار در اصفهان اجازه‌ای برای فعالیت در آن‌ها صادر نمی‌شد و من باید در خانه خودمان به بچه‌ها آموزش می‌دادم!. آقای ادیب همان موقع با معاون خود تماس گرفت و بنا شد تا در خانه جواهری واقع در محله دردشت تمرین کنیم. آنجا استادان هنرهای تجسمی مانند قلم‌زنی، ملیله‌بافی و طلاکوبی هم حضور داشتند. پس از جلسه، فضای خانه به‌صورت عجیبی زیبا شده بود. سپس ادیب از من خواست تا بچه‌ها را به نمایشگاه سالانه صنایع‌دستی اصفهان ببرم که در چهل‌ستون برگزار می‌شد. آن اتفاق پیوند دو فعالیت من، یعنی نواختن در مکان‌های تاریخی و هنر درمانی بود. آن روز، روزی فراموش‌نشدنی بود و تقریباً از همان زمان هم فعالیت‌هایم تا حدودی رسانه‌ای شد.

برای ادامه فعالیت‌های هنر درمانی و بنا و نوا، حمایت چه سازمان‌هایی لازم است؟

سازمان بهزیستی، وزارت بهداشت و درمان، وزارت دادگستری، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، شهرداری و وزارت میراث فرهنگی صنایع‌دستی و گردشگری.

انسانیت هنوز نمرده است/ضرورت توجه به کارکرد و تأثیر موسیقی بر روی ناخودآگاه

مصاحبه مطبوعاتی یا رادیویی و تلویزیونی نداشتید؟

چند سال پیش زاون قوکاسیان دوست داشت که مستندی از فعالیت‌های من تهیه کند و یکی دو جلسه هم در این‌باره صحبت کردیم اما به دلیل بیماری نتوانست. بعدها در بیمارستان امید، از رادیو آمده بودند تا از بیمارستان گزارش تهیه کنند که متوجه صدای سازِ من شدند. تهیه‌کننده رادیو خواست تا با من مصاحبه کند. همان موقع گفتم شما که صدای ساز را در رادیو پخش نمی‌کنید! اما با اصرار او شروع کردم به ساززدن و به‌این‌ترتیب اولین بار صدای ساز خود را از رادیو شنیدم. آن موقع برای مردم شناخته‌شده نبودم و وقتی می‌خواستم در مکانی ساز بزنم باید به نگهبان تا حراست چندین بار جواب می‌دادم که برای چه می‌خواهم ساز بزنم تا باور کنند که بدون هیچ حساب‌وکتابی به آنجا می‌روم.

درآمد شما از چه طریقی است؟

خیلی‌ها همین سوال را از من می‌پرسند؛ یک خانه پدری داشتیم که از فروش آن سهم اندکی به من رسید. ضمن اینکه من از مراکز درمانی و افرادی که در این مراکز به آن‌ها آموزش می‌دهم حتی ریالی دریافت نمی‌کنم و درآمد خیلی کمی که دارم از کلاس‌های خصوصی با شاگردانی است که به لحاظ جسمی سالم هستند و برای آموزش به منزل مادرم می‌آیند.

من علاقه زیادی به رشته‌های مهندسی و پزشکی داشتم. کنکور که دادم در رشته مهندسی معدن دانشگاه لاهیجان قبول شدم اما به دلیل بیماری پدرم شرایط درس خواندن برای من وجود نداشت. با این که اعتقاد داشتم هنر درمانی و ساززدن باید در دانشگاه‌ها تدریس شود و حمایت بهزیستی و حوزه هنری پشت آن باشد سال‌ها است که تنها و به‌صورت آزاد کار می‌کنم.

انسانیت هنوز نمرده است/ضرورت توجه به کارکرد و تأثیر موسیقی بر روی ناخودآگاه

نحوه آموزش موسیقی توسط شما به چه صورت است؟

در شیوه‌ای که من با بچه‌ها کار می‌کنم آموزش‌های ابتدایی تکنیک در ساز ارائه می‌شود، اما قسمت مهمی از این آموزش‌ها به این موضوع برمی‌گردد که هنرجو از این ساز تأثیر بگیرد و با ساز خود دوست باشد و مانند یک همدم و یا نزدیک‌ترین دوست خود با ساز برخورد کنند.

