خاتون خاطر منی ای اصفهان هنوز...

خسرو غزلسرایی سپاهان سخن گفتنش نیز همچون سرودن غزل است، درست بسان زندگی کردنی که سرودنی است... و هر آن که لب به سخن می‌گشاید غزلی نیز چاشنی کلام می‌شود و لبخندی بر چهره‌اش می‌نشیند؛ به‌راستی کی شعر ترانگیز خاطر که حزین باشد...

به گزارش ایمنا، در بخش اول گفت‌وگو استاد خسرو احتشامی، وی سخن را با زادگاه خود هونه‌گان سمیرم آغاز کرد و ابتدا در دبستان احتشام سمیرم و سپس در دبیرستان ادب تحصیلات خود را ادامه داد و به هندوستان رفت، اما عشق به خانواده و وطن موجب شد که به اصفهان بازگردد و در رشته تاریخ را برگزید و درنهایت اولین غزلش در سال ۴۶ در مجله روشنفکر منتشر شد. از بزرگانی سخن گفت که در غزلسرایی وی موثر بودند، از بی‌ریای گیلانی و خسرو فرشیدفر، حسین مسرور، صغیر اصفهانی، اوحدی یکتا، عبدالباقی نواب تا نشاط و طبیب اصفهانی و ... درنهایت بسیاری از شاعران جوان امروز را شایسته تقدیر دانست.

آنچه می خوانید بخش دوم گفت‌وگوی خبرنگار ایمنا با خسرو احتشامی شاعر معاصر است.

اولین کتاب شما چه نام داشت  و در چه سالی به چاپ رسید؟

"از مضراب تا محراب" که توسط انتشارات بهینه در سال ۱۳۷۰ چاپ شد.

و آخرین کتابتان؟

کتاب "من عاشقم یا قناری" است که در سال ۹۵ منتشر شد.

چه کتاب هایی که تا کنون از شما منتشر شده است؟

"افسانه اصفهان آبی"، "امشب صدای تیشه"، "باغهای چوبی"، "در کوچه باغ زلف"، "اصفهان در شعر صائب"، "امشب صدای تیشه" که درآمدی است بر خسرو و شیرین نظامی، "حماسه در حریو"، "باغ‌های چوبی" جمال‌شناسی پنجره‌های رنگین ایرانی، "افسانه اصفهان آبی" که مثنوی بلندی است که به همراه یک آلبوم از معاریف بزرگ اصفهان چاپ شده است. "غزل بانو" سرگذشت تغزل در تاریخ ادبیات ایران شعر ایران از اوستا تا نیما، "شکوه علوی در تغزل صفوی" که ۱۴ قصیده از شاعران نامدار دوره صفوی درباره حضرت مولی‌الموحدین امیرالمؤمنین است، "از مضراب تا محراب" که زندگی میرزا جهانگیرخان قشقایی است، "خامه خورشید" درباره کمال اسماعیل، "چراغان شب باران"، "مهتاب در قلمرو"، "عاشقانه های کهنسالی"، "فانوس نارنج"، "زین نقرۀ واژگون" که شعرهای عاشورایی است، "غزل مردان اصفهان" که غزلیات ۵۳ نفر از شاعران اصفهان از قرن ششم تا زمان حاضر جمع‌آوری شده است. از این میان حدود ۱۰ کتابم پژوهشی است.

مهم ترین نقد شما به شعر امروز چیست؟

اولین مورد آن اخلاق است، هم اخلاق بسیاری از شاعران ما مشکل دارد و هم اخلاق بسیاری از شعرهای شاعران... بسیاری از شعرها تجربی نیست و من فکرمی کنم یک مقداری توهمی است یعنی خیال و وهم است. کما اینکه امروز اگر به یک جوان بگویید عاشق شدی سرش را پایین می اندازد. این تجربه ها تجربه های حسی نیست چرا یک نفر می ترسد بگوید عاشقش شدم؟ من حس می کنم دلیل آن نبودن اخلاق هنری  است که باعث شده واژه عشق به یک واژه شرم آور تبدیل شود یعنی وقتی می گوییم عشق، به هستی فکر نمی کنیم، به خدا و وجودمان فکر نمی نیم، به عشقی که مولوی داشت فکر نمی کنیم و متأسفانه ما به سقوط فکر می کنیم و در این صورت وقتی به یک نفر می گوییم عشق، از این عشق نوعی بستر برداشت و اتاق خواب برداشت می شود که درنهایت موجب شرم می شود. درحالی که سعدی نیز بسیار متشرع و دیندار بود، اما می توانم به جرات بگویم که سعدی زیباترین و عالی ترین و بلندترین قله شعر عاشقانه جهان است. سعدی می گوید:

