سازمان ملل متحد در انزوا

هفتادو ششمین دوره مجمع عمومی سران کشورهای عضو سازمان ملل متحد، آبستن هیچ تحول مثبت در جامعه جهانی نبود؛ زیرا این نهاد بین‌المللی مدت‌هاست که نقش و کارویژه خود را به قدرت‌های بزرگ واگذاشته است.

به گزارش خبرنگار ایمنا و بر اساس یادداشتی که جلال خوشچهره، کارشناس مسائل بین‌الملل در خصوص نقش سازمان ملل در تحولات جهانی در اختیار این رسانه قرار داده است: هفتادوششمین مجمع عمومی سازمان ملل متحد در حالی آغاز به کار کرد که این نهاد بین‌المللی در کمترین جایگاه نقش خود قرار دارد. سازمان ملل متحد که با قبول نقش سازنده و پیش برنده برای صلح جهانی؛ مراقبت از نظام جهانی برخاسته از وستفالی و سرانجام دفاع از حقوق و امنیت دولت‌ها و ملت‌ها در پایان جنگ جهانی دوم آغاز به کار کرد، اکنون حتی نقشی به مراتب کمتر از دوران جنگ سرد و حاکمیت دو قطبی نظام سرمایه‌داری و کمونیستی بر نظام جهانی یافته است.

راه دور نرویم، در همین هفته‌های اخیر در افغانستان شاهد سقوط دولت قانونی و تحمیل حکومتی بی‌شکل و فرسنگ‌ها دور از تاریخ مدرن به مردم این کشور هستیم. این وضع با توافق قدرت‌هایی انجام شده که از یک‌سو خود را متعهد به عضویت در سازمان ملل متحد و به طریق اولی، عضویت در شورای امنیت این نهاد می‌دانند. از سوی دیگر به‌گونه‌ای عمل می‌کنند که گویی سازمان ملل در جایگاهی منفعل باید توجیه‌گر و مشروعیت بخش اراده آنان در رخدادها و تحولاتی چنین باشد.

به راستی سازمان ملل متحد چه نقش ویژه‌ای در تحولات افغانستان ایفا کرده است؟ نماینده ویژه دبیرکل این سازمان در چه جایگاهی نسبت به «زلمی خلیل زاد» نماینده مرموز دولت آمریکا در امور افغانستان قرار دارد؟ به‌عبارت روشن‌، نماینده ویژه دبیرکل در کجای تصمیم‌هایی که برای افغانستان رقم خورد، حضور و نقش پر رنگ داشته است؟

سازمان ملل متحد در جنگ قره باغ و اوضاع کنونی آنکه به مثابه آتش زیر خاکستر است، جز تمکین از اراده قدرت برتری که بر آن تحمیل شد، چه راه میانه و قابل قبولی که امنیت و صلح را در منطقه قفقاز پایدار کند، ارائه کرد؟ توافق موسوم به «ابراهیم» و نقض حقوق چندباره فلسطینیان، همچنین جنگ خونین و نابرابر اسرائیل در غزه، چه واکنش و اقدام مشروع و مقبولی را از سوی سازمان ملل متحد برای حداقل حفظ آرامش (نه صلح دائم) در پی داشت؟ جز این است که این نهاد بین‌المللی دراین‌باره خود را به سیر حوادث و آنچه برخاسته از اراده هژمونیک واشنگتن و قدرت نظامی تل‌آویو سپرده و همچنان استانداردهای دوگانه را دنبال می‌کند؟

نقش مؤثر سازمان ملل متحد در عراق، سوریه، یمن، لیبی و حتی بحران رو به تزاید در مرزهای آبی ترکیه، یونان و قبرس چه میزان است؟ و چرا هرچه درباره تحولات جاری در کشورهای یادشده می‌خوانیم و می‌شنویم، مربوط است به تعاملات و اراده قدرت‌های بزرگ و در این میان سازمان ملل، نقش درجه سوم را آن‌هم به عنوان توجیه‌گر و مشروعیت دهنده به اوضاع ایفا می‌کند؟

طالبان در آستانه برگزاری مجمع عمومی سازمان ملل متحد و در حالی که گفته می‌شود با مراقبت می‌کوشد از سوی جامعه جهانی به رسمیت شناخته شود، به دفتر حقوق بشر این سازمان در کابل هجوم می‌برد و بی‌پروا آن را اشغال می‌کند. اطمینان طالبان از این اقدام، بی‌عملی و انفعالی بوده که این نهاد بین‌المللی به آن دچار است. طالبان نیک می‌داند که اعضای اصلی شورای امنیت این سازمان برآن هستند که طالبان در افغانستان بر سریر قدرت بنشیند. در اینجا آنچه اهمیت ندارد، خواست مردم افغانستان است.

مجمع عمومی سران کشورهای عضو سازمان ملل متحد، امسال نیز در بهترین چشم‌انداز، محلی برای گله گزاری‌ها، تمجید و تعریف‌های سران کشورها از خود و در این حال ابراز نگرانی از اوضاع خاورمیانه، قفقاز، افغانستان، شرق مدیترانه، آمریکا لاتین، کووید ۱۹، برنامه هسته‌ای ایران، تغییرات آب و هوا و… بود. سازمان ملل متحد نه اراده و نه توان ورود فعال و مؤثر در تحولاتی را دارد که قدرت‌های بزرگ بر ملت‌ها و به تبع آن دولت‌های کوچک‌تر تحمیل می‌کنند.

هفتادوششمین دوره مجمع عمومی سران کشورهای عضو سازمان ملل متحد، آبستن هیچ تحول مثبت در جامعه جهانی نبود؛ زیرا این نهاد بین‌المللی مدت‌هاست که نقش و کار ویژه خود را به قدرت‌های بزرگ واگذاشته است.

کد خبر 524489

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.