در زمینه آموزش، باید به این موضوع توجه شود که بچه‌ها یک‌بعدی نباشند و فقط ساز نزنند و در کنار آن با ادبیات ایران آشنا شوند. باید سعی کنیم که ذهن دانشجویان و هنرآموزان موسیقی به‌غیر از هنر با کارکرد هنر نیز آشنا شود و بیشتر، چرایی این موضوع را مطرح کنیم که چرا باید به هنر بپردازیم؟ هنر را برای چه چیزی کار می‌کنیم؟

کاری که در کلاس‌های ما اتفاق افتاد این بود که بچه‌ها کارکرد هنر را دیدند یعنی وقتی یک بیمار سرطانی یا آسیب نخاعی ساز را در دست می‌گیرد و می‌نوازد، موضوع مهم در کنار این آموزش و تکنیک این است که موسیقی چه تأثیری بر روی او می‌گذارد و وقتی آن تأثیر را می‌بیند ناخودآگاه آن را ادامه می‌دهد. بنابراین نحوه آموزش باید به‌گونه‌ای باشد که تأثیر آن را ببینیم و دلیل اینکه چرا موسیقی و ادبیات و تئاتر و نقاشی و سایر رشته‌های هنری را کار می‌کنیم برای ما مشخص‌تر و ملموس‌تر باشد.

از مشکلاتی بگویید که با آن‌ها مواجه شدید؟

با این که برنامه من در کانون اصلاح و تربیت بیش از نیم ساعت طول نمی‌کشد اما همین‌قدر زمان، بسیار سخت است. بارها به مسئولین کانون گفتم که اعلام کنید چه کسانی به هنر علاقه دارند تا فقط آن‌ها بیایند چراکه مهار پنجاه نوجوان زندانی غیرممکن است، اما مسئولین کانون اصلاً به حرف‌های من توجهی نمی‌کردند و همه بچه‌ها را می‌فرستادند. فکر کنید که شما بخواهید برای بچه‌هایی که صحبت‌های روزمره‌شان الفاظ رکیک است، تصنیف بنوازید! به همین دلیل است که شناخت جامعه هدف اهمیت بسیاری دارد.

حتی من این موضوع را به مسئولین زندان و کانون اصلاح و تربیت گفتم که تعداد مراکزی که به‌صورت داوطلبانه می‌روم زیاد است و فقط هزینه رفت‌وآمد من را بدهید، اما سازمان زندان‌ها با جواب «پول نداریم» خود را راحت کرد! یک روز هنگامی‌که می‌خواستم با ماشین خودم به کانون اصلاح و تربیت بروم، دیدم شیشه ماشین را شکسته‌اند و ضبط آن را هم دزدیده بودند؛ هرکسی آن لحظه جای من بود رفتن خود را کنسل می‌کرد و شاید دیگر ادامه نمی‌داد، اما من همچنان به کانون اصلاح و تربیت می‌روم و ساز می‌زنم. روزهایی که در کانون و میان کارتن‌خواب‌ها می‌نواختم بلافاصله به چهل‌ستون می‌رفتم و ساز می‌زدم تا آرامش خود را دوباره به دست بیاورم.

اگر هنرمندی باشید که در خانه نشسته و فقط ساز زده باشید نمی‌توانید در این انجام وظیفه (هنر درمانی، بنا و نوا) دوام بیاورید حتی در این کار، قدرت جسمی هم نیاز است؛ برای مثال یک روز که به کانون رفتم بچه‌ها به هیچ نحوی ساکت نمی‌شدند بنابراین ساز را روی میز گذاشتم و گفتم فکر می‌کنید این ساز چقدر می‌ارزد؟ هر کس مُچ من را خواباند همین الان ساز را به او می‌دهم. در واقع می‌خواستم به بچه‌ها بفهمانم که من آدمی نبوده‌ام که فقط در خانه نشسته و ساز بزنم و پدر و مادرم کارهای روزانه‌ام را انجام دهند. در نهایت مچ همه بچه‌ها را خواباندم اما با مهربانی و رفاقت. برای آن‌ها عجیب بود که این فرد هنرمندی که به کانون می‌رود ورزشکار است! و به این ترتیب بین من و بچه‌های کانون اصلاح و تربیت رفاقتی ایجاد شد و از آن روز به بعد وقتی بچه‌های کانون فهمیدند که تنها انگیزه من برای رفتن به کانون، خود بچه‌ها هستند بیشتر احترام گذاشتند.

یکی از مسائل دیگر اینکه، باورنکردنی است که بعد از دوازده سال رفت‌وآمد در یکی از بیمارستان‌ها، حتی کسی یک لیوان چای هم به دست من نداد، اما من در همین شرایط باید لبخند داشته باشم چراکه حق ندارم عصبانیت خود را به بچه‌ها انتقال دهم. حتی در شرایط کرونایی دست از تلاش نکشیدم و در دوران اوج شیوع کرونا به بخش بستری بیماران کرونایی رفتم و ساز زدم. همین سختی‌ها بود که باعث شد من دیگر استرسی نداشته باشم. به‌طوری‌که خیلی راحت بتوانم در یک سالن کنسرت هزارنفری، بداهه بنوازم. مهم این است که ما انسان‌ها یاد بگیریم در سخت‌ترین شرایط زندگی لبخند بزنیم چراکه گاهی لبخند زدن در شرایط سخت از بالا رفتن از کوه هم سخت‌تر است.

