به گزارش ایمنا، این دیار کم قهرمان به خود ندیده است. قهرمانانی که جنگیدن تا نام و عزت این کشور باقی بماند و فردوسی قهرمانی است که با سلاح قلم از کیان فرهنگی این آب و خاک دفاع کرد و صدای لغزاندن قلمش از صدای هزاران شمشیر بلندتر در گوش تاریخ پیچید و ماندگار شد.
جایگاه فردوسی چیزی فراتر از هنر شاعری است. زیرا یک ملت پاینده و مانا نخواهد بود مگر آنکه دارای یک هویت ملی مستحکم باشد. در واقع هویت به معنای چیستی و کیستی است که بر گرفته از نیاز طبیعی انسان به شناخته شدن در پیوند با چیزی یا جایی است وهویت ملی به معنای احساس تعلق و وفاداری به عناصر و نمادهای مشترک در یک ملت و در میان مرزهای تعریف شده سیاسی است. حال یک ملت هنگامی زنده و مستقل است که در درجه نخست شخصیت ملی مستقل داشته باشد.
زبان به عنوان انتقال دهنده بخش بزرگی از عوامل هویتساز شناخته میشود. زبان گفتاری یا نوشتاری، در ساختن شخصیت اجتماعی و هویتمند کردن افراد جامعه نقش بسزای دارد. زبان عوامل و زیر بناهای هویت را برجسته میکند و با ساختن و پرو بال دادن به شخصیتها ملی در نسلها نفوذ میکند و تا هزاران سال بر یک قوم تأثیر میگذارد.
در اینجاست که فردوسی از یک شاعر به یک قهرمان ملی تبدیل میشود. اوست که در میدان تاخت و تاز فرهنگهای بیگانه و تفاخر به بیگانه نویسی در کشور به یاری کلمات فارسی غرورملی و نژاده بودن را به یاد مردمی میآورد که خویشتن پر افتخار خویش را زیر سم اسبان بیگانه باختهاند.
فردوسی در شاهنامه با تکیه بر هویت ایرانی تلاش میکند تا بسیاری از ویژگیهای هویت سیاسی و اجتماعی ایرانیان چون ایران دوستی و ایران شناسی، وحدت و یکپارچگی کشور، دادگری و عدالت، جوانمردی و پهلوانی، خرد ورزی، مشورت و رایزنی با دانایان، سخنوری، آزادگی وآزاد منشی و.... را احیاء کندو همانگونه که در آغاز شاهنامه میگوید نام خویش را ماندگار سازد:
سخن هر چه گویم همه گفتهاند/ بر باغ دانش همه رفتهاند
اگر بر درخت برومند جای/ نیابم که از بر شدن نیست رأی
کسی کو شود زیر نخل بلند/ همان سایه زو بازدارد گزند
توانم مگر پایهای ساختن/ بر شاخ آن سرو سایه فکن
کزین نامور نامه شهریار/ به گیتی بمانم یکی یادگار
او در انتهای شاهنامه نیز بر این نکته تاکید میکند که کاری که به اتمام رسانده اثری ماندگار و تاثیرگذار است و نام او را ماندگار میکند:
چواین نامور نامه آمد ببن/ ز من روی کشور شود پرسخن
از آن پس نمیرم که من زندهام/ که تخم سخن من پراگندهام
هر آنکس که دارد هش و رأی و دین/ پس از مرگ بر من کند آفرین
فردوسی برخلاف نظر برخی از تجددگرایان از جمله شاملو که او را نماینده نظام طبقاتی و استبداد میدانستند، نماینده خواست مردم زمان خودش بود و به همین دلیل نیز مورد اقبال عام مردم قرار گرفت. او در نقطه مقابل شاعران درباری که صدای قدرت و ثروت دربار هستند، قرار میگیرد و برخلاف آنها که شعرشان سرشار از واژگان عربی و ترکی است. از واژگان فارسی بهره میبرد، واژگانی که برای مردم معنی استقلال و هویت مستقل دارد.
