آشفته‌بازار آموزش موسیقی

نقش آموزش در هنر موسیقی بسیار برجسته است، اما به آموزش صحیح موسیقی در کشور ما کمتر توجه شده و به تعلیم موسیقی به عنوان شغلی سطحی و درجه چندم نگریسته می‌شود در حالی که واقعیت چیز دیگری است.

به گزارش خبرنگار ایمنا، هر هنرمندی که امروز در دنیای هنر حرفی برای گفتن دارد بی‌شک ریشه‌هایی محکم علمی و آموزشی خود را مانند درختی تنومند در درون خاک قرار داده و با بخشندگی این فرصت را به دیگران هم می‌دهد که از ثمره‌ تلاش‌های او استفاده کنند. اهمیت این موضوع در هنر موسیقی دو چندان می‌شود. آموزش موسیقی از گذشته تا به امروز تغییرات زیادی کرده و همواره رو به رشد بوده است.

نقش معلمان موسیقی در تربیت نوازنده، آهنگساز، رهبر ارکستر و خواننده خوب نقشی انکارناپذیر است و تعلیم موسیقی مسئولیتی مهم و اساسی است. آموزگاری که از اصول آموزشی و تربیتی آگاه نباشد می‌تواند آسیب‌های زیادی به هنرجو بزند و عادت‌های بدی را در هنرجو بپروراند که ترک آن‌ها ممکن است بسیار مشکل باشد. متأسفانه امروزه در کشور ما کم نیستند معلمانی که بدون هیچ شناختی نسبت به فن تدریس و حتی اصول اولیه نوازندگی و خوانندگی شاگردانی را پرورش داده‌اند که اشتباهات آشکاری در نوازندگی یا خوانندگی خود دارند. البته که مثل همیشه مدیران و برنامه‌ریزان فرهنگی با سهل‌انگاری خود در خصوص صدور مجوزهای تأسیس آموزشگاه و تدریس، شریک جرم چنین افرادی هستند.

اخلاق حرفه‌ای؛ لازمه تعلیم و تربیت مثمر به ثمر

اخلاق حرفه‌ای همان چیزی است که امروز خیلی کم در میان مربیان موسیقی وجود دارد. اگر حرفه‌ای‌گری نباشد به کلی تمام فرایند آموزش را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. معلمی شغلی است که بیش از هر چیز انسانی متعهد را می‌طلبد؛ انسانی که مسئولیتی سنگین را بر عهده می‌گیرد و با احتیاط فراوان گام برمی‌دارد. همانطور که یک معلم خوب می‌تواند استعدادی را شکوفا کند و الگویی هم در هنر و هم در اخلاق برای هنرجویان خود باشد، معلمی دیگری می‌تواند با شمشیر ناآگاهی و غرور استعدادی را به نابودی بکشد و حتی زمینه انحرافات اخلاقی هنرجویان خود را فراهم آورد.

شاید بی جهت نبوده که مشاهیر بسیاری تاکید داشته‌اند که یک هنرمند قبل از هر چیز باید انسان باشد و البته که معلمی خود، نوعی هنر متعالی است. در تاریخ موسیقی ایران بسیارند افرادی که با تکیه بر دو عنصر علم و اخلاق هنرمندانی را در دامان خود پرورانده‌اند. اساتیدی مثل فرامرز پایور، ابوالحسن صبا، نورعلی خان برومند، داریوش صفوت و بزرگان دیگر از جمله این معلمان بوده‌اند که در عین تواضع و بخشندگی، جدیت و تعهد خاصی نسبت به این حرفه داشته‌اند.

وقتی همه می‌توانند موسیقی تدریس کنند!

اگر به سیستم آموزشی موسیقی در کشورهای پیشرویی مانند اتریش یا بریتانیا نگاهی بیندازیم متوجه خواهیم شد که سیستم آموزشی طرح شده، از بن و ریشه با سیستم آموزشی ایران تفاوت دارد. تدریس موسیقی در کشورهایی که سابقه خوبی در پرورش موسیقیدانان ماهر دارد در بالاترین سطح خود قرار دارد و مربیان موسیقی دارای تعهدهای خاص شغلی خود هستند. به علاوه تدریس موسیقی در این کشورها آنقدر جدی و مهم است که به عنوان شغل دوم به آن نگریسته نشود و مربیان موسیقی همواره از امنیت شغلی مطلوبی برخوردار هستند.

اما در کشور ما مثل اینکه همه می‌توانند موسیقی تدریس کنند! فقط کافی است در رشته‌ای مرتبط با موسیقی فارغ‌التحصیل شده باشد و یا از فیلترهای سست صدور مجوز تدریس عبور کند. به همین دلیل است که اگر سری به آموزشگاه‌های موجود در سطح شهر بزنیم احتمالاً به اساتیدی برمی‌خوریم که حتی قادر نخواهند بود یک خط ملودی ساده را بخوانند چه برسد به پرورش نوازندگان و خوانندگان ماهر! البته که اوضاع دانشگاه‌ها هم دست کمی از آموزشگاه‌های اینچنینی ندارد.

تدریس موسیقی تنها یک فن و مهارت ساده نیست. تدریس موسیقی علم و حرفه‌ای است تخصصی که باید آموخت و مبتنی بر آن عمل کرد. امروزه رشته‌هایی تحت عنوان آموزش موسیقی و پداگوژی موسیقی در تمامی مدارس و دانشکده‌های موسیقی معتبر سراسر دنیا تا مقطع دکتری تدریس می‌شود که نشان از اهمیت بالای این رشته و تخصصی بودن آن دارد؛ به ویژه اگر پای آموزش موسیقی به کودکان در میان باشد.