"من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی/ عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی

دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم/ باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی

ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه/ ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجایی

آن نه خالست و زنخدان و سر زلف پریشان/ که دل اهل نظر برد که سریست خدایی

پرده بردار که بیگانه خود این روی نبیند/ تو بزرگی و در آیینه کوچک ننمایی

حلقه بر در نتوانم زدن از دست رقیبان/ این توانم که بیایم به محلت به گدایی

عشق و درویشی و انگشت نمایی و ملامت/ همه سهلست تحمل نکنم بار جدایی

روز صحرا و سماعست و لب جوی و تماشا/ در همه شهر دلی نیست که دیگر بربایی

گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم/ چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی

شمع را باید از این خانه به دربردن و کشتن/ تا به همسایه نگوید که تو در خانه مایی

سعدی آن نیست که هرگز ز کمندت بگریزد/ که بدانست که دربند تو خوشتر که رهایی

خلق گویند برو دل به هوای دگری ده/ نکنم خاصه در ایام اتابک دو هوایی"

و یا حافظ می گوید:

"زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست

پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست

نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان

نیم شب دوش به بالین من آمد بنشست

سر فرا گوش من آورد به آواز حزین

گفت ای عاشق دیرینه من خوابت هست

عاشقی را که چنین باده شبگیر دهند

کافر عشق بود گر نشود باده پرست

برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر

که ندادند جز این تحفه به ما روز الست

آن چه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم

اگر از خمر بهشت است وگر باده مست

خنده جام می و زلف گره گیر نگار

ای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست"

آنها از عشق زمینی سخن می گویند، اما درنهایت فضای شعر خود تغییر می دهند و از عشق آسمانی سخن گفته اند. درحالی که در شعر جوان امروز می بینیم که بیشتر شعرها پورنو یا اروتیک هستند و شعرهای عاشقانه ای می گویند که بیشتر به جزئیات می پردازند، اما به کلُ آن عاشقانگی نمی پردازند درحالی که آن عاشقانگی مهم است. متأسفانه در عاشقانه هایی که امروز در شعر ما است گاهی اروتیک ها خیلی از هم باز می شود.

بسیاری از شاعران امروز متأسفانه شاخ و شانه هم می کشند و یا به تلویزیون می آیند و آدم متأسف می شود. زمان واقعا یک نقاد بزرگی است، پروین می گوید که "زمانه نقاد بزرگی است"، خود زمانه است که تعیین می کند که چه کسی باید باشد و چه کسی نباید باشد.

الان در بین جوان های ما امروز که سردمدار شعرما در ایران هستند و حتی در بین پیشکسوت هایمان دیده می شود که روی شعر و شاعری تبلیغات می کنند و می گویند بی نظیر است، اما بعد که شعر را می خوانی می بینی که متاسفانه مونتاژ صائب، غنی، سعدی، بیدل و حافظ و غیره هستند درحالی که این شعرها شعر بیمارستانی است.