شاهنامه فردوسی چون بیشتر آثار ادبی در دربار شاهان جایی نداشت و از پشتوانههای سیاسی حاکمان بهره نبرد و حتی خواندن شاهنامه گناهی عظیم به شمارمی آمد. وقتی محمود غزنوی ری را گرفت و مجدالدوله دیلمی را دستگیر کرد، شاهنامه خواندن او را تمسخر گرفت و او را سرزنش کرد. هرچند جامی درباره این رفتار او نوشت: برفت شوکت محمود، در زمانه نماند/جز این فسانه که نشناخت قدر فردوسی
این نگاه در شاعران دربار غزنوی چون فرخی سیستانی و انوری نیز دیده میشود:
گفتا: که شاهنامه دروغست سر بسر/گفتم: تو راست گیر و دروغ از میان بکاه (فرخی)
در کمال بوعلی نقصان فردوسی نگر/هر کجا آمد شفا شهنامهگو هرگز مباش (انوری)
البته این ذم گفتن منحصر به دربار محمود نمی شودو در زمان سلجوقیان نیز معزی در مدح ملکشـــاه سلجوقی برای خوشـــامد او فردوسی را نکوهش میکند:
من عجب دارم ز فردوسی که تا چندان دروغ/ از کجـا آورد و، بیـهوده چرا گفت آن سمر؟
هویت ایرانی مورد نظر فردوسی نه در بستر حکومتی یکپارچه به لحاظ سیاسی و دینی، بلکه در بستری فرهنگی، ادبی و هنری استمرار یافت. شاهنامه در میان مردم جایگاهی ویژه پیدا کرد و آنچه آن را ماندگار کرد، همین علاقه و ارادت مردم به شاعری است که غرور ملیش را به سکههای درباری ترجیح داده است و به نوعی میتوان ماندگاری و جایگاه فردوسی را در گرو همین ارادات مردم دانست. مردمی که شاهنامه بخشی از زندگیشان شدو در هنرهای غیر ادبی نیز تأثیر گذار شد ازجمله هنرهای نمایشی که بسیار متأثر از شـاهنامه است، هنـرنقالی یا شاهنامه خوانی است که نقش به سزایی در آشنایی ایرانیـان بـه ویـژه عامـة مـردم بـافرهنگ حماسی و اساطیری داشته است. همچنین حضور شاهنامة فردوسی در کاشی کار ایرانی نیز درخور توجه است کاشیهای که با الهام از داستانهای شاهنامه در قهوه خانهها، زور خانهها، سر در عمارت و باغها و دروازهها مورد استفاده قرار گرفتهاند. قابلیتهای تصویری و نوع پرداخت روایتهای اساطیری شـاهنامه باعث شده تا این اثر یکی از مهمترین متون ایرانی برای تصویرگری به شمار آید.
عجین شدن شاهنامه با زندگی روزمره مردم نشان از جایگاه این اثر ادبی در میان مردم دارد. اثری که تنها یک اثر ادبی نیست یک شناسنامه ملی است. شناسنامهای که جدای از پرداختن به تاریخ یک ملت به انسان همانگونه که هست میپردازد و حتی قهرمانان فرا انسانیش نیز موجودی سرگردان میان خیر و شر هستند. آنها چون مردان مدحیه ها سرتا به پا خوبی نیستند و گاه شر و گاه خیر در وجودشان پیروز میشود. فردوسی در شاهنامه درپی عدالت است (مگردان زبان زین سپس جز به داد/که از داد باشی تو پیروز و شاد) اوآرمان شهری را ترسیم میکند که مسیرش از راه خرد میگذرد:
فزون از خرد نیست اندر جهان/ فروزنده کهتران و مهان
هرانکس که او شاد شد از خرد/جهان را به کردار بد نسپرد
رهاند خرد مرد را از بلا/ مبادا کسی در بلا مبتلا
خرد افسر شهریاران بود/همان زیور نامداران بود
بداند بد و نیک مرد خرد/بکوشد به داد و بپیچد ز بد
در آرمان شهر خرد محور فردوسی اخلاق حرف اول را می زند و وطن دوستی در جایگاهی ویژه قرار دارد او هویت ایرانی در تحقیر ملتهای دیگر نمیبیند بلکه از هویتی صحبت میکند که بنیادهای فکری، معنوی آن بر پایه اخلاق استوار است.
هر آن کز ره مردمی بگذرد/خردمندش از مردمان نشمرد
میازار کس را که آزاد مرد/ سراندر نیارد به آزار و درد
کسی کو بود پاک و یزدان پرست/ نیارد به کردار بد، هیچ دست
ستودهتر آن کس بود در جهان/ که نیکی کند آشکار و نهان
............
میاسای از آموختن یک زمان/ زدانش میفکن دل اندر گمان
چو گویی که وام خرد توختم/ همه، هرچه بایستم آموختم،
یکی نغز بازی کند روزگار/ که بنشاندت پیش آموزگار
ندانی، چو گویی که دانا شدم/ به هر آرزو بر، توانا شدم
چنان دان که نادانترین کس تویی/ چو گفتار دانندگان نشنوی
فردوسی در سرتا سر شاهنامه و در قالب شخصیتهای اسطورهای، پهلوانی و تاریخی سعی دارد که بگوید برای ماندگاری یک ملت و پیروزی در رزمگاه خیر و شر، نیازمند برقرای اخلاق هستیم. او با تاکید بسیار بر خرد ورزی میکوشد که ایرانیان را به تفکر کردن وا دارد. زیرا در نگاهش جامعه خردمند میتواند پیروز و موفق باشد. به نام خداوند جان و خرد/ کزین برتر اندیشه برنگذرد.
حسین مسرور به مناسبت هزاره فردوسی در سال ۱۳۱۳ در مورد فردوسی میگوید:
کجـــا خفتهای، ای بلنـــد آفتـــاب/ بــرون آی و بــر فــرق گــردون بتــاب
به یـک گوشـه از گیتـی آرام توسـت/ همــه گیتــی آکنــده از نــام توســت
چو آهنـگ شـعر تـو آیـد بـه گـوش/ به تـن خـون افسـرده آیـد بـه جـوش
تــــو آب ابــــد دادی آن «نــــام» را/ زدودی از او زنـــــــگ ایـــــــام را
تــــویی دودمــــان ســــخن را پــــدر/ بـــه تـــو بـــازگردد نـــژاد هنـــر
یادداشت از: لیلا شکو ه فر_ دکترای زبان و ادبیات فارسی
نظر شما