عباس کیارستمی؛ سینما واقعی‌تر از زندگی

تمام تلاش سینماگران، روایت یک داستان به واقعی‌ترین شکل ممکن است، روایتی که مانند زندگی و باور پذیر باشد؛ اما کیارستمی با نهایت لطافت از زندگی و انسان فیلم می‌ساخت.

به گزارش خبرنگار ایمنا، پسرک "کوچه و نان" را به یاد بیاورید، پسری که با بازیگوشی از نانوایی تا سر کوچه را می‌رود، اما ناگهان با صدای سگ از حرکت می‌ایستد. درحالی که خانه چند متر آن سوتر است، ترس و صدای واق سگ اجازه نمی‌دهد پسرک به سمت منزل برود. او سر کوچه می‌ایستد، سرش را می‌خاراند و ناگهان پیرمردی وارد کوچه می‌شود. پس فرصت را غنیمت شمرده و پشت سر پیرمرد به راه می‌افتد.

اما خانه پیرمرد همان نزدیکی است و این بار وسط کوچه با سگ گرسنه روبرو می‌شود. پسرک تکه‌ای نان به سگ می‌دهد و دیگر خبری از ترس نیست، رابطه دوستی بین انسان و حیوان شکل می‌گیرد و حتی سگ تا خانه همراه او می‌رود و پشت در خانه می‌خوابد. از "کوچه و نان" (اولین ساخته کیارستمی) می‌توان دریافت که نگاه او به سینما چگونه بود؛ نگاهی واقعی در آمده از اتفاقات روزمره که روز به روز بلوغ یافت.

کیارستمی در همان سال‌ها مسئول مرکز سینمایی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بود و این محل تبدیل به بزرگترین جا برای ساخت فیلم‌های کودکان و نوجوانان شده بود. زندگی کودک و نوجوانان بسیار صادقانه است، آن‌ها در خیابان، در خانه و در مقابل دوستان و آشنایان خودشان هستند. شفاف چون آب می‌درخشند و آن طور که هستند، می‌نمایند. این ویژگی‌ها را می‌توان به سینمای کیارستمی نیز نسبت داد.

شاید صداقت و راستی در آثار عباس از همین سر و کله زدن با کودکان شکل گرفته باشد. شاید حتی بتوان گفت کیارستمی از کودکان تأثیر پذیرفته است. نگاه ساده و عین حال بشدت پیچیده یکی از ویژگی‌هایی است که سینمای کیارستمی دارد، ویژگی که در کودکان و نوجوانان نیز است. زندگی کودک و نوجوانان ساده به نظر می‌رسد، اما در خود پیچیدگی‌های بسیاری دارد، شاید به همین دلیل است که تعامل با کودک سخت‌ترین نوع برقراری ارتباط است.

از طرفی سینمای کیارستمی نیز سرشار از سادگی است. در "دو راه حل برای یک مسئله" در ابتدا نادر و دارا هیچ مکالمه‌ای ندارند و سر پاره شدن کتاب حسابی از خجالت هم در می‌آیند؛ اما در راه حل دوم با تنها یک گفت‌وگو مشکل حل می‌شود و آن‌ها دوست باقی می‌مانند. این فیلم چهار دقیقه‌ای از دعوای دو کودک دبستانی بر همه اقشار تأثیر می‌گذارد. این فیلم راه‌حل‌های یک مسئله را به ساده‌ترین و تأثیرگذارترین شکل ممکن بیان می‌کند.

این آثار زیر بنای فکری سینمای کیارستمی را ساخته است، البته کیارستمی در "خانه دوست کجاست" به فرم رسید. پیش از آن در "گزارش" کیارستمی سراغ سینمای داستانی رفت، با فرم معمول سینما و فیلمنامه‌ای که قصه یک کارمند دارایی را روایت می‌کرد. "گزارش" یگانه اثر کیارستمی در آن حال و هوا بود، البته مولفه‌هایی از سینمای او در این اثر نظیر دیالوگ‌های درون خانه و زیست زناشویی را می‌توان دید.

بلوغ سینمای کیارستمی و اوج رئالیسم او در سه‌گانه کوکر یعنی "خانه دوست کجاست"، "زندگی و دیگر هیچ" و "زیر درختان زیتون" اتفاق افتاد. جایی که او مرز بین واقعیت و قصه را شکافت و به روایتی نو در سینما دست پیدا کرد. هر قسمت از این فیلم در مورد قسمت قبلی است، اما نه داستان قسمت قبلی بلکه خود فیلم قبلی! یعنی "زندگی و دیگر هیچ" درباره فیلمِ"خانه دوست کجاست" و نه ادامه داستان آن.

