به گزارش خبرنگار ایمنا، نظریهپردازان بسیاری معتقدند که پستمدرنیسم، ادامهدهندة مدرنیسم است؛ چراکه مدرنیسم یک جریان ناتمام و بدونِ پایان است. همچنین پستمدرنیسم از هر گونه تعریف قاطع و قرارگیری در یک قالب پرهیز میکند. بهرام بیضایی بهعنوان یکی از مهمترین نمایشنامهنویسان ایرانی، از اساطیر و حماسه در نگارش آثارش کمک گرفته است. اژدهاک از این دسته است. نمایشنامة اژدهاک از سه بَرخوانی نوشته بیضایی نمونهای از یک فراداستان است که در آن تاریخ و اساطیر بهگونههای دیگر زاده میشوند و حیات مییابند.
سه برخوانی نوشته بهرام بیضایی سه روایت از افسانه و داستانهای کهن است: اژدهاک، آرش و کارنامه بنداربیدخش. بیضایی در این اثر مفهموم پسامدرن روایتهای کلان را شکسته است و روایتهایی جدید از شخصیت و داستانهای ثبت شده تاریخی و ادبی ساخته است. اژدهاک اولین روایت از سهبرخوانی است که میتوان آن را یک فراداستان تاریخ نگارانه نامید. بهرام بیضایی در توضیح اصطلاح برخوانی می نویسد: برخوانی جعل مطلق است و ساخته من است، ولی ضمنا جعل مطلق نیست. برخوانی هم به معنی از برخواندن است و هم به معنی بلند خواندن و برای جمع خواندن .. ". به تازگی و بعد از گذشت حدود پنج دهه از خلق و انتشار این متن، برای سومین بار و این بار در اصفهان اژدهاک به روی صحنه رفته است. خبرنگار ایمنا با رهام بحیرایی کارگردان این نمایش گفت و گو کرده است که در ادامه می خوانید:
در صحنه ای از نمایش لحظاتی موسیقی راک پخش می شود، در حالی که تمام مدت اجرا یک موسیقی تقریبا تکرار شونده با سازهای کوبه ای شنیده می شود، شاید کمی با سبک و سیاق در تناقض باشد، چه دلیلی برای این انتخاب وجود دارد؟
تناقض ندارد! به نظر شما این موسیقی آن فضا را ساخته بود؟ برای فضای خشنی که در آن لحظه در حال اتفاق بود!؟ به نظر من ساخته بود. این موسیقی متناسب با متن بود، شما وقتی کلمات آن قسمت را میخوانید، میبینید که یک اتفاق خشن در حال رخ دادن است. استفاده از حروف مثل "ت" و "ز" و تکرار آن ... حالتی که برای تاکید بیان میشود. این قسمت به روشی نوشته میشود که حتی اگر مشدد هم نیست شما آن را مشدد بخوانید. در نتیجه این فضای خشن در ذهن شما نقش میبندد. ما چه ابزاری داریم که این اتفاق را درست بسازیم؟ به غیر از موسیقی، از تصویر، دیالوگ، بازی بازیگر و.. نیز استفاده کردهایم.
فضا در این نمایشنامه یک فضای کاملا مدرن است. نوع روایت و بازخوانی روایت به سمت یک فضای مدرن میرود و از آن فضای اسطورهای که در ذهن ما هست جدا میشود. قطعا قصد نداشتم تمام آن چیزی که در اجرا است را به سمت فضای مدرن ببرم اما متوجه شدم که میتوان از ابزار مختلفی استفاده کرد برای آن که فضا را بسازیم. البته بازخورد خوب هم در رابطه با این موضوع داشتیم.
تا چه اندازه به متن وفادار بودید؟
کاملا. فقط یکی دو جا به ضرورت اجرا کوتاه شده است. البته حذف نشده است، بیشتر به این دلیل بوده که کلیت کار فضای دیگری را میساخت که با فرمت کلی اجرا همراه نبود. گرچه من با همان متن اصلی و با تمام متن تمرینها را تا زمان اجرا پیش بردم و بعد از این که ساختار کلی کار کامل شد آن قسمت ها را کوتاهتر کردیم، به این معنی که دو صحنه را در هم ادغام کردیم.
در طراحی صحنه و دکور تقریبا هیچ دکوری روی صحنه شما وجود ندارد،به جز یک میز که تشابه زیادی به میز گریم دارد؟ در حالی که ما روایتی از حضور یا وجود یک بازیگر در این نمایش نداریم؟ آیا ارتباطی میان این میز با میز گریم و دنیای بازیگری وجود دارد؟
صدرصد میز گریم است. مسئله ای که ذهن من را خیلی به خود درگیر کرده این بود که ما پذیرفته ایم که اژدهاک را نمایش خواهیم داد، حالا سوال این است که، اژدهاک کیست؟ آیا ما چنین آدمی را اکنون داریم؟ و این یک نفر چه کسی خواهد بود که میتواند اژدهاک باشد! آیا ما میتوانیم این آدم را اینجا داشته باشیم؟ از همه اینها مهمتر اینکه ما باید وارد این قصه میشدیم، این ورود باید به چه روشی باشد؟ به این فکر میکردم که چه کسی میتواند وارد این قصه شود،؟ من؟ بازیگر؟ باید یک نفر تبدیل شود به این شخصیت، همانطور که در روایت نیز در حقیقت اژدهاک، آدم ساده ای است که تبدیل میشود به اژدهاک. به همین دلیل فضایی که برای آن در نظر گرفتم بازیگری است که پشت میز گریم مینشیند و وارد آن قصه میشود.
