۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۰ - ۱۲:۴۶
مرثیه دختران دشت اندوه

عصر روز شنبه‌ای که گذشت، در حمله انتحاری به مدرسه سیدالشهدا در غرب کابل بیش از ۵۰ دانش آموز دختر کشته و بالغ بر ۱۰۰ دانش آموز زخمی شدند.

به گزارش ایمنا، روزنامه ایران نوشت: این حادثه خونین واکنش‌های بسیاری در رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی به دنبال داشت تا جایی که عکس‌های خونین و غم‌انگیز دانش آموزان مدرسه سیدالشهدای کابل در فضای مجازی بین کاربران شبکه‌های اجتماعی دست به دست می‌شد و هشتگ کابل تسلیت، افغانستان تسلیت هم جزو سه ترند اول شبکه‌های اجتماعی شد.

خبرنگار «ایران» در تماس با تعدادی از خانواده‌های دانش آموزان در کابل حادثه انفجار مدرسه دخترانه سیدالشهدا را چنین روایت می‌کند: دانش آموزان دختر مکتب سیدالشهدا رفته بودند مدرسه تا درس بخوانند و یاد بگیرند که همه زندگی، جنگ نیست. می‌خواستند بفهمند زندگی سراسرش غم نیست و محمد راهد درست می‌گوید؛ همان دانشجویی که در حمله تروریستی دانشگاه کابل شهید شد، او یک هفته قبل از آن حمله انتحاری دانشگاه در یک جایی از شهر ایستاده بود و با لبخند خطاب به زنان و مردان و کودکان افغان گفته بود: «زندگی سراسرش غم است، سراسرش مشکل است، فشار است اما باز هم بر این لب‌ها، لبخند است.» برای این لبخند گمشده دختران افغان دردها کشیده‌اند. آنها به مکتبخانه می‌رفتند تا جنگ را فراموش کنند اما نمی‌دانستند سهم شأن همچنان جنگ است و خون. سهم شأن حمله انتحاری است و نابودی؛ به همین سادگی. این قسمت دختران کابل بود، دختران اندوه و درد. یک ماه پیش بود دانش آموزان مکتبخانه سیدالشهدا به خاطر نبود کتاب‌های درس، کمبود معلم و کمبود فضای آموزشی اعتراض کردند. همین چند هفته پیش دختران مدرسه با پلاکاردی در دست و مشت‌های گره کرده شعار می‌دادند که مدرسه بیشتر می‌خواهند. آنها چه می‌دانستند که چند وقت بعد زندگی روی غمش را نشان شأن می‌دهد. شنبه ساعت ۴:۲۰ عصر زنگ آخر مدرسه به صدا درآمد. برخی از معلم‌ها زودتر کلاس‌های درس را تعطیل کردند. دختران کیف و کتاب شأن را جمع کردند و با آن هیاهو و شور و شوق دخترانه شأن به سمت حیاط مدرسه رفتند. دوتا دوتا، چند تا چند تا… ساعت ۴:۲۷ دقیقه صدای انفجار نزدیک مدرسه به گوش رسید. صدای فریاد دانش آموزان کل خیابان را گرفت؛ آنها جیغ می‌کشیدند و فرار می‌کردند، هر کدام به سمتی… شاهدان عینی دیدند که جمعیت دوان دوان و افتان و خیزان به اطراف می‌روند. خیلی از دانش آموزان به سمت مدرسه برگشتند. معلمان به سمت دانش آموزان رفتند و دو انفجار دیگر در فاصله چند دقیقه رخ داد. دیگر صدای خنده بچه‌ها شنیده نشد و در چهره کودکانه شأن ترس بود و غم و وحشت. اینها روایت مصطفی هزاره، یکی از شاهدان عینی حاضر در محل حادثه است. او یکی از همان‌هایی است که اقوام و فامیلش در این مدرسه درس می‌خواندند و چند دقیقه بعد از انفجارها از مدرسه خارج شدند. هزاره در گفت‌وگو با «ایران» در این باره می‌گوید: «صحنه بسیار غم انگیزی بود. پدران و مادران بسیاری بودند که دنبال فرزندان شأن می‌گشتند. کیف و کتاب و کفش بچه‌ها به اطراف پخش شده بود. برخی از بچه‌ها در خون غوطه‌ور بودند. همه گریه می‌کردند و سعی می‌کردند که به بچه‌ها کمک کنند. مکتب سیدالشهدا یکی از بزرگ‌ترین مکتبخانه‌های غرب کابل است که در آن دانش آموزان دختر و پسر در دو شیفت درس می‌خوانند. صبح‌ها پسران به مدرسه می‌روند و عصرها دختران. بیش از هزار دانش‌آموز کلاس پنجم تا دوازدهم در این مدرسه مشغول به تحصیل هستند. منطقه قلعه نو دشت برچی، ناحیه شیعه نشین است. بارها و بارها مدارس این منطقه تهدید به انتحاری شده است و به همین دلیل مدیران مدارس، دانش آموزان را گروه گروه از مدرسه خارج می‌کنند. سابق بر این چند آموزشگاه و مدرسه، مراکز فرهنگی و ورزشی و مساجد هم مورد هدف حمله انتحاری قرار گرفته‌اند. برای همین خیلی از مدیران اجازه نمی‌دهند که همه بچه‌ها مدرسه را ترک کنند آنها در طول ۳۰ دقیقه مدرسه را تعطیل می‌کنند تا این چنین از بچه‌ها مراقبت کرده باشند. اما شنبه دوباره شاهد بودیم که یکی از بزرگ‌ترین مدارس کابل مورد حمله قرار گرفت. او درباره انفجارها می‌افزاید: «اولین انفجار در نزدیکی شفاخانه اتفاق افتاد و دو انفجار بعدی در نزدیکی مدرسه بود. همیشه گروه‌های تروریستی اولین انتحاری را می‌زنند تا مردم جمع شوند وقتی مردم در حال امدادرسانی هستند، انتحاری‌های بعدی را در بین جمعیت می‌زنند. درباره مدرسه هم همین اتفاق افتاد. متأسفانه تا به حال ۵۰ نفر شهید شده‌اند و آمارها بالاتر و بالاتر می‌رود.» او تاکید می‌کند: مناطق هزاره نشین بارها تهدید به انتحاری شده‌اند. آنها نمی‌خواهند دختران درس بخوانند. برای همین مکتبخانه دختران را هدف قرار دادند.