انسانیت هنوز نمرده است/ضرورت توجه به کارکرد و تأثیر موسیقی بر روی ناخودآگاه

آیا تابه‌حال فکر رها کردن این فعالیت‌ها به ذهنتان رسیده است؟

بارها موقعیت‌هایی پیش آمد که خیلی راحت می‌توانستم مهاجرت کنم، اما با خود گفتم حتی اگر به آنجا بروم دردمندان آن جامعه را جست‌وجو خواهم کرد تا برای آن‌ها ساز بزنم، بنابراین در مملکت خود بمانم بهتر است و زمانی که به این بینش رسیدم قدرت خود را درک کردم. به‌این‌ترتیب با این که از نظر جسمی خسته می‌شدم، اما نمی‌بریدم. همیشه معتقدم برای انجام دادن یک کار، هزار دلیل باید داشته باشی اما برای انجام ندادن، تنها یک بهانه کافی است.

در حوادث طبیعی هم برای مردم ساز زدید؟

سال ۱۳۹۵ که زلزله کرمانشاه و سرپل‌ذهاب اتفاق افتاد، به آنجا رفتم. آن موقع در چادر و سرما با آن شرایط روحی افسرده مردم که غم از دست دادن عزیزانشان را تحمل می‌کردند فکر کردم که چه آهنگی برای آن فضا غم‌انگیز مناسب است و از این‌رو آهنگ «ای ایران» را زدم و همگی شروع به خواندن کردند. همین شادی‌های کوچک برای تسکین آن دردهای بزرگ دل‌خوشی کوچکی بود.

ساززدن در چه مکانی بیش از همه برای شما سخت بود؟

ماه گذشته از بیمارستان فارابی اصفهان به من زنگ زدند تا برای ساززدن به این مکان بروم. بیمارستان فارابی یکی از سخت‌ترین مکان‌هایی بود که رفتم. مسئول کاردرمانی آنجا می‌گفت بسیاری از بیماران مدت سه ماه است که از قرنطینه بیمارستان بیرون نیامده‌اند و من باید بین بیمارانی ساز می‌زدم که رفتارشان دست خودشان نبود.

بعد از مدتی مسئولین بیمارستان خواهش کردند که با گروه خود به آنجا بروم و من به مسئولین بیمارستان گفتم که حداقل هزینه رفت‌وآمد بچه‌های گروه را حساب کنید. جواب بیمارستان این بود که بخش مالی می‌ترسد این فعالیت‌ها ادامه پیدا کند و شما بخواهید حق و حقوقتان را بگیرید!

نام گروه موسیقی شما چیست؟

پیام هنر

اعضای گروه شما چند نفر هستند؟

در حال حاضر ۱۲ نفر هستیم و از بیماران و آسیب‌های مختلف در گروه حضور دارند.

گروه پیام هنر شما شامل چه افرادی است؟

عزیزان آسیب نخاعی، عزیزان نابینا، کودکان سرطانی، بچه‌های افغانستانی، عزیزان دیالیزی و بچه‌های بدسرپرست در گروه ما حضور دارند.

اسامی آن‌ها را ذکر کنید؟

«شهریار اسماعیلی» سه‌تار می‌نوازد و ردیف موسیقی دستگاهی را کار می‌کند، «کورش نصیری» از بیماران سرطانی که تار و سه‌تار و تنبک می‌نوازد، «مهسا همایونی» بسیار کم‌بینا است و سه‌تار و گیتار و بم‌تار می‌نوازد، «شاهرخ رَستاد» از بچه‌های سرطانی که دف می‌زند، «گلچین مرادی‌زاده» و «صبا حسینی» که از بچه‌های سرطانی گروه هستند به ترتیب سنتور و سه‌تار پیانو می‌نوازند، «ملیکا امینی» هم که از کودکان سرطانی است پیانو کار می‌کند، «هنگامه کاظمیان» و «ساناز امیدی» که عزیزان نابینا هستند و به ترتیب پیانو و تار می‌نوزاند، «مائده دَباشی» که از بچه‌های سرطانی است و سه‌تار می‌نوازد؛ ضمن اینکه «مازیار عارف» نیز کمانچه می‌نوازد.

بعضی از اعضای گروه در سال‌های گذشته فوت کردند از جمله آنها «امیرحسین طاهری‌نیا»، «زهرا شاه‌مراری»، «نگار محمدی»، «زهرا شعیبی»، «فاطمه موسی‌زاده»، «مهدی بخشیان» و «فاطمه موسی‌زادگان» بودند.