این متن به خودی خود متن سنگینی است، زبانی آرکاییک دارد و به لحاظ بازی و اجرا چالش بزرگی برای بازیگری است، شما با سپردن اجرای متن به یک بازیگر این چالش را بزرگتر و سختتر کردهاید، درحالیکه به عنوان کارگردان این اختیار را دارید که با سپردن این بازی به چند بازیگر از دشواری اجرا کار کم کنید، چرا؟
این نمایش به سبک برخوانی است و برای یک نفر نوشته شده است. دو اجرا از این نمایشنامه یعنی از این سه برخوانی به روی صحنه رفته است که یکی را دکتر صادقی به روی صحنه برده است و "آرش" است که در آن نوشته شده: برای یک یا چند برخوان، و همین اتفاق در اجرا هم عملی می شود. یکی هم "بندار بیدخش" است که استاد بیضایی کارگردانی کرده و برای دو برخوان است. وقتی دیدم چنین آدمهای بزرگی به این شکل نسبت به متن وفادار هستند با خودم گفتم من هم همین کار را انجام دهم.
با توجه به نگاه سختگیرانهای که نسبت به اجرای متون بهرام بیضایی وجود دارد، چه شد که به سراغ "اژدهاک" رفتید؟
به نظر من این متن اصلا زمان و مکان ندارد و فراتر از آن حرکت میکند. نه تنها امروز که شاید تا نسلهای بعد از ما را هم جواب خواهد داد پس چرا امروز سراغش نرویم، وقتی امروز هم به خوبی جوابگو است. چرا نباید دست روی چیزی بگذاریم که با ما به سمت جلو حرکت میکند.
نگرانی از این بابت که ساختار و کلام که متن سنگین و ممکن است برای مخاطب خسته کنند باشد، نداشتید؟
تا حدودی این نگرانی وجود دارد. شما وقتی برای بار اول نمایشنامه را میخوانید، یک فضای کلی از نمایشنامه در ذهنتان نقش میبنند، به این معنی که نمیتوانید تمام جزییات نمایشنامه را به یاد آورید. دقیقا چیزی که درمورد نمایشنامه میگویم از بابت فراتر از مکان و زمان بودن کلیت این نمایشنامه است و نه در مورد جزییات آن! ما اگر بتوانیم تنها همین کلیت را در اولین برخورد تماشاگران با نمایش در ذهن آنها بنشانیم،کار تمام است و بنظرم من بردهام! اگر قرار باشد با جز به جز نمایشنامه همراه شویم و بخواهیم قصه روایت کنیم، قطعا بار اول که آن را میخوانیم این اتفاق نخواهد افتاد و با این نگاه خواهیم دید که استاد بیضایی هم نتوانسته این کار را انجام دهد. در حقیقت این کلیت در نمایشنامه به من منتقل میشود، من آن را جز به جز بررسی میکنم و من یا بهتر است بگویم،ما یعنی همه گروه اجرایی با عناصر موجود در آن روایت دوباره کلیتی از جنس نمایش به مخاطب انتقال خواهیم داد.
در بین بازیگران فرمی که در اجرا حضور دارند دو بازیگر به لحاظ پوشش و موقعیتهای بازی، از دیگر بازیگران متمایز هستند، علت وجود این دو با تفاوتی که در لباس و بازیها دارند چیست؟
در بند سوم نمایشنامه از این دو کارکتر نام برده میشود، به عنوان مثال "یکی مردی تازیانه در مشت". دیگر اینکه در جایی از متن از خون صحبت می شود. من با خودم فکرکردم چقدر این موضوع میتواند مضحک و مسخره باشد، یا کارکرد احمقانهای داشته باشد؛ این اتفاق که به دلیل یک اندیشه یا فکر یا حتی یک ایدئولوژی کسی را نابود کنیم. ما خون را به دست کسی دادیم که می تواند مضحک باشد. نمیدانم دقیقا چه واژهای در توصیف این اتفاق باید استفاده کرد. این پروسه انتخاب و بروز به این شکل چندین ماه زمان برد تا در نهایت به این شکل از برخورد با آن رسیدم که حضور این عنصر را با آن ظاهر در صحنه داشته باشیم.
به گزارش ایمنا، نمایش اژدهاک به کارگردانی رهام بحیرایی تا 20مهرماه در سالن نمایش اصفهان واقع در مجتمع فرهنگی هنری فرشچیان ساعت 19 روی صحنه است. در این نمایش مهرزاد مشگل گشا، بازیگر نقش اژدهاک و آتوسا آگاه، محمدمسیح تحویلیان، میلاد چراغی، عزل خدابخش، امیررضا دودانگه، نیما دهقانی، علی رجبی، علی رییس زاده، شیما زاغیان، آتنا سلیمانی، مائده شفیعی، منیره شیروانی، نجمه شیرانی، هانیه قجاوند، فریناز کاظمی، مهدی کامرانی، فاطمه مختاری، محمدعلی مرادی زاده، حسن میردامادی و فاطمه نیکبخت به عنوان بازیگران فرم در این نمایش حضور دارند.
نظر شما