کفن کردیم و دفن کردیم

صدایش پر از غم است. پر از درد است. چند باری بغض می‌کند و سپس می‌گوید توان حرف زدن ندارم. او حسن تقدسی، پسرعموی رحیمه است: «دخترعمویم را دیروز به خاک سپردیم. اصلاً قیافه‌اش قابل شناسایی نبود. چه کردند با ما. رحیمه فقط ۱۴ سال داشت. کفن کردیم و دفن کردیم.» اینها را می‌گوید و تلفن را قطع می‌کند.

شفاخانه پر از زخمی است

عصمت الله رئیسی، کادر درمان شفاخانه خصوصی در کابل دشت برچی هم می‌گوید: «این مکتبخانه در نزدیکی بیمارستان ما بوده و بعد از انفجارها اطفال بسیاری شهید شدند و کودکان و بزرگسالان که معلمان شأن هم بودند، شهید شدند. چند نفری به شفاخانه نرسیدند و وسط راه از دنیا رفتند. حالا وضعیت جسمی برخی شأن وخیم است و آنها را به بیمارستان‌های دیگر فرستادیم. خیلی از خانواده‌ها آمدند و دنبال فرزندان شأن می‌گشتند. چند نفری مفقودالاثر شدند و کسی خبری از کودکان ندارد. متأسفانه دانش آموزان تکه تکه شده‌اند و ممکن است اجسادشان به پشت بام‌ها و اطراف پرت شده باشد و البته شناسایی اجساد هم غیرقابل تشخیص است. کل شفاخانه پر از زخمی هست. آمار دقیقی هنوز از کشته شده‌ها وجود ندارد چرا که وضعیت جسمی خیلی‌ها خوب نیست و ممکن است آمار کشته‌ها بالا برود.

سرنوشت بچه‌ها چه شد

محمد صالحی، شاهد عینی دیگر هم می‌گوید: «همین که انفجارها اتفاق افتاد، مادران به نزدیکی مدرسه آمدند. همه دنبال دختران شأن بودند. پدران گریه می‌کردند تا عزیزان شأن را پیدا کنند. کیف بچه‌ها را باز می‌کردند تا بفهمند که سرنوشت بچه‌هایشان چه شده. در روزی که این حادثه اتفاق افتاد، اوضاع غرب کابل خوب نبود، یک زایشگاه را هم مورد حمله قرار دادند و فردایش به مدرسه‌ای حمله کردند که بالای هزار نفر جمعیت دانش آموزی داشت.

کد خبر 492355

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.