از کشف شکلات‌های تریاکی تا فاش شدن راز قتل دختر ۱۹ ساله پس از ۲۱ سال

کشف شکلات‌های تریاکی در جنوب تهران، اقدام شیطانی ۲ مرد مسافرکش برای زنان تهرانی، قتل پدر و مادر با اسلحه صداخفه‌کن در تهران، موش شهری در مشهد به دام افتاد، فاش شدن راز قتل دختر ۱۹ ساله پس از ۲۱ سال، شوهرم در خواب بود که راز خیانتش را لو داد را در بسته خبری حوادث ایمنا بخوانید:

به گزارش خبرنگار ایمنا، سرهنگ دوستعلی جلیلیان فرمانده انتظامی شهرستان ری، اظهار کرد: عوامل تیم عملیاتی کلانتری ۱۷۷ خاورشهر با رصدهای میدانی و تحقیقات تخصصی موفق به شناسایی فردی شدند که در محدوده خاور شهر اقدام بفروش مواد مخدر بین جوانان می‌کرد.

وی افزود: عوامل تیم عملیاتی کلانتری خاور شهر محل تردد سوژه مورد نظر را تحت کنترل در آوردند و دریک عملیات ضربتی و غافلگیرانه متهم را که قصد فروش مواد مخدر داشت دستگیر کردند.

فرمانده انتظامی شهرستان ری با اشاره به اینکه در بازدید از متهم مقادیری مواد مخدر از نوع تریاک در چندین بسته آماده فروش کشف شد، ادامه داد: خرده‌فروش حرفه‌ای و سابقه‌دار، مواد مخدر خود را در بسته‌بندی شکلات به خریداران می‌فروخت. متهم پس از پایان تحقیقات و تشکیل پرونده تحویل مراجع قضائی شد.

اقدام شیطانی ۲ مرد مسافرکش برای زنان تهرانی

حدود دو ماه قبل زن جوانی با مراجعه به پلیس پرده از جنایت سیاه دو مرد شرور برداشت و اظهار کرد: از محل کارم در شهریار بیرون آمده بودم و می‌خواستم به خانه بروم، کنار خیابان ایستاده بودم که یک خودروی پراید مقابل پایم توقف کرد به غیر از راننده مرد جوانی هم روی صندلی جلو نشسته بود، من به تصور اینکه مسافربر هستند سوار خودرو شدم تا به خانه‌ام در خادم آباد بروم اما چند دقیقه بعد راننده تغییر مسیر داد و به سمت جاده‌ای فرعی و تاریک رفت.

وی افزود: بلافاصله اعتراض کردم اما در همین موقع مردی که روی صندلی جلو بود به عقب آمد و با چاقو مرا تهدید کرد بعد هم در بیابانی خلوت خودرو را نگه داشتند و هر دو نفرشان مرا مورد آزار و اذیت قرار دادند سپس در حالی که پول و طلاهایم را نیز سرقت کردند از محل گریختند.

پس از این شکایت و با توجه به اهمیت موضوع به دستور بازپرس پرونده، کارآگاهان رسیدگی ویژه به این ماجرا را آغاز کردند و پس از چهره‌نگاری متهمان تحقیقات ادامه یافت. در همین حال شکایت مشابه دیگری نیز از سوی زنی دیگر به این پرونده اضافه شد و در ادامه دو زن دیگر نیز از راننده این پراید و همدستش به اتهام تعرض و سرقت شکایت کردند.

بدین ترتیب ردیابی متهمان این پرونده با چهار شاکی خانم که بین ۲۰ تا ۴۰ ساله بودند ادامه یافت تا اینکه سرانجام چند روز قبل کارآگاهان موفق شدند هویت مالک خودرو به نام سیروس را شناسایی کنند که در ادامه مشخص شد وی سابقه‌دار بوده و یک سال نیز به جرم درگیری و نزاع به زندان محکوم شده بود. با دستگیری متهم و همدستش کیوان ۲۹ ساله هر دو متهم به اداره آگاهی منتقل شدند.