اعضای گروه پیام هنر، موسیقی را از صفر توسط شما آموختند؟

بله از صفر به آن‌ها آموختم.

در کلاس‌ها فقط به موسیقی می‌پردازید؟

علاوه بر آموزش موسیقی، بخش مهمی از کلاس ما شعرخوانی و آشنایی با ادبیات ایران شامل فردوسی، عطار، حافظ، سعدی و بسیاری از شاعران بزرگ ما و آثار آن‌ها است که از میان اعضای گروه موسیقی، شهریار اسماعیلی، مهسا همایونی و ملیکا امینی در این زمینه نیز بسیار فعال هستند. مهسا همایونی در حال حفظ کردن اشعار شاهنامه و غزل‌های سعدی است و ملیکا امینی نیز اشعار حافظ و مولانا و سعدی را حفظ کرده است.

گروه موسیقی پیام هنر اجرای خصوصی و عمومی هم دارد؟

بله این گروه در مراکز مختلف موسیقی اجرا می‌کنند، در واقع من در ابتدا به‌صورت فردی به مراکز مختلف می‌رفتم و ساز می‌زدم، اما به‌تدریج و با آموزش همان عزیزانی در مراکز مختلف حضور داشتند گروه موسیقی «پیام هنر» را تشکیل دادیم و اکنون به‌صورت هفتگی و بدون دریافت هیچ هزینه‌ای همراه با اعضای این گروه به همان مراکز ازجمله بیمارستان امید، بیمارستان فارابی، مرکز آسیب نخاعی، مرکز نواب و سایر مراکز می‌رویم و به اجرا می‌پردازیم و نه فقط بیماران بلکه پرستاران و پزشکان و هر فردی که در این مراکز حضور دارد و یا کار می‌کند با شنیدن موسیقی حال خوبی را تجربه می‌کند.

بچه‌ها حضور در فضاهای دیگری به‌غیراز مراکز درمانی را هم تجربه می‌کنند؟

بخش بزرگی از اجرای گروه پیام هنر در کنسرت‌ها انجام می‌شود و اولین کنسرت با بچه‌های گروه در سال ۱۳۸۷ به مدت دو شب در سالن سینما سپاهان برگزار شد، این گروه همچنین سال ۱۳۹۱ در تالار فرشچیان، سال ۹۴ در حوزه هنری، اجرا در برج میلاد به مناسبت روز جهانی معلولین در سال ۹۴، سال ۹۶ در هنرسرای خورشید و سال ۹۷ در تالار رودکی به اجرای کنسرت پرداختند و بیش از ده‌ها اجرا در دانشگاه اصفهان و دانشگاه صنعتی اصفهان داشته‌اند؛ ضمن اینکه بچه‌ها اردوهای تفریحی مانند حضور در کویر و رفتن به چادگان و بناهای تاریخی اصفهان و حتی شمال کشور را هم تجربه می‌کنند. این کلاس‌ها مانند یک آموزشگاه موسیقی نیست که بچه‌ها بیست دقیقه در آن حضور داشته باشند و بروند بلکه کلاس ما چندجانبه است یعنی همه زندگی را آن‌ها پوشش داده است و این موضوع اهمیت بسیاری دارد.

انسانیت هنوز نمرده است/ضرورت توجه به کارکرد و تأثیر موسیقی بر روی ناخودآگاه

این آموزش‌ها همچنان ادامه دارد؟

بله ادامه دارد و نکته شایان توجه دیگر این است که این آموزش‌ها توسط بچه‌های گروه ادامه پیداکرده است، یعنی بچه‌هایی که موسیقی را توسط من آموختند خودشان به آموختن بچه‌های دیگر مشغول هستند که بسیار مهم و قابل تأمل است.

به گزارش ایمنا، دست زیر چانه نهاده و فقط گوش می‌کنیم و مگر می‌شود صحبت‌هایی از این دست را شنید و سیر شد! پایان دیدار و گفت‌وگو با بهرنگ کوفگر چنین رقم خورد:

لبخند گل در سبزه‌زاران
گوید مخور غم آید بهاران
آه این طبیعت بود کتاب زندگانی
این باغ و صحرا دهد ز عمر ما نشانی
صبح بهاران بود نامش جوانی
مستی و هوشیاری یا خواب و بیداری
چون روز و شب طی می‌شود تا خود چه پنداری
گر خواهی که شیرین بگذرانی
در راه هنر رو تا توانی
همواره گردد بهارت جاودانی

گفت‌وگو از: شیرین مستغاثی، سرویس فرهنگ و هنر ایمنا

کد خبر 553911

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.