همچنین "زیر درختان زیتون" نیز درباره چگونگی ساخته شدن قسمت قبلی یعنی "زندگی و دیگر هیچ" است و خرده روایت عاشقی در میان زلزله و درختان زیتون را بازگو می‌کند. این تفاوت سه‌گانه کیارستمی با سه‌گانه دیگر کارگردانان جهان بود. سه‌گانه‌ای که یکدیگر را تکمیل و تعریف می‌کردند و دیگر مشخص نبود زندگی کدام است و قصه کدام.

البته در این فرم کیارستمی "کلوزآپ" را نیز دارد. فیلمی با داستان، بازیگران و روایتی واقعی. اما ناگهان در میان داستان و از صحنه‌های دادگاه ما خود کیارستمی را می‌بینیم که از قاضی و مرد اول قصه تقاضا می‌کند بلندتر صحبت کنند یا بهترین سکانس فیلم جایی که محسن مخملباف و مردی که خود را جای مخملباف معرفی کرده سوار بر موتور با گلدانی در دست برای دلجویی از خانواده رکب خورده به سمت خانه آن‌ها رهسپار می‌شوند؛ اما صدا قطع شده و صدای تیم سازنده و کیارستمی را می‌شنویم.

اگر مخاطبی این فیلم را ببیند و با سینمای کیارستمی آشنا نباشد، احساس می‌کند که اشتباهی در تدوین و صدا گذاری رخ داده؛ اما تمام این صحنه‌ها واقعی هستند، واقعی‌تر از زندگی. این فرم مخصوص کیارستمی بود، فرمی عجیب برای مخاطب عام سینما که غالباً فیلم‌های او را پس می‌زد.

روایت‌های کیارستمی از زندگی به این چند اثر محدود نمی‌شوند. شاید اوج کار کیارستمی را بتوان "طعم گیلاس" دانست. مردی می‌خواهد خودکشی کند و دنبال کسی می‌گردد که با گرفتن ۲۰۰ هزار تومان در این کار به او کمک کند. جاده‌های خاکی پر پیچ و خم این فیلم بنا بر گفته کیارستمی آن راهی است که مرد شرق باید برای توسعه و موفقیت طی کنند. در این سوی کره خاکی هیچ راهی آسفالت و صاف نیست و سراسر گردنه‌های خطرناک انتظار ما را می‌کشد.

در این سمت نباید زود ناامید شد و حتی می‌توان با طعم یک "توت" به زندگی امیدوار بود. در این سو کسی مرگ کسی را تسهیل نمی‌کند و همه علی‌رغم دغدغه‌های ریز و درشت دست به دست هم می‌دهند تا مرد متمول قصه دست از خودکشی بردارد. در "باد ما را خواهد برد" نیز شاهد جدالی از مرگ و زندگی هستیم. تیمی که رسانه مرگ هستند و منتظرند تا پیرزنی در روستا بمیرد تا از مراسم آن‌ها فیلمبرداری کنند، خود نجات بخش جان یکی از اهالی جوان روستا می‌شوند.

همین لطافت و عمق در عین سادگی است که کیارستمی را تبدیل به اعتبار سینمای ایران کرده است. سینمای او از زندگی واقعی‌تر و حقیقی‌تر است، او تأثیر می‌گذارد و هنر را به واقعی‌ترین شکل ممکن برای مخاطب توضیح می‌دهد. هنر پیچیدگی‌های خاص خود را دارد، اما این توانایی هنرمند است که بتواند با سادگی حرف خود را بزند.

کیارستمی فراتر از یک فیلمساز، یک انسان و الگو انسانی برای جامعه بود. عینکی که از آن به زندگی می‌نگریست سرشار از نگاه‌های انسانی و امید بود، امیدی نه تو خالی بلکه پرمحتوا و با دلیل. هیچگاه (جز چند مورد خاص) بازیگری در فیلم‌های کیارستمی بازی نکرد، بلکه آدم‌ها در نقش خود ظاهر شدند.

علی‌رغم تمام انتقادات عباس کیارستمی سردمدار سینمای ایران در جهان و نمونه بارز رئالیسم است. رئالیسم را نباید در فیلم‌های اجتماعی با تم سیاسی جست‌وجو کرد، بلکه آن‌ها را می‌توان در دل خرده روایتی از عاشقی یک پسر جوان در قلب بحران زلزله یافت.

کیارستمی پشت آن عینک دودی می‌درخشید و آثارش در هر برهه تاریخی درخشان خواهند ماند. آثاری که قید زمان و مکان ندارند و بعد انسانی آن‌ها قوی‌تر از هر چیز دیگری است.

کد خبر 431837

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.