آموزش ردیف به بدترین شکل ممکن!

وقتی سخن از آموزش ردیف می‌شود بیشتر هنرجویان موسیقی سنتی با خاطرات بد و حتی تنفرانگیز با این موضوع برخورد می‌کنند. سوال اینجاست که واقعاً علت چه می‌تواند باشد؟ آیا دلیلش ماهیت موسیقی ایرانی و ردیف و همان چیزی است که شاملو از آن سخن می‌گفت؟ شاید تا حدود زیادی بتوان به این سخن شاملو اتکا کرد که موسیقی که یک صبح تا شب تمام آن را بشود اجرا کرد دیگر موسیقی نیست، بلکه محدودهای است دایره‌وار که هنرجو را از خلاقیت و لذت بردن آنی باز می‌دارد.

امروز در آموزش ردیف شاهد فرایندی هستیم که از اول تا آخر آن حفظ کردن طوطی‌وار گوشه‌هاست. نتیجه‌ای که از این گونه آموزش‌ها حاصل می‌شود ماشینی است که مانند ضبط صوت تنها قادر به نواختن یا خواندن ردیف است که نه تنها از رسیدن به لحن و بیان شخصی باز می‌ماند بلکه از اصول اولیه سونوریته، داینامیک، جمله بندی و بداهه پردازی هیچ بویی نبرده است. متأسفانه علت بخش عمده‌ای از مشکلات نبود پویایی و رشد موسیقی سنتی پا به پای دیگر هنرها همین آموزش‌های غلط و متعصبانه است.

هنرجویی را در نظر بگیرید که به مدت چندین سال پیاپی تنها ردیف را با روایاتی خاص به صورت تقلیدی بی چون و چرا یاد می‌گیرد و حق هیچ‌گونه سرپیچی‌ ندارد. بنا بر عقیده بسیاری از آموزگاران هنرجو تنها زمانی می‌تواند کوس نوآوری و خلاقیت خویش را به صدا در آورد که بر ردیف با تمام روایت‌هایی آن تسلط داشته باشد. حال آن که باید با نهایت احترام متذکر شد که ایده‌ای نوآورانه و خلاقیت در لحظه رخ می‌دهد و نه پس از گذشت سال‌های طولانی آموزش‌های خشک و خسته کننده که تمام انرژی شخص صرف حفظ کردن شده باشد.

البته که هیچ کس نمی‌تواند منکر تقلید در هنر شود در واقع تقلید مسیری است که هنرجو باید آن را طی کند و خلاقیت و نوآوری هم در طول همین مسیر رخ می‌دهد نه در پایان آن. نکته دیگری که در آموزش ردیف از اهمیت بالایی برخوردار است لزوم توجه به نکات ظریف و تحلیل و بررسی روایات، مکاتب و سبک‌های مختلف و نحوه برخورد آن‌ها با ردیف است که می‌تواند هنرجو را به سمت نگرش‌هایی تازه سوق بدهد.

استعداد و نبوغ ویژه خود آموختگی هنرمندان

اهمیت انتخاب آموزگاری مسلط و آشنا به اصول آموزشی یکی از شرایط لازم برای موفقیت در زمینه موسیقی است، ولی به تنهایی کافی نیست. چه بسا هنرجویانی که نزد اساتید بزرگی شاگردی کرده‌اند، اما هرگز به جایگاهی که می‌خواستند نرسیدند. تمرین، استعداد و خلاقیت عوامل دیگری است که در کنار آموزش صحیح و حداقل شرایط اقتصادی و اجتماعی مطلوب، زمینه را برای موفقیت هنرجو در عرصه هنری فراهم می‌کند. باید گفت همه این عوامل مکمل یکدیگر هستند ولی با این حساب نمی‌توان این نتیجه را گرفت که اگر شخصی حتی اگر یکی از این عوامل را نداشته باشد موفق نخواهد بود؛ چرا که در تاریخ موسیقی افراد بسیاری بوده‌اند که با وجود شرایط بد اقتصادی و حتی نبود آموزش‌های کافی و کاملاً خود آموخته پله‌های ترقی را طی کرده‌اند.

یوهانس برامس، نیکولو پاگانینی و آلفرد نیومن از موسیقیدانانی هستند که در خانواده‌ای فقیر به دنیا آمدند و نبوغ و عشق آن‌ها به موسیقی باعث شد نادیده انگاشته نشوند. هم چنین هنرمندان برجسته دیگری مانند دیزی گیلیپسی، آرنولد شونبرگ و لویی آرمسترانگ بوده‌اند که به صورت خود آموخته موسیقی را فراگرفته‌اند. اما وجه اشتراک همه آن‌ها چیزی نبوده جز عشق و استعداد فراوان که باعث شده بر شرایط نابسامان خود غلبه کنند و با استعداد استثنایی خود کمبودهایی را هم چون نبود معلم و شرایط مالی بد خانواده جبران کنند. بی شک اگر امروز شخصی بخواهد تنها در حد "نوازنده‌ای خوب" فعالیتی داشته باشد با تلاش و آموزش صحیح می‌تواند به این جایگاه برسد ولی آن کس که موسیقی را با هدفی دیگر دنبال می‌کند و از سر استعداد فراوان و استثنایی خود به این سمت و سو کشیده شده است؛ حتی در بدترین اوضاع هم مثل نیلوفری در میان لجنزار می‌روید و شکوفا خواهد شد.

کد خبر 448053

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.