عجیب است، شاید درکش برای ما خاکیان آلوده به دنیا سنگین هم باشد. شقیترین انسان روی زمین بر فرق مبارک علی(ع) ضربه زده و مولای متقیان، پس از این ضربه از رستگاری دم زند.
شاید شنیدن این جمله انسان را یاد سخنان حضرت زینب(س) پس از آن همه سختی و مصیبت هم بیاندازد که فرمودند "چیزی جز زیبایی ندیدم". اینان چه کسانی هستند؟ فرق شکافتهشده و محاسن به خون خضابشده، مگر رستگاری دارد؟ سر بُریده شده مگر زیبایی دارد؟
شاید هم در پس این صحنهها، زیباییهایی نهفته باشد که ما نمیبینیم. زیبایی برگرفته از روح ایثار و از خود گذشتگی برای اجرای فرمان الهی... آری این است که زیبایی و رستگاری را به همراه دارد. در غیر این صورت نگاه مادیِ ما به این دنیا و محاسبات سود و زیانش چنین صحنههایی را هماره شکست و ضرر میپندارد.
روح بزرگش از چند روز قبل فهمیده بود که شهادتی در راه است... تا جایی که حتی در یکی از روزهای ماه مبارک رمضان زمانی که در بالای منبر بود دستی به محاسن خود کشید و فرمود: شقیترین مردم این موها را با خون سر من رنگین خواهد کرد. از این رو روزهای آخر عمرش را هر شب در منزل یکی از فرزندان خویش اطلاع میدادند.
حالا دیگر سحر شده بود و علی(ع) برای نماز صبح آماده میشد. پیش از آن تنها سه لقمه افطاری خورده بود، اما درونش کوران دلهره و نگرانی بود. نه از ترس مرگ که از رویارویی با حق تعالی...
زمان رفتن به مسجد اینها را به دخترش امکلثوم گفت و در حالی که مرغابیان جلویش بال و پر میزدند راهی شد.
وارد مسجد شد. بانگ اذان سر داد و خفتگان را بیدار کرد. به نماز نافله ایستاد. نمازی از سر شوق وصل، قیام کرد، تکبیره الاحرام گفت، حمد و سوره به جای آورد و رکوع و آخرین سجدهاش را...
سر به سجده گذاشت و در سجده، شد آنچه نباید میشد.. و آن موقع بود که آسمان بر احوال او و زمینیان از این مصیبت خون گریه کرد. حضرت در آن حال نیز به یاد خدا بود و این آیه را تلاوت کردند: «شما را از خاک آفریدیم و به خاک بر میگردانیم و بار دیگر از خاک مبعوثتان میکنیم.»
در این حین جبرئیل ندا سر داد: به خدا سوگند ستونهای هدایت در هم شکست و نشانههای تقوی محو شد و دستاوریز محکمی که میان خالق و مخلوق بود گسیخته شد، پسر عم مصطفی(ص) کشته شد علی مرتضی به شهادت رسید و بدبختترین اشقیا او را شهید کرد.
بستریشدن امام پس از ضربۀ آن ملعون سه شب به طول انجامید. در این سه شب حضرت را با شیر تغذیه میکردند و هر بار که شیر برای ایشان میآوردند میفرمودند که از آن برای «او» هم ببرید.
باز هم درک این صحبت برای ما سخت شد. مگر میشود انسان در برابر دشمنش آنقدر مهربان باشد. حتی حضرت به فرزند بزرگش امام حسن(ع) فرمودند: اینک او در اسارت شماست. خواه ببخشید و اگر خواستید تنها یک ضربه باید به او بزنید چرا که او به من یک ضربه زده است.
در این سه شب حضرت وصایای زیادی کردند تا اینکه شب آخر عمر ایشان فرا رسید و ایشان هم تمامی اعضای خانواده را فرا خواندند تا وصیتی کنند. توصیههایی که برای تمام بشر لازم است: «ابتدای سخنم شهادت به یگانگی ذات لایزال خداوند است و بعد به رسالت محمدبن عبدالله(صلی الله علیه و آله) که پسر عم من و بنده و برگزیده خداست، بعثت او از جانب پروردگار است و دستوراتش احکام الهی است، مردم را که در بیابان جهل و نادانی سرگردان بودند به صراط مستقیم و طریق نجات هدایت فرموده و به روز رستاخیز از کیفر اعمال ناشایست بیم داده است.»
در ادامه فرمودند: «ای فرزندان من، شما را به تقوا و پرهیزکاری دعوت و به صبر و شکیبائی در برابر حوادث و ناملایمات توصیه میکنم، پایبند دنیا نباشید و بر آنچه از دست شما رفته حسرت نخورید، شما را به اتحاد و انفاق سفارش میکنم و از نفاق و پراکندگی بر حذر میدارم، حق و حقیقت را همیشه نصب العین قرار دهید و در همه حال چه هنگام غضب و اندوه و چه در موقع رضا و شادمانی از قانون ثابت عدالت پیروی کنید ...»
راستی چه سِرّی میان شبهای قدر و شهادت امام المتقین وجود دارد؟ در فضیلت شب قدر همین بس که قرآن در این شب به پیامبر نازل شد و قرآن ناطق کسی نبود جز وصی رسول. حضرت در زمان فتنه خوارج که قرآن بر نیزه کردند تا خود را بر حق نشان دهند، فرمود ظاهر و جلد و کاغذ این کتاب در مقابل فهوای آن ارزشی ندارد که من قرآن ناطق هستم.
آری، امشب دیگر کسی نیست که آذوقهای به در ِخانهها ببرد... این را یتیمان به خوبی میفهمند.
حالا محاسن به خون خضابشده تو سند دیگری است بر مظلومیتت؛ مظلومی در عین حال با صلابت...
یادداشت از: مصطفی صداقت، خبرگزاری ایمنا
نظر شما