مردی برای تمام فصول

بهرام بیضایی، متولد پنجم دی ماه سال ۱۳۱۷، نویسنده و کارگردان ایرانی فیلم و تئاتر است. او در تهران و در خانواده ای اهل فرهنگ و ادب به دنیا آمد. پدرش شاعری آرانی و متخلص به ذکایی بود. در اوایل نوجوانی با آثار و سرگذشت صادق هدایت آشنا شد و از او تاثیر گرفت.

به گزارش خبرنگار ایمنا، این نویسنده و کارگردان، از آخرین سال‌های دبیرستان مطالعاتی گسترده را در زمینه ادبیات، اساطیر، مردم شناسی و تاریخ نمایش در ایران آغاز کرد. بیضایی جوان پس از معافیت از خدمت سربازی و یک سال ماندن پشت کنکور، وارد رشته ادبیات فارسی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران شد. اما نتوانست با فضای آنجا کنار بیاید و درس را نیمه کاره رها کرد. او در همان سال به استخدام اداره کل ثبت اسناد و املاک دماوند درآمد. در دماوند بود که در روستای گیلیارد، از نزدیک شاهد اجرای یک تعزیه بود و این اتفاق او را به سبک سنتی نمایش ایرانی علاقه مند کرد. مطالعات او در این باره آغاز شد و در سال ۱۳۴۱، پژوهش‌هایش درباره تعزیه و نمایش ایرانی در مجله موسیقی به چاپ رسید.

در باب نوشتارهای بیضایی

بیضایی نویسنده مهم‌ترین تاریخ نمایش ایرانی است. نمایش در ایران، پیش از آنکه کتاب شود، در سال ۱۳۴۴، سلسله‌ای از چهارده مقاله بود که در سال‌های ۱۳۴۱ و ۱۳۴۲ در مجله موسیقی به چاپ رسید. این پژوهش را بیضایی پس از آن نوشت که امکان نیافت در رشته ادبیات فارسی در دانشگاه تهران ادامه تحصیل بدهد و بیش از یک سال در دانشگاه نماند.

بعد از آن خودش، پژوهش‌هایش را پی گرفت و مقالاتش را منتشر کرد و به شکل کتاب درآورد. بیضایی همچنین، مطالبی در مورد نمایش در ژاپن و نمایش در چین را منتشر کرد و جزوه‌ای در نمایش هندی و مقالات فراوان و سرانجام ریشه‌یابی درخت کهن و هزارافسان کجاست؟ را منتشر کرد. اما بدون شک، نمایش در ایران را می‌توان مهم‌ترین تاریخ نگاری او به شمار آورد.

در این کتاب، بیضایی نمایش‌های کهن ایرانی را طبقه بندی کرده است و از کهن‌ترین روزگاران تا سرآغاز مدرنیته، یعنی رسیدن مدرنیته به ایران با افول قاجار، به اجمال می‌رسد. پس از نمایش در ایران، کتاب‌های زیادی در تاریخ نمایش نو و کهن ایرانی نوشته شد که اغلب از این کتاب تاثیر گرفته بودند.

بیضایی همچنین نمایشنامه‌های فراوانی را به نگارش درآورده که تعدادی از آنها به انگلیسی، عربی، فرانسوی، اسپانیایی، آلمانی، ترکی و زبان‌های دیگر ترجمه شده است و در آسیا، اروپا و آمریکای شمالی چاپ و به اجرا درآمده است. برخی از مهم‌ترین نمایشنامه‌های او عبارتند از: مرگ یزدگرد، فتح‌نامه کلات و سهراب کشی.

نوشته‌های این نویسنده از جهت نکات زبان، بسیار مورد توجه است، به عنوان مثال در برخوانی آرش، هیچ واژه عربی به کار نبرده است.

در باب فیلم‌های بیضایی

نخستین بار در سال ۱۳۴۱، بیضایی با یک دوربین عاریه ای، یک فیلم هشت میلیمتری چهاردقیقه‌ای سیاه و سفید ساخت و برای دوستانش نمایش داد که این فیلم باقی نمانده است. در کارنامه فیلمسازی این کارگردان، ساخت ۱۰ فیلم بلند و ۴ فیلم کوتاه به چشم می‌خورد. او به طور حرفه‌ای، فیلمسازی را در سال ۴۹ و با ساخت فیلم کوتاه عمو سیبیلو آغاز نمود.

بیضایی یکی از معدود فیلمسازانی است که با ساخت هر فیلم، گامی به سوی یک تجربه و ارزش تازه برداشته است. هر فیلم تازه او، با بهره داشتن از شاخص‌های آشنای تفکر و بینش هنری او، متضمن کوششی آگاهانه در مسیر دست یافتن به یک چشم‌انداز متفاوت بوده است.

هر اثر بیضایی، ضمن بهره داشتن از جوهره اصلی تفکر و جستجو، ارزشی فراگیر در زمینه شناخت، تجربه و دوام بخشیدن به شیوه‌های متفاوت بیانی و تبیین قابلیت‌های کاربردی دوربین در گسترش المان‌های بصری است.