متهمان بلافاصله از سوی هر چهار شاکی پرونده شناسایی شدند و وقتی خود را با مدارک مستند رو به رو دیدند لب به اعتراف گشودند. سیروس ۳۰ ساله که در یک کارگاه مبل‌سازی کار می‌کند، اظهار کرد: من از ۱۵ سالگی معتاد شدم در این سال‌ها همه نوع موادی مصرف کردم از شیشه گرفته تا قرص‌های توهم زا وقتی مواد مصرف می‌کردم رفتارم در کنترل خودم نبود. بعضی روزها که از محل کارم بیرون می‌آمدم به سراغ دوستم کیوان می‌رفتم و سوار بر خودروی پراید من به شهریار می‌رفتیم و به بهانه مسافربری زنان را سوار کرده و به جاده‌های اطراف شهر برده و مورد تعرض قرار می‌دادیم. اما پول و طلا سرقت نکرده‌ایم.

متهم دوم نیز در اعترافات خود اظهار کرد: من از ۱۲ سالگی معتاد شدم سال‌هاست در یک کارگاه جوشکاری کار می‌کنم. سابقه زندان ندارم اما مدتی قبل با سیروس دوست شدم و شب‌ها بعد از اینکه کارمان تعطیل می‌شد به گردش و تفریح می‌رفتیم. در بین راه اگر زنی تنها را می‌دیدیم او را سوار کرده و بین راه با تهدید چاقو نقشه خود را اجرا می‌کردیم.

بدین ترتیب با اعترافات دو مرد شرور به جنایت‌های سیاه خود با قرار بازداشت در اختیار کارآگاهان پلیس قرار گرفتند و تحقیقات برای شناسایی سایر شاکی‌های احتمالی این پرونده ادامه دارد.

قتل پدر و مادر با اسلحه صداخفه‌کن در تهران

رسیدگی به این پرونده از آذر سال ۹۲ با گزارش قتل زن و مرد میانسالی در خیابان بهار آغاز شد. مأموران پس از بررسی متوجه شدند که این زوج با اسلحه مجهز به صداخفه‌کن به قتل رسیده‌اند. در تحقیقات بعدی مشخص شد پسر ۲۲ ساله خانواده به نام سینا دست به جنایت زده است.

به این ترتیب وی بازداشت شد و به قتل اعتراف کرده و اظهار کرد: من هیچ اختلافی با پدر و مادرم نداشتم. آن شب وقتی از خواب بیدار شدم به سراغ صندوقچه پدرم رفتم و اسلحه‌ای را که مجهز به صدا خفه‌کن بود برداشتم و پدر و مادرم را کشتم. ساعاتی بعد وقتی متوجه کارم شدم وحشت کردم اما کاری از دستم بر نمی‌آمد.

پس از آن برادر و خواهر متهم به‌عنوان اولیای دم اعلام کردند با دو شرط حاضر به گذشت از برادرشان هستند؛ اول اینکه مواد مخدر را ترک کند و دوم اینکه ادامه تحصیل بدهد.

در حالی که بیش از هشت سال از این جنایت گذشته بود پرونده سینا برای رسیدگی از جنبه عمومی جرم به شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد. در این جلسه متهم ضمن ابراز ندامت گفت: بیش از هشت سال است که در زندان هستم، می‌دانم چه اشتباه بزرگی کرده‌ام. مصرف زیاد مواد مخدر باعث شد دست به چنین جنایتی بزنم و از خانواده‌ام عذرخواهی می‌کنم.

من در زندان مواد را کنار گذاشتم و درس خواندم و علاوه بر اینکه موفق شدم لیسانسم را بگیرم، معرق‌کار حرفه‌ای هم شده‌ام. سعی کرده‌ام در مدتی که در زندان هستم خودم را اصلاح کنم و فرد مثبتی برای جامعه‌ام باشم. سپس وکیل وی به دفاع پرداخته و اظهار کرد: اولیای دم با دو شرط ترک مواد و ادامه تحصیل، متهم را بخشیده‌اند. حالا او دو شرط اولیای دم را اجرا کرده و از قضات می‌خواهم او را عفو کنند.

موش شهری در مشهد به دام افتاد

در پی دستبردهای متعدد به خودروهای پارک شده در بخشی از بولوار ملک آباد مشهد، تحقیقات نیروهای تجسس با صدور دستوری از سوی سرگرد علی عسگری رئیس کلانتری، در این باره آغاز شد.