شعر بیمارستانی چه نوع شعری است؟

شعر بیمارستانی واژه ای است که "گوته" به کار برده است. درواقع آقای "بندیتو کروچه" که از فیلسوفان و منتقدان و سیاستمداران ایتالیایی کتابی به نام"کلیات زیبا شناسی" دارد که توسط "فواد روحانی" ترجمه شده است  و در بخشی از کتابش از "گوته" می پرسد که " شعر امروز چطور است" و گوته پاسخ می دهد که " تفاوت شعر امروز با دیروز در این موارد است: یکی اینکه بزرگان ما قبلا به وجود و به کل هستی فکر می کردند که ما آن را در شعر های بزرگان هم مثل حافظ می بینیم وما الان به جزئیات وجود فکر می کنیم، دوم اینکه بزرگان ما زیبایی را به صورت وسیع خود نشان می دهند و امروز ما به آثار زیبایی توجه داریم، سوم اینکه بزرگان ما خشم و وحشت و جدال را نشان می دادند و بیان را زیبا ارایه می دادند و ما امروز بیان زیبا داریم و دیگر اینکه بزرگان حرف خوب می زدند و ما خوب حرف می زنیم. " و بعد گوته در ادامه اشاره کرده است که "شعر مدرن امروز جهان یعنی بعد از کلاسیزیم و مکاتب بزرگ، یک نوع شعر بیمارگونه است و من نام آن را شعر بیمارستانی می گذارم که به روانکاوی نیاز دارد. " من هم فکرمی کنم مدرنیته سر انسانیت کلاه گذاشته است یعنی مدرنیته اخلاق را از بین برده است و وقتی اخلاق از بین برود اکثر ویژگی های انسان از بین می رود، حرمت ها از بین می رود که رفته است؛ پست مدرن که همه این ویژگی های انسانی را جارو کرده و برده است.

مهم ترین نقدها به شعر شما چیست؟

خیلی ها هم به من می گویند تو شاعر زن هستی بله من زیاد از زن صحبت می کنم، اما چندش آور شعر نمی گویم. کارهایم را نوعی پورنو می دانند، اما پورنوهایی که من در غزل هایم به کار می برم چندش آور نیست یعنی طوری حرف زدم که شما حس می کنید من با یک خانم حرف می زنم، اما از شعرم ناراحت نمی شوید.

از انتقادهایی که به شعرتان می شود نگران نمی شوید؟

روزی "سیدفخرالدین بهشتی" متخلص به "شکر و دریا" که از شاعران بزرگ اصفهان بودند، به صغیر اصفهانی گفت که "استاد شما در حسینه ها می روید و مردم به شما اهمیت می دهند و جلوی پایتان بلند می شوند، در خانقاه ها می روید مردم جلوی پایتان بلند می شوند و در کوچه ها مردم اصفهان دنبالتان هستند چه حسی دارید؟ " و او پاسخ داد که "من الان به جایی رسیدیم که کف زدن با فحش دادن به من در یک عرض است و اصلا نگران نیستم چرا که چه کف بزنند و چه به من فحش بدهند ارزش هردو برایم یکی است" و واقعا اینطور است.

درباره کتاب "اصفهان آبی" بگویید؟

افسانة اصفهان آبی مثنوی بلندی درباره ۱۲۰ تن از معاریف اصفهان است. این کتاب شامل هزار بیت مثنوی درباره زادۀ شدن اصفهان است که چون هزینه زیادی نیاز داشت چند سازمان خصوصی و دولتی برای چاپ حامی آن شدند. در این کتاب از اکثر هنرمندان اصفهان نام برده شده و زندگیشان توصیف شده است، هم‌چنین یک فصل آن هم شامل عکس هایی نادری است که من از هنرمندان عکاسی کردم و یک بخش از آن هم نقاشی های آدم های بزرگی مثل استاد فرشچیان، استاد مصوالملکی، زینت السادات امامی، استاد یروان، استاد پورصفا و بسیاری دیگر است، اما این کتاب به چاپ دوم نرسید چون خیلی گران بود.

اشعار شما عنوان شعر برگزیده را نیز در جشنواره ها به دست آورده اند؟

من شش دوره داور جشنواره شعر فجر بودم و دو جایزه فجر دارم که یکی از آن ها مربوط به دوره سوم این جشنواره است که به شاعر برگزیده شدم و دیگری به عنوان شاعر پیشکسوت است، هم‌چنین همراه با محمدعلی سپانلو، محمد قهرمان، مشفق کاشانی و ساعد باقری به عنوان شاعران برگزیده سرو زرین دریافت کردیم، جایزه زرین قلم را به دست آوردیم، من تنها کسی هستم که در استان نشان درجه ادبی را در زمینه شعر دریافت کرده ام و بسیاری دیگر ...