در سال‌های آغازین دهه پنجاه و همزمان با همه گیر شدن فعالیت دست‌اندرکاران تئاتر در سینما، بیضایی که بیشتر فعالیت خود را صرف پژوهش در نمایش، نمایشنامه نویسی و کارگردانی تئاتر می‌کرد، نخستین تجربه سینمایی خود را در قالب فیلمی به نام رگبار ارائه کرد. موفقیت رگبار از لحاظ جذب مخاطب و تأیید منتقدان سینمایی، اعتماد به نفس این فیلمساز تازه وارد را چنان افزایش داد که در دومین تجربه خود، مضمونی به شدت غیر متعارف و ناهمگون با جریان معمول سینمای آن روزگار را برگزید. غریبه و مه به عنوان دومین اثر سینمایی بیضایی، واجد خصوصیتی کاملاً ناهمسو با رئالیسم عاشقانه_اجتماعی رگبار بود. داستان این فیلم، نگاهی ظریف، شاعرانه و نیمه فلسفی به مضمون مرگ و زندگی داشت.

در مرگ یزدگرد، کلاغ و چریکه تارانیزت قابلیت مرگ و زندگی و جستجوی بی وقفه برای رسیدن به سرچشمه‌های هستی جریان دارد و هر بار به شیوه‌ای متفاوت تکرار می‌شود.

آثار بیضایی پس از رگبار، سمت و سوی درون‌گرایی می‌گیرد و آدم‌های آثارش به جستجویی مداوم و پایان ناپذیر در مفهوم مرگ و حیات هستند. برخی از منتقدان سینمایی، آثار این فیلمساز را به دلیل توجه وسواس‌آمیز به مضمون مرگ، سینمایی تلخ و سیاه می‌دانند و گروهی نیز فرم گرایی افراطی او را مغایر با ارزش‌های اصیل سینمایی می‌انگارند.

در مسافران، بیضایی تمام قواعد و کلیشه‌های رایج سینما را می‌شکند، آنجا که هما روستا، رو به دوربین می‌گوید: " ما به تهران نمی‌رسیم، ما می‌میریم. " در این فیلم، مرگ را آینه گردان حیات می‌سازد تا باور بیاوریم که هستی از مرگ زاییده می‌شود و مرگ، میوه شیرین درخت زندگی است.

باشو غریبه کوچک، از مهم‌ترین آثار بیضایی و تاریخ سینمای ایران است. فیلمی ضد جنگ که با نگاهی شاعرانه دنبال رویش دوباره زندگی برای آدم‌هایی است که در جنگ همه چیز خود را از دست داده‌اند.

شاید وقتی دیگر از خوش ساخت‌ترین فیلم‌های بیضایی و شاید از منسجم‌ترین فصل‌های سینمایی تاریخ این سینما است. بیضایی جستجوی آدم‌های فیلم را به عرصه‌ای تازه می‌کشاند اما همچون گذشته همه چیز حول محور یک راز می‌گردد. سگ کشی اما تبدیل به نقطه عطفی در کارنامه حرفه‌ای این فیلمساز شد، فیلمی به شدت خوش ساخت و خوش ریتم و داستان محور. این فیلم پس از نمایش در جشنواره فیلم فجر، موجی از ستایش را به راه انداخت.

وقتی همه خوابیم، آخرین ساخته بیضایی در ایران است که اگرچه در تداوم سگ کشی و به همان سبک و سیاق ساخته شد، اما نتوانست موفقیت آن فیلم را تکرار کند. هیچکس حتی مخالفان بیضایی نیز در توانمندی او در خلق اثر سینمایی شک ندارند. سینمایی منحصر به فرد که از دل نمایش بیرون می‌آید و فرم گرایی و میزانسن‌های تئاتری در آن حرف اول را می‌زنند.

در باب افتخارات بیضایی

جوایز و افتخارات بیضایی در خارج از ایران بیشتر از داخل ایران است و قدر این هنرمند را خارج از مرزها بیشتر می‌دانند. برخی از مهم‌ترین جوایز سینمایی این فیلمساز عبارتند از:

سیمرغ بلورین جایزه ویژه هیأت داوران برای فیلم مسافران، سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه برای فیلم سگ کشی، تندیس زرین بهترین کارگردانی از جشن خانه سینما برای فیلم سگ کشی، سیمرغ بلورین بهترین تدوین برای فیلم وقتی همه خوابیم و مجسمه سپاس بهترین فیلمنامه برای فیلم رگبار.

در باب مهاجرت بیضایی

بهرام بیضایی، علاوه بر فعالیت‌های هنری، استاد دانشگاه نیز بود. او دو بار از کرسی خود در دانشگاه اخراج شد. در سال ۷۶ به استراسبورگ رفت و به تدریس در دانشگاه پرداخت اما به شوق اجرای نمایش، از اقامت کوتاهش در استراسبورگ دست شست و تا سال ۱۳۸۶، کم و بیش توانست برای چند نمایش و فیلم و کتاب، پروانه بگیرد. هرچند گاه نمایشی از صحنه پایین کشیده شد، فیلمی دچار سانسور شد یا کتابی در محاق توقیف ماند.

در سال ۸۹، به استادی بخش ایران شناسی دانشکده انسانیت و علوم دانشگاه استنفورد آمریکا درآمد. این مهاجرت، طولانی‌ترین مهاجرت بیضایی است که تا کنون ادامه داشته است. او در آمریکا نیز پرکار بوده و غیر از تدریس، به نوشتن و اجرای نمایش پرداخته است.

کد خبر 464015

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.