مأموران با بررسی دوربین‌های مداربسته به سرنخ‌هایی رسیدند که نشان می‌داد فردی از پارکینگ یک منزل مسکونی خارج می‌شود و بعد از دستبرد به خودروها دوباره به لانه خود باز می‌گردد بنابراین مأموران با هماهنگی قضائی و پس از پنج ساعت عملیات تعقیب و مراقبت بالاخره این متهم جوان را در حالی دستگیر کردند که قصد ورود به پارکینگ را داشت.

بررسی‌های بیشتر بیانگر آن بود که این جوان سابقه‌دار به همراه همدستانش در این پارکینگ پاتوق دارند و اموال سرقتی را نیز به انباری درون پارکینگ انتقال می‌دهند.

در بازرسی از این مکان، تعداد زیادی کارت‌های شناسایی و لوازم سرقتی کشف شد به طوری که تا کنون ۱۷ تن از شاکیان، اموال خود را شناسایی کرده‌اند. با دستگیری دیگر عوامل مرتبط با این پرونده، تحقیقات پلیسی برای کشف سرقت‌های دیگر اعضای این باند در حالی ادامه دارد که شاکیان به سرکرده این باند لقب «موش شهری» داده‌اند.

فاش شدن راز قتل دختر ۱۹ ساله پس از ۲۱ سال

سرهنگ حسن شاکری فرمانده انتظامی شهرستان فیروزکوه، اظهار کرد: برابر گزارش واصله به مأموران آگاهی فردی پس از مصرف مواد مخدر در جمع دوستان اعلام کرده سال‌ها پیش دختری را از بالای کوه به پایین پرتاب کرده و به قتل رسانده است.

وی افزود: پس از کسب خبر بلافاصله مأموران به جستجوی پرونده‌های قتل سال‌های قبل پرداختند ولیکن هیچ گونه شکایت و پرونده‌ای در این خصوص پیدا نکردند.

فرمانده انتظامی فیروزکوه ادامه داد: با پیگیری‌های صورت گرفته و تحقیقات از ریش سفیدان و اهالی روستاهای شهرستان، مأموران پی بردند که در سال ۱۳۷۹ دختری ۱۹ ساله از بالای کوه به پایین پرتاب شده و خانواده مقتول به خیال اینکه فوت دخترشان بر اثر سانحه بوده جنازه مقتول را خاکسپاری نمودند.

وی تصریح کرد: با هماهنگی با مقام قضائی و انجام تحقیقات فنی پلیسی بالاخره پس از پنج روز متهم لب به سخن گشود و به قتل اعتراف کرد.

متهم اظهار کرد: در اردیبهشت سال ۱۳۷۹ حدود ساعت ۱۴ الی ۱۵ بعدازظهر در کوه مشغول چیدن سبزی و قارچ کوهی بودم که در مسیر برگشت با مقتول روبرو شدم و پس از جر و بحث و درگیری فیزیکی اقدام به هل دادن مقتول نمودم که به علت شیب زیاد کوه، مقتول به پایین پرت شد و من نیز صحنه جرم را ترک کردم.

وی افزود: به خاطر اینکه سایر محلی‌ها به من شک نکنند همپای اهالی روستا اقدام به جست‌وجو در راستای پیدایش مقتول نمودم و بعد از ۲۴ ساعت اهالی روستا موفق به کشف جسد مقتول که کاملاً دچار جراحت و شکستگی بوده در پایین کوه شدند و خانواده مرحومه به گمان اینکه دخترشان در اثر حادثه از کوه پرت شده بدون تشکیل پرونده قضائی و پزشکی به خاک سپردند.

سرهنگ شاکری اضافه کرد: متهم پس از تشکیل پرونده برای سیر مراحل قانونی به مرجع قضائی تحویل شد.

شوهرم در خواب بود که راز خیانتش را لو داد

زن ۱۹ ساله با بیان اینکه می‌دانم برای دومین بار طلاق خواهم گرفت و این ازدواجم نیز فرجامی نخواهد داشت، اظهار کرد: شش سال قبل پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند. آن زمان من ۱۳ سال بیشتر نداشتم و در کنار مادرم ماندم چرا که پدرم مردی معتاد بود و به دنبال عیاشی و خوشگذرانی‌های خودش بود. مادرم نیز به خاطر همین موضوع از او طلاق گرفت. او زنی زحمتکش بود اما خواسته‌های بلندپروازانه داشت و بر اساس احساساتش تصمیم می‌گرفت.