روز شعر و ادب فارسی به نام شهریار نامیده شده است، نظر شما چیست؟

من معتقدم روز شعر ایران نه باید حافظ باشد، نه سعدی، نه نظامی و نه شاعری دیگری به غیر از رودکی. پدر شعر ایران رودکی است و اگر روز شعر و ادب فارسی به نام رودکی باشد هم برای ایران خیلی خوب است و هم همه فارسی زبانان کشورهای مختلف این روز را می پذیرند، اما اگر بخواهیم برای شعر معاصر روزی را تعیین کنیم قطعا شهریار شاعر بزرگی است.

از دیدگاه شما چرا علاقه به کتاب خوانی در کشور اندک است؟

دیگر کسی کتاب نمی خرد و مردم دیگر اهل کتاب نیستند. من فکر می کنم ماهواره ها و هجوم فرهنگ بیگانه مشکل ایجاد کرده است. وقتی کسی نمی خواهد اهل کتاب باشد و می خواهد اهل اینستاگرام باشد نمی شود کار خاصی برای این مشکل انجام داد، اما متولیان فرهنگ باید بستر را برای چاپ کتاب آماده کنند. متولی فرهنگ نمی تواند بگوید شما از خانه بیایید بیرون و این کتاب را بخوانید چرا که فرهنگ را با اجبار نمی شود جا انداخت و خود نسل باید علاقه داشته باشد. متاسفانه امروز اینطور نیست و الان می بینم که تمام آدم ها مشغول بازی با اینستاگرام هستند که خیلی بد است.

نظرتان در مورد رمان نویسی امروز جهان چگونه است؟

دو چیز در اروپا متولد شده و همانجا می میرد، یکی داستان نویسی است و دیگری رمان نویسی است. رمان هایی که در آنجا به وجود آمده است حیرت آور است. در اینجا بیشتر شعر است، اما در اروپا رمان ها عالی هستند.

شما درخصوص معماری نیز شعر سروده اید؟

معماری خیلی روی ادبیات اثر گذاشته است، فلسفه اشراق در معماری ایران که نشان می دهد معماری ایران چقدر الهی بوده و به نور توجه داشته است. گوته هم می گوید که "معماری، موسیقی منجمد است. " من کتابی دارم به نام "باغ های چوبی" که توسط شهرداری اصفهان منتشر شده است و یک فصل آن ادبیات معماری است.

و درباره اصفهان چطور؟

بله، بسیار... به قول پروفسور پوپ "به سختی می توان آثار اصفهان را محصول دست بشر دانست. "

"خاتون خاطر منی ای اصفهان هنوز

زیباترین زنی که بُوَد در جهان هنوز

در بندر نگاه تو تاریخ خفته است

آرام تر ز قایق بی بادبان هنوز

بانوی روزگارِ شکوه رمیده ای

می بالد از تو بارقۀ باستان هنوز

می آورند روی زمین دست های تو

خورشید را ز پنجرۀ آسمان هنوز

پوشیده ای ز آینه پیراهنی بلند

تکثیر نور و نقره تویی بی گمان هنوز

دنیای غرب راجیۀ پیکر تو را

ناباورانه می شنود از زمان هنوز

ای دختر جمال! همانی که بوده ای

پیر هَزار سالی و هستی جوان هنوز

تکریم می کنند تو را ای عروس شرق

در شعر و قصه و غزل و داستان هنوز

دوشیزۀ ونیز ز سنگ آفریده شد

اما تویی تداعی رنگین کمان هنوز

قبانی از دمشق سرود و شراب و زن

من گنگم از صفای تو ای اصفهان هنوز"

به گزارش ایمنا، گفت‌وگو با استاد احتشامی به پایان می رسد و او امضایش را بر یکی از کتاب‌هایی که پر است از غزل و ترانه، نقش می کند و هدیه‌ای می شود پر برکت از دستهایی سرشار از تجربه، برای ما... خداحافظی که می کند بازهم همچنان آرام گام برمی دارد چونان شعرخواندنی که از احساس لبریز است... او را تا در خروجی دفتر خبرگزاری ایمنا بدرقه می کنیم، سپاس می گوید، دستی تکان می دهد و ...

گفت‌وگو از: شیرین مستغاثی، سرویس فرهنگ و هنر ایمنا

کد خبر 351586

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.