خلاصه در کنار مادرم روزگار می‌گذراندم تا اینکه پسر همسایه به خواستگاری‌ام آمد. "شهرام" خانواده خوبی داشت و در یکی از شرکت‌های فرش بافی کار می‌کرد اما مادرش به شدت بیمار بود و به همین خاطر مادر من نیز به خانه آنها رفت و آمد داشت و آنها را کاملاً می‌شناخت.

۱۷ سال بیشتر نداشتم که مراسم عقدکنان من و شهرام برگزار شد و دیگر هم به تحصیل ادامه ندادم. شهرام نیز بعد از مرگ پدرش به شدت وابسته مادرش بود و از کنار بستر او جدا نمی‌شد به محض آنکه از سرکار به خانه می‌رسید همه امور روزمره مادر بیمارش را انجام می‌داد تا اینکه شش ماه بعد از ازدواج ما او براثر بیماری از دنیا رفت و نامزدم نیز از نظر روحی به هم ریخت.

او برای برگزاری مراسم مادرش هزینه‌های زیادی کرد اما این رفتارها به مذاق مادر من خوش نمی‌آمد. او برای آغاز زندگی مشترک ما توقعاتی داشت که برآورده کردن آن در توان شهرام نبود.

گفت‌وگوی بین آن‌ها نیز بی‌نتیجه ماند چرا که مادرم ادعا داشت همه سرمایه‌اش را برای مادر مرحومش هزینه کرده است. بالاخره این اختلافات به جایی رسید که من در سن ۱۹ سالگی و در حالی از شهرام طلاق گرفتم که هنوز زندگی مشترکمان آغاز نشده بود. یک هفته بعد از طلاق تصمیم گرفتم به تحصیلاتم ادامه بدهم به همین دلیل در یک مدرسه شبانه ثبت نام کردم اما روز اول که عازم کلاس درس بودم با پسر جوانی در خیابان آشنا شدم و در طول مسیر مدرسه، اوضاع زندگی و طلاقم را برایش بازگو کردم.

او هم آدرس و شماره تلفن مرا گرفت و روز بعد به خواستگاری‌ام آمد. مادرم نیز که به شدت خوشحال شده بود بدون هیچ‌گونه تحقیق و پرس‌وجویی مراسم خواستگاری را برپا کرد و دست نوشته‌ای بین ما رد و بدل شد تا بعد از گذشت مدت شرعی از طلاقم به طور قانونی با هم ازدواج کنیم بعد از این مدت، صیغه محرمیت بین ما جاری شد تا در فرصتی مناسب برای ثبت محضری اقدام کنیم.

"احد" نیز مانند من در ۱۷ سالگی ازدواج کرده بود اما چهار سال بعد به این دلیل که همسرش باردار نمی‌شود از یکدیگر جدا شده بودند به جز این ماجرا من هیچ‌گونه اطلاعات دیگری درباره همسرم نداشتم. او مدعی بود در صنایع چوب و نجاری فعالیت می‌کند اما همیشه تا ظهر می‌خوابید و شب‌ها نیز پیامک بازی می‌کرد. یک شب زمانی که همسرم به خواب عمیقی فرو رفته بود صدای پیامک کنجکاوی‌ام را برانگیخت.

ناخودآگاه گوشی همراهش را برداشتم و متوجه شدم که پیامک از سوی زنی غریبه ارسال شده است. به جای همسرم پاسخ پیامک‌هایش را دادم و دریافتم که آنها با یکدیگر ارتباط دارند. از شدت خشم فقط درون اتاق راه می‌رفتم و کاری از دستم ساخته نبود چراکه دیگر نمی‌توانستم تجربه تلخ یک طلاق دیگر را تکرار کنم و از سوی دیگر نیز نه تنها ازدواجم به صورت رسمی ثبت نشده بود بلکه از دو ماه قبل هم باردار بودم.

با آنکه از سر ناچاری سکوت کردم و چیزی به همسرم نگفتم اما خوب می‌دانم که برای این ازدواج نیز فرجامی نخواهد بود و فرزند بی‌گناهم نیز سرنوشتی بهتر از من نخواهد داشت. با صدور دستور ویژه و راهنمایی‌های سرگرد علی عسکری (رئیس کلانتری احمدآباد) تلاش مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی برای بررسی‌های کارشناسی و روان شناختی در این پرونده آغاز شد.

کد خبر